گنجور

شمارهٔ ۸۷

من جز تو کسی دگر ندارم
فریاد رسی دگر ندارم
در سر بجز از هوای عشقت
هرگز هوسی دگر ندارم
جز عقل در انگبین عشقت
بال مگسی دگر ندارم
گفتی جرسی بناقه ام بند
جز دل جرسی دگر ندارم
دانم بر تست التماسم
چون ملتمسی دگر ندارم
من طایر آشیان روحم
جز تن قفسی دگر ندارم
امید حیات بیتو چون بود
برخود نفسی دگر ندارم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

من جز تو کسی دگر ندارم
فریاد رسی دگر ندارم
هوش مصنوعی: من غیر از تو کسی را ندارم که به کمکم بیاید.
در سر بجز از هوای عشقت
هرگز هوسی دگر ندارم
هوش مصنوعی: در دل من هیچ خواسته دیگری جز عشق تو وجود ندارد.
جز عقل در انگبین عشقت
بال مگسی دگر ندارم
هوش مصنوعی: به جز عقل و تفکر ناشی از عشق تو، دیگر هیچ دارایی و توانایی ندارم.
گفتی جرسی بناقه ام بند
جز دل جرسی دگر ندارم
هوش مصنوعی: گفتی که جرسی‌های من فقط دلم را در بر می‌گیرد و هیچ چیز دیگری جز دل را در اختیار ندارم.
دانم بر تست التماسم
چون ملتمسی دگر ندارم
هوش مصنوعی: می‌دانم که خواهش من برای تو مهم است، زیرا کسی دیگر ندارم که به او پناه ببرم.
من طایر آشیان روحم
جز تن قفسی دگر ندارم
هوش مصنوعی: من مانند پرنده‌ای هستم که تنها در قفس تن خود زندگی می‌کند و آشیانه دیگری ندارم.
امید حیات بیتو چون بود
برخود نفسی دگر ندارم
هوش مصنوعی: امید به زندگی برای من مانند یک حلمی است که دیگر نفس تازه‌ای برای ادامه آن ندارم.