گنجور

ترجیع بند

وقت آن شد که کار دریابیم
در شتاب است عمر بشتابیم
دیدهٔ حرص و آز بر دوزیم
پنجهٔ زهد و زرق برتابیم
ما گدایان کوی میکده‌ایم
نه مقیمان کنج محرابیم
نه ز جور زمانه در خشمیم
نز جفای سپهر در تابیم
نه اسیران نام و ناموسیم
نه گرفتار ملک و اسبابیم
بندهٔ یکروان یک رنگیم
دشمن شیخکان قلابیم
گرد کوی مغان همیگردیم
مترصد که فرصتی یابیم
با مغان بادهٔ مغانه خوریم
تا به کی غصهٔ زمانه خوریم
هر که او آه عاشقانه زند
آتش از آه او زبانه زند
عشق شمعی از آن برافروزد
شعله چون بر شرابخانه زند
می درآید به جوش و هر قطره
عکس دیگر بر آستانه زند
هر که زان باده جرعه‌ای بچشید
لاف مستی جاودانه زند
بندهٔ آن دمم که با ساقی
شاهد ما دم از چمانه زند
با حریفی سه چار کز مستی
این کند رقص و آن چغانه زند
خیز تا پیش از آنکه مرغ سحر
بال زرین بر آشیانه زند
با مغان بادهٔ مغانه خوریم
تا به کی غصهٔ زمانه خوریم
عقل با روح خودستائی کرد
عشق با هر دو پادشائی کرد
از پس پرده حسن با صد ناز
چهره بنمود و دلربائی کرد
ناگهان التفات عشق بدید
غره شد دعوی خدائی کرد
کار دریافت رند فرزانه
رفت و با عشق آشنائی کرد
صوفی افزوده بود مایهٔ خویش
در سر زهد و پارسائی کرد
هجر بر ما در طرب در بست
وصلش آمد گره گشائی کرد
خیز تا چون ارادتش ما را
سوی میخانه ره نمائی کرد
با مغان بادهٔ مغانه خوریم
تا به کی غصهٔ زمانه خوریم
عشق گنجیست دل چو ویرانه
عشق شمعیست روح پروانه
در بیابان عشق میگردد
روح مدهوش و عقل دیوانه
دست تا در نزد به دامن عشق
ره به منزل نبرد فرزانه
خرم آن عارفان که دنیا را
پشت پائی زدند مردانه
آدم از دانه اوفتاده به دام
آه از این دام وای از آن دانه
عمر در باختیم تا اکنون
گه به افسون و گه به افسانه
بعد از امروز گر به دست آریم
دامن یار و کنج میخانه
با مغان بادهٔ مغانه خوریم
تا به کی غصهٔ زمانه خوریم
عقل را دانشی و رائی نیست
بهتر از عشق رهنمائی نیست
طلب عشق و وصل ورزیدن
کار هر مفلس و گدائی نیست
نام جنت مبر که عاشق را
خوشتر از کوی یار جائی نیست
پای در کوی زهد و زرق منه
کاندر آن کوی آشنائی نیست
بر در خانقه مرو که در او
جز ریائی و بوریائی نیست
پیش ما مجلس شراب خوشست
مجلس وعظ را صفائی نیست
راه میخانه گیر تا شب و روز
چون در اسلامیان وفائی نیست
با مغان بادهٔ مغانه خوریم
تا به کی غصهٔ زمانه خوریم
آه از این صوفیان ازرق پوش
که ندارند عقل و دانش و هوش
رقص را همچو نی کمر بسته
لوت را همچو سفره حلقه بگوش
از پی صید در پس زانو
مترصد چو گربهٔ خاموش
شکر آنرا که نیستی صوفی
عیش میران و باده میکن نوش
خیز تا پیش آنکه ناگاهی
برکشد صبحدم خروس خروش
با صبوحی کنان درد آشام
با خراباتیان عشوه فروش
رو به میخانهٔ مغان آریم
باده در جام و چنگ در آغوش
با مغان بادهٔ مغانه خوریم
تا به کی غصهٔ زمانه خوریم
خیز جانا چمانه برداریم
باده‌های مغانه برداریم
اسب شادی به زیر ران آریم
و ز قدح تازیانه برداریم
بیش از این غصهٔ جهان نخوریم
دل ز کام زمانه برداریم
زهد و تسبیح دام و دانهٔ ماست
از ره این دام و دانه برداریم
شاهد و نقل و باده برگیریم
دف و چنگ و چغانه برداریم
پیشتر زآنکه ناگهان روزی
رخت از این آشیانه برداریم
یک زمان چون عبید زاکانی
راه خمارخانه برداریم
با مغان بادهٔ مغانه خوریم
تا به کی غصهٔ زمانه خوریم

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: ترجیع بند
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

وقت آن شد که کار دریابیم
در شتاب است عمر بشتابیم
هوش مصنوعی: زمان آن رسیده است که به کارهایمان بپردازیم، زیرا عمر ما در حال گذر است و باید هر چه زودتر اقدام کنیم.
دیدهٔ حرص و آز بر دوزیم
پنجهٔ زهد و زرق برتابیم
هوش مصنوعی: چشمان پرطمع و حرص را می‌بندیم و دست‌های مادی‌گرایی و ظاهرسازی را دور می‌کنیم.
ما گدایان کوی میکده‌ایم
نه مقیمان کنج محرابیم
هوش مصنوعی: ما خدمتگزاران و فقیران خانه‌ی می‌خانه‌ایم، نه کسانی که در گوشه‌ی عبادتگاه زندگی می‌کنند.
نه ز جور زمانه در خشمیم
نز جفای سپهر در تابیم
هوش مصنوعی: ما نه از ظلم روزگار عصبانی هستیم و نه از بی‌رحمی آسمان ناامید.
نه اسیران نام و ناموسیم
نه گرفتار ملک و اسبابیم
هوش مصنوعی: ما نه در بند نام و آبرو هستیم و نه به چیزهای دنیا وابسته‌ایم.
بندهٔ یکروان یک رنگیم
دشمن شیخکان قلابیم
هوش مصنوعی: ما همگی از یک نوع و یکدست هستیم و دشمنان فریبکاران و کسانی هستیم که ظاهر را می‌پوشانند.
گرد کوی مغان همیگردیم
مترصد که فرصتی یابیم
هوش مصنوعی: در حال گشت و گذار در اطراف محلهٔ مغان هستیم و منتظر فرصتی هستیم تا چیزی را که می‌خواهیم به دست آوریم.
با مغان بادهٔ مغانه خوریم
تا به کی غصهٔ زمانه خوریم
هوش مصنوعی: با دوستانمان شراب خوش را می‌نوشیم تا چه زمانی غم و اندوه دنیا را تحمل کنیم؟
هر که او آه عاشقانه زند
آتش از آه او زبانه زند
هوش مصنوعی: هر کسی که با احساس عاشقانه ناله کند، ناله‌اش همچون آتش شعله‌ور می‌شود.
عشق شمعی از آن برافروزد
شعله چون بر شرابخانه زند
هوش مصنوعی: عشق مانند شمعی است که شعله‌اش زمانی روشن می‌شود که بر شرابخانه بتابد.
می درآید به جوش و هر قطره
عکس دیگر بر آستانه زند
هوش مصنوعی: شراب به جوش می‌آید و هر قطره‌اش به گونه‌ای متفاوت بر لبه‌ی لیوان می‌ریزد.
هر که زان باده جرعه‌ای بچشید
لاف مستی جاودانه زند
هوش مصنوعی: هر کسی که از آن شراب کمی بچشد، همیشه به حال مستی و سرخوشی سخن می‌گوید.
بندهٔ آن دمم که با ساقی
شاهد ما دم از چمانه زند
هوش مصنوعی: من تنها در زمانی خوشحالم که با ساقی و دوستِ شادابم، دربارهٔ زیبایی‌ها و لذت‌ها صحبت می‌کنم.
با حریفی سه چار کز مستی
این کند رقص و آن چغانه زند
هوش مصنوعی: با دوستی که از شدت مستی یکی مشغول رقص است و دیگری در حال چغانه زدن، باید گفت که حال و هوای آن‌ها چقدر با نشاط و شاداب است.
خیز تا پیش از آنکه مرغ سحر
بال زرین بر آشیانه زند
هوش مصنوعی: بیدار شو و به حرکت درآ، قبل از اینکه پرنده سحر با بال‌های طلایی بر لانه‌اش بنشیند.
با مغان بادهٔ مغانه خوریم
تا به کی غصهٔ زمانه خوریم
هوش مصنوعی: ما با رندان و دوستان ملاحظه‌ای خوش داشته باشیم و از نوشیدن شراب لذت ببریم؛ چرا که تحمل غصه‌ها و دشواری‌های زندگی برای همیشه قابل قبول نیست.
عقل با روح خودستائی کرد
عشق با هر دو پادشائی کرد
هوش مصنوعی: عقل به خاطر توانایی‌هایش به خود می‌بالید، اما عشق بر هر دو برتری یافت و بر آنها سلطنت کرد.
از پس پرده حسن با صد ناز
چهره بنمود و دلربائی کرد
هوش مصنوعی: او از پشت پرده زیبایی خود، با ناز و دلربایی چهره‌اش را به نمایش گذاشت.
ناگهان التفات عشق بدید
غره شد دعوی خدائی کرد
هوش مصنوعی: ناگهان عشق به او توجه کرد و او به خود مغرور شد و ادعای خدایی کرد.
کار دریافت رند فرزانه
رفت و با عشق آشنائی کرد
هوش مصنوعی: رند فرزانه مشغول کار شد و در این مسیر با عشق آشنا گردید.
صوفی افزوده بود مایهٔ خویش
در سر زهد و پارسائی کرد
هوش مصنوعی: یک عارف به زهد و پارسایی خود، بر تجربه و دانایی‌اش افزوده است.
هجر بر ما در طرب در بست
وصلش آمد گره گشائی کرد
هوش مصنوعی: فراق و جدایی ما را در حالی که شاداب بودیم، گرفتار کرد، اما در نهایت وصال محبوب گره از کار ما باز کرد.
خیز تا چون ارادتش ما را
سوی میخانه ره نمائی کرد
هوش مصنوعی: بیدار شو تا به خاطر علاقه‌ای که به او داریم، ما را به سوی میخانه هدایت کند.
با مغان بادهٔ مغانه خوریم
تا به کی غصهٔ زمانه خوریم
هوش مصنوعی: تا کی باید به دلتنگی‌های زندگی فکر کنیم، بیایید با دوستان و مستان از لذت‌های خوشی و نوشیدن باده بهره‌مند شویم.
عشق گنجیست دل چو ویرانه
عشق شمعیست روح پروانه
هوش مصنوعی: عشق مانند گنجی باارزش است که دل انسان را به ویرانی می‌کشاند، همچنان که عشق به مانند شمعی است که روح پروانه را می‌سوزاند و مجذوب خود می‌کند.
در بیابان عشق میگردد
روح مدهوش و عقل دیوانه
هوش مصنوعی: در دنیای عشق، روح سرگردان و مدهوش است و عقل به طور دیوانه‌واری رفتار می‌کند.
دست تا در نزد به دامن عشق
ره به منزل نبرد فرزانه
هوش مصنوعی: هرگاه که دست به دامن عشق بزنیم، راهی به منزل و مقصد نخواهیم یافت، مگر آنکه با خرد و دانایی عمل کنیم.
خرم آن عارفان که دنیا را
پشت پائی زدند مردانه
هوش مصنوعی: خوشا به حال عارفانی که با جسارت و قوت قلب، از دنیا و مادیات روی گردانده و به زندگی معنوی خود پرداخته‌اند.
آدم از دانه اوفتاده به دام
آه از این دام وای از آن دانه
هوش مصنوعی: انسان از دانه‌ای که از آن جدا شده به دام افتاده است. افسوس بر این دام و ناله بر آن دانه!
عمر در باختیم تا اکنون
گه به افسون و گه به افسانه
هوش مصنوعی: ما زمان را صرف کردیم و به دنبال جادو و داستان‌های خیالی رفتیم.
بعد از امروز گر به دست آریم
دامن یار و کنج میخانه
هوش مصنوعی: اگر از امروز به بعد بتوانیم دامن یار را بگیریم و در گوشه‌ی میخانه باشیم،
با مغان بادهٔ مغانه خوریم
تا به کی غصهٔ زمانه خوریم
هوش مصنوعی: ما با دوستان همراه می‌شویم و از لذت‌های زندگی بهره‌مند می‌شویم، تا چه زمانی باید به مشکلات و غم‌های روزگار فکر کنیم؟
عقل را دانشی و رائی نیست
بهتر از عشق رهنمائی نیست
هوش مصنوعی: عقل به تنهایی نمی‌تواند چیزی بهتر از عشق بیابد و عشق راهنمایی بی‌نظیر است.
طلب عشق و وصل ورزیدن
کار هر مفلس و گدائی نیست
هوش مصنوعی: طلب عشق و جستجوی وصال تنها در توان افرادی نیست که از نظر روحی و مالی در تنگنا هستند.
نام جنت مبر که عاشق را
خوشتر از کوی یار جائی نیست
هوش مصنوعی: به یادآوری نام بهشت نپرداز، زیرا برای عاشق جایی بهتر از کوی محبوب وجود ندارد.
پای در کوی زهد و زرق منه
کاندر آن کوی آشنائی نیست
هوش مصنوعی: به محله‌ای که فقط ظاهر را ببیند و به زهد و ریا مشغول باشد، نرو؛ چون در آنجا هیچ دوستی و آشنایی واقعی وجود ندارد.
بر در خانقه مرو که در او
جز ریائی و بوریائی نیست
هوش مصنوعی: به در خانه‌های صومعه نرو، چون در آنجا جز نمایش و ریا نیست.
پیش ما مجلس شراب خوشست
مجلس وعظ را صفائی نیست
هوش مصنوعی: در محفل ما نوشیدنی و لذت بسیار است، اما در مجلس موعظه و نصیحت جای هیچ شوری نیست.
راه میخانه گیر تا شب و روز
چون در اسلامیان وفائی نیست
هوش مصنوعی: بهتر است که به سراغ میخانه بروی، زیرا در این روزها در میان مسلمین وفا و诚信 وجود ندارد.
با مغان بادهٔ مغانه خوریم
تا به کی غصهٔ زمانه خوریم
هوش مصنوعی: بیایید با دوستان به شادی و نوشیدن بپردازیم، تا چه زمانی باید نگران و غمگین از حوادث زمانه باشیم؟
آه از این صوفیان ازرق پوش
که ندارند عقل و دانش و هوش
هوش مصنوعی: آه بر این درویشان که لباس آبی به تن دارند و هیچ‌گونه عقل و درک و فهمی ندارند.
رقص را همچو نی کمر بسته
لوت را همچو سفره حلقه بگوش
هوش مصنوعی: رقص همچون نی است که به شکلی موزون و زیبا به حرکت درمی‌آید، و لوت نیز مانند سفره‌ای است که با دقت و ترتیب روی زمین پهن شده و آماده پذیرایی است.
از پی صید در پس زانو
مترصد چو گربهٔ خاموش
هوش مصنوعی: مانند گربه‌ای ساکت و بی‌صدا در انتظار شکار نشسته‌ام و با دقت و آرامش، آماده‌ام تا به هدفم نزدیک شوم.
شکر آنرا که نیستی صوفی
عیش میران و باده میکن نوش
هوش مصنوعی: شاد باش آن که تو صوفی نیستی و از لذت‌های زندگی و شراب نوشیدن بهره‌مند می‌باشی.
خیز تا پیش آنکه ناگاهی
برکشد صبحدم خروس خروش
هوش مصنوعی: بیا بیدار شو و آماده باش، قبل از اینکه در تاریکی صبح، خروس ناگهان صدا بزند.
با صبوحی کنان درد آشام
با خراباتیان عشوه فروش
هوش مصنوعی: با نوشیدن صبحگاهی، دردهای خود را فراموش کن و با آدم‌های خوش‌گذران و زیبا رویی که در خرابات هستند، خوش بگذران.
رو به میخانهٔ مغان آریم
باده در جام و چنگ در آغوش
هوش مصنوعی: به سمت میخانهٔ پیروان مذهب زرتشتی می‌رویم، شراب در جام داریم و ساز را در آغوش گرفته‌ایم.
با مغان بادهٔ مغانه خوریم
تا به کی غصهٔ زمانه خوریم
هوش مصنوعی: ما با دوستان خوش‌گذرانی می‌کنیم و از شراب لذت می‌بریم، پس چرا همیشه باید به مشکلات و غم‌های زندگی فکر کنیم؟
خیز جانا چمانه برداریم
باده‌های مغانه برداریم
هوش مصنوعی: بیا، عزیزم، برقصیم و از شراب‌های مغان لذت ببریم.
اسب شادی به زیر ران آریم
و ز قدح تازیانه برداریم
هوش مصنوعی: به جشن و شادمانی می‌پردازیم و با شتاب و انرژی از زندگی لذت می‌بریم.
بیش از این غصهٔ جهان نخوریم
دل ز کام زمانه برداریم
هوش مصنوعی: دیگر از مشکلات و ناراحتی‌های دنیا ناراحت نشویم و بهتر است که دل را از شادی‌ها و خوبی‌های زندگی پر کنیم.
زهد و تسبیح دام و دانهٔ ماست
از ره این دام و دانه برداریم
هوش مصنوعی: به دنیای زهد و عبادت، به مانند دام و دانه‌ای می‌ماند که ما در آن گرفتار شده‌ایم. بیایید از این دام و دانه رها شویم و به سوی رهایی حرکت کنیم.
شاهد و نقل و باده برگیریم
دف و چنگ و چغانه برداریم
هوش مصنوعی: بیایید زیبا را به نظاره بنشینیم و داستان‌ها را بازگو کنیم، همچنین به سراغ نوازندگی و سرود و ساز برویم و لذت ببریم.
پیشتر زآنکه ناگهان روزی
رخت از این آشیانه برداریم
هوش مصنوعی: قبل از آنکه ناگهان روزی از این خانه برویم، باید به فکر و تدبیر باشیم.
یک زمان چون عبید زاکانی
راه خمارخانه برداریم
هوش مصنوعی: یک روز مانند عبید زاکانی به سمت میخانه برویم.
با مغان بادهٔ مغانه خوریم
تا به کی غصهٔ زمانه خوریم
هوش مصنوعی: ما تا چه زمانی باید به غم و اندوه زمانه فکر کنیم؟ بیایید با دوستان خود به صرف نوشیدنی بپردازیم و از لذت‌های زندگی بهره‌مند شویم.

خوانش ها

ترجیع بند به خوانش سهیل قاسمی

حاشیه ها

1389/04/10 17:07
رشید

دو مورد اشکال در نوشتن وجود دارد که باعث خراب شدن وزن گردیده. با مقایسه با نسخ اصلی اصلاح فرمایید:
1- بند دوم بیت دوم " عشق شمعی از آن برافروزد" به نظر صحیح تر است.
2- بند هفتم (آخر) بیت ششم " پیشتر زانکه ناگهان روزی" از لحاظ وزنی صحیح است.
---
پاسخ: با تشکر، پس از تطبیق با نسخهٔ چاپی کلیات عبید مطابق پیشنهادتان تصحیح شد.

1389/12/09 00:03
ناشناس

با درود
1 ـ از دید من، در بیت نخست، مصراع دوم، برای خواندن روان تر ودرست تر، می باید یک نشانه"ویرگول" پس از واژه "عمر" بیاید به این شکل:
"در شتاب است عمر، بشتابیم".
2 ـ در بند دوم، بیت چهارم، مصراع نخست، اگر واژه"بچشد" که زمان حال است به جای"بچشید" که زمان گذشته است، بیاید، هم خوانی بیشتری با دیگر مصراع ها دارد:
"هر که زان باده جرعه ای بچشد"
اگر چه واژه"بچشید" نیز به سادگی هدف شاعر را به خواننده می رساند.
در ضمن باید از کار خوب و پر ارزش شما سپاس گزاری کرد.

1397/08/17 23:11
سلیم صالح

بنظر میرسد در مصرع دوم بیت؛ بیش از این غصهٔ جهان نخوریم
دل ز کام زمانه برداریم، دل زکار زمانه برداریم، درست تر باشد و در پاره تی از نسخ نیز به همین شکل آمده است.