گنجور

شمارهٔ ۳۱

فغان زان پریچهر عیار یار
که با منش دائم به پیکار کار
دو زلف سیاهش بماند بدان
که دو زاغ دارد بمنقار قار
دهانی چو یک نار دانه دو نیم
مرا هست در دل از آن نار نار
بنزد بزرگان بزرگم ولی
بنزدیک آن چشم خونخوار خوار
بیاد توام نوش گردد همی
بکام اندرون زهر و دشوار وار
چنان گشتم از فرقت آن نگار
که بر من ز عشقست بلغار غار
اگر طمع کردی بجان و دلم
بدست و دل و جان تو بردار دار

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

فغان زان پریچهر عیار یار
که با منش دائم به پیکار کار
هوش مصنوعی: آه از آن معشوق زیبا و فریبنده‌ای که همواره با من در حال争 و جدل است.
دو زلف سیاهش بماند بدان
که دو زاغ دارد بمنقار قار
هوش مصنوعی: دو زلف سیاه او مانند دو زاغ است که بر سرش نشسته‌اند و به طور جالبی به هم چسبیده‌اند.
دهانی چو یک نار دانه دو نیم
مرا هست در دل از آن نار نار
هوش مصنوعی: دهانی دارم که همچون دانه نارنجی دو نیم شده، و در دل من از آن دانه، آتش و شعله‌ای وجود دارد.
بنزد بزرگان بزرگم ولی
بنزدیک آن چشم خونخوار خوار
هوش مصنوعی: من در نزد بزرگان مقامی بزرگ دارم، اما در برابر آن چشمی که خشم و کینه در آن است، بی‌ارزش و خوار هستم.
بیاد توام نوش گردد همی
بکام اندرون زهر و دشوار وار
هوش مصنوعی: به یاد تو، گوارا و شیرین می‌شود، هرچند درونم پر است از درد و مشکل.
چنان گشتم از فرقت آن نگار
که بر من ز عشقست بلغار غار
هوش مصنوعی: از شدت دلتنگی و دوری آن معشوق، چنان حالتی پیدا کرده‌ام که گویی به شدت در عشق او غرق شده‌ام.
اگر طمع کردی بجان و دلم
بدست و دل و جان تو بردار دار
هوش مصنوعی: اگر به جان و دل من طمع کنی، من هم دل و جانت را خواهم گرفت.