شمارهٔ ۱ - گرم رو باش
ای دل ز بلا مکن تحاشی
جان بر سر دل چرا نباشی
در آتش و آب حرص و آزی
تا طالب نان و دیگ باشی
ایام لویشه کرده بودهست
یعنی که گرو به یک لواشی
باری به رقیب دوست گفتم
ریش دل ما چه میخراشی
معشوق تو گفت در حضورست
اما تو طلبگر معاشی
از خلق نزاریا نهان باش
گرچه به فجور و فسق باشی
آری که نه راز پادشاهان
مکشوف کنند بر حواشی
نی نی سخنی بزرگ گفتی
یعنی که تو هم ز خواجه تاشی
دریاب که سرّ ارجعی چیست
تا پس رو نقد وقت باشی
در سیر و سلوک گرم رو باش
خرمن می سوز و دانه میپاش
هر طایفه مانده اند موقوف
در منکر نهی و امر معروف
ای امت انبیای مرسل
عمر از پی نسیه کرده مصروف
تا چند توان به جهل بودن
بر رای و قیاس خویش مشعوف
پیغمبر ما چرا به معراج
گشته ست به جبرئیل موصوف
یعنی ز حجاب خود برون آی
تا بر تو شود رموز مکشوف
هرگز نرسی به قصر مقصد
ساکن به خرابه های مالوف
از غصه بر کشیده ایوان
مسکن به خرابه می کند کوف
وز ننگ وجود خرقه پوشان
هرسال غنم بیفگند صوف
جز پس رو امر و آمر وقت
فی الجمله به کس مباش موقوف
در سیر و سلوک گرم رو باش
خرمن میسوز و دانه میپاش
تا کی بت وهم پروریدن
در هاویه هوا دویدن
از بهر نخ و نسیج و کم خا
بر خویش چو کرم غز تنیدن
کم خا چه کنند ژاژ کم خا
کرباس طلب کفن خریدن
ار مکتسب حلال باید
پیراهن آخرین بریدن
شد سیر دلم ز اهل طامات
وز موعظه گفتن و شنیدن
سرچشمه آب زندگانی ست
زین چشمه ببایدت شمیدن
یک جرعه ز جام عشق و سد جم
کو صبر و لیک تا چشیدن
دوش آمد و گفت ای رمیده
تا چند به غفلت آرمیدن
تعجیل کن و زپای منشین
زنهار که تا به ما رسیدن
در سیر و سلوک گرم رو باش
خرمن میسوز و دانه میپاش
آنها که همیشه با خدایند
بی خویش روند و با خود آیند
نتوان گفتن که جمله اویند
نه ظن بود آن کزو جدایند
آن قوم که بالغ اند و واصل
مستغرق عین کبریای اند
و آن زمره که پس روان راهند
معراج روان در قفایند
و آن طایفه دگر که ضدند
واماندگان به وهم و رایند
صُمُ بُکمُ مقلدانند
در کتم عدم دگر کجایند
جون واحد مطلق اوست آخر
مغرور به خویشتن چِراند
آنها که سفر ز خویش کردند
هم راه روندگان مایند
جایی نزیی به خود، ز خود دور
تا راه به مقصدت نمایند
در سیر و سلوک گرم رو باش
خرمن میسوز و دانه میپاش
شبها من و مسکرات در پیش
تا روز خبر ندارم از خویش
با دوست نشسته در برابر
دربسته حجاب عصمت از پیش
با من به زبان حال گفته
کای هیچ ز خود چه میکنی پیش
هیهات همین و بس که سلطان
تا کی نطری کند به درویش
من کیش تو جعبهای گرفتم
قربان نشوی مگر درین کیش
مغرور مشو به اهل دنیا
قاصر نظرند و باطل اندیش
تو پس رو امر وقت میباش
بیگانه منه تفاوت از خویش
گه نیش عتاب ما بود نوش
گه نوش عطای ما بود نیش
مرهم مطلب برین جراحت
من خسته و جان فگار و دل ریش
در سیر و سلوک گرم رو باش
خرمن میسوز و دانه میپاش
برخور ز جوانی ای جوان مرد
زیرا که بر از جهان، جوان خَورد
در نفی و فنا و جسم خاکی
اثبات بقا نمیتوان کرد
از هر که سخن کنند و گویند
ایام دمار ازو برآورد
در تنگ فضای بیم و امید
چه سخت کش و چه نازپرورد
می آتش تیز و آدمی خاک
آتش میسوز و خاک میگرد
جهال زبان کشیده در من
در مستی اگر بنالم از درد
گویند نزاریا به زاری
منال چو عندلیب بر ورد
اما نه ز گلسِتان سخن گوی
رو بر سر کوی دل سِتان گرد
مشکل کاری عجب نگاری
من عاشق جفت و او ز من فرد
دنیا نفسیست هرکه دریافت
زآن پیش که آن نفس شود سرد
در سیر و سلوک گرم رو باش
خرمن میسوز و دانه میپاش
بی یار نمیشود میسر
بی یار بود درخت بی بر
بی هم نفسی علیالضروره
مشنو که مرا شود میّسر
جامی و صراحیی و یاری
این هر سه همیشه در برابر
شیرین صنمی به ناخن تیز
افکنده هزار شور در سر
هر دم غزلی غزال چشمی
برگفته به لفظ روح پرور
ساقی پسری گشاده جبهت
کنجی و نهاده قفل بر در
خالی ز معربدان مفلس
ایمن ز مقلدان منکر
آراسته مجلسی چو فردوس
در آب فسرده آتشِ تر
برخاسته از کمال یاری
برداشته از میانه ساغر
در سیر و سلوک گرم رو باش
خرمن میسوز و دانه میپاش
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: ترجیع بند
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای دل ز بلا مکن تحاشی
جان بر سر دل چرا نباشی
هوش مصنوعی: ای دل، از مصیبتها دوری نکن؛ جانت را فدای عشق کن و دلت چرا در این راه بیتفاوت است؟
در آتش و آب حرص و آزی
تا طالب نان و دیگ باشی
هوش مصنوعی: اگر بخواهی به دنبال نان و زندگی بگردی، باید خود را در چالشهای سخت و خطرناک غرق کنی.
ایام لویشه کرده بودهست
یعنی که گرو به یک لواشی
هوش مصنوعی: شخصی در گذشته به وضوح نشان داده که به نوعی وابسته یا گرایش به یک موضوع خاص دارد، به گونهای که آن موضوع او را تحت تأثیر قرار داده است.
باری به رقیب دوست گفتم
ریش دل ما چه میخراشی
هوش مصنوعی: به رقیب دوستم گفتم که به دل ما چه آسیبی میزنی و چرا آن را خراشیدهای؟
معشوق تو گفت در حضورست
اما تو طلبگر معاشی
هوش مصنوعی: معشوق تو میگوید که در کنار توست، اما تو به دنبال تأمین معیشت و روزی خود هستی.
از خلق نزاریا نهان باش
گرچه به فجور و فسق باشی
هوش مصنوعی: از مردم ضعیف و ناتوان پنهان باش، حتی اگر به کارهای زشت و ناپسند مشغول باشی.
آری که نه راز پادشاهان
مکشوف کنند بر حواشی
هوش مصنوعی: بله، رازهای پادشاهان را بر کسانی که در حاشیه قرار دارند فاش نکنند.
نی نی سخنی بزرگ گفتی
یعنی که تو هم ز خواجه تاشی
هوش مصنوعی: به معنای این است که تو هم از نظر جایگاه و منزلت شاید به کسی که بزرگتر است نزدیک هستی یا شبیه به او هستی.
دریاب که سرّ ارجعی چیست
تا پس رو نقد وقت باشی
هوش مصنوعی: به گوش باشید و دریابید که راز بازگشت به کجاست، تا بتوانید در زمان مناسب، تصمیمی درست بگیرید.
در سیر و سلوک گرم رو باش
خرمن می سوز و دانه میپاش
هوش مصنوعی: در مسیر رشد و پیشرفت خود، پرشور و پرانرژی باش. از مشکلات و چالشها نترس و از آنها به عنوان فرصتهایی برای رشد استفاده کن.
هر طایفه مانده اند موقوف
در منکر نهی و امر معروف
هوش مصنوعی: هر گروهی در برابر کارهای نادرست و الزامات کارهای درست متوقف ماندهاند و از انجام وظایف خود بازماندهاند.
ای امت انبیای مرسل
عمر از پی نسیه کرده مصروف
هوش مصنوعی: ای جامعه پیامبران، عمر انسان صرف کردن در کارهایی است که هنوز انجام نشده است.
تا چند توان به جهل بودن
بر رای و قیاس خویش مشعوف
هوش مصنوعی: تا کی میتوان به نادانی و غفلت از نظرها و استدلالهای خود شاد بود؟
پیغمبر ما چرا به معراج
گشته ست به جبرئیل موصوف
هوش مصنوعی: پیامبر ما چرا با جبرئیل معراج را تجربه کرده است؟
یعنی ز حجاب خود برون آی
تا بر تو شود رموز مکشوف
هوش مصنوعی: از پرده بیرون بیای تا رازهای نهفته بر تو آشکار شود.
هرگز نرسی به قصر مقصد
ساکن به خرابه های مالوف
هوش مصنوعی: هرگز به مقصد ایدهآل خود نخواهی رسید، مگر اینکه از حسرت و یادآوری گذشتههای تلخ و آشنا عبور کنی.
از غصه بر کشیده ایوان
مسکن به خرابه می کند کوف
هوش مصنوعی: به خاطر غم و اندوه، کسانی که در خانهام زندگی میکنند، آنجا را رها کرده و به ویرانهای میروند.
وز ننگ وجود خرقه پوشان
هرسال غنم بیفگند صوف
هوش مصنوعی: از شرم وجود کسانی که لباس ریا به تن دارند، هر سال گوسفند را به کشتن میدهند.
جز پس رو امر و آمر وقت
فی الجمله به کس مباش موقوف
هوش مصنوعی: تنها از کسی که مسئول و دارای قدرت است، اطاعت کن و در هیچ شرایطی به دیگران وابسته مباش.
در سیر و سلوک گرم رو باش
خرمن میسوز و دانه میپاش
هوش مصنوعی: در مسیر رشد و تکامل خود، با شور و انرژی حرکت کن. این مسیر ممکن است سختیهایی داشته باشد و به نظر برسد که برخی چیزها از بین میروند، اما به خاطر پاداش و برکتهایی که به دست میآوری، ارزش تلاش و فداکاری را دارد.
تا کی بت وهم پروریدن
در هاویه هوا دویدن
هوش مصنوعی: تا کی باید خود را در زیباییهای فریبنده گرفتار کنی و در دنیای بیهدف و توهمات سرگردان باشی؟
از بهر نخ و نسیج و کم خا
بر خویش چو کرم غز تنیدن
هوش مصنوعی: برای ساختن پارچه و بافتن الیاف، مانند کرم که خود را به درون بافت میپیچد.
کم خا چه کنند ژاژ کم خا
کرباس طلب کفن خریدن
هوش مصنوعی: در این بیت به تصویرسازی از احساس و وضعیت فردی پرداخته شده است. بیانگری که نسبت به کمبودها و دشواریهای زندگی خود نگران است، در پی راهی برای رفع مشکلاتش میگردد و به دنبال تهیه کفنی برای خود است. این نشاندهندهی تفکری عمیق نسبت به زندگی و موانع آن است. در واقع، فرد به دنبال ایجاد تغییرات و یافتن راهحلی برای وضعیتش میباشد.
ار مکتسب حلال باید
پیراهن آخرین بریدن
هوش مصنوعی: اگر کسی میخواهد از درآمد حلال بهرهمند شود، باید به دقت و با مسؤولیت در رفتار خود عمل کند.
شد سیر دلم ز اهل طامات
وز موعظه گفتن و شنیدن
هوش مصنوعی: دل من از دست مردم پر از حاشیه و نصیحتها و صحبتهای تکراری خسته و دلزده شده است.
سرچشمه آب زندگانی ست
زین چشمه ببایدت شمیدن
هوش مصنوعی: آب حیات از این چشمه سرچشمه میگیرد، پس باید آن را درک کنی و بشناسی.
یک جرعه ز جام عشق و سد جم
کو صبر و لیک تا چشیدن
هوش مصنوعی: با یک قطره از معمای عشق و همچنین از حوادث سخت نمیتوان انتظار صبر داشت، اما تا زمانی که طعم واقعی را نچشیدهای، نمیتوانی به درستی احساس کنی.
دوش آمد و گفت ای رمیده
تا چند به غفلت آرمیدن
هوش مصنوعی: دیروز کسی آمد و گفت: ای فراری، تا کی میخواهی در غفلت و بیحوصلگی بمانی؟
تعجیل کن و زپای منشین
زنهار که تا به ما رسیدن
هوش مصنوعی: زود باش و از پا نرَوی، مواظب باش که تا زمانی که به ما برسند.
در سیر و سلوک گرم رو باش
خرمن میسوز و دانه میپاش
هوش مصنوعی: در مسیر رشد و پیشرفت خود، با شور و انگیزه پیش برو و با وجود چالشها و مشکلات، به فکر به دست آوردن ثمرات و نتایج مثبت باش.
آنها که همیشه با خدایند
بی خویش روند و با خود آیند
هوش مصنوعی: افرادی که همیشه در ارتباط با خداوند هستند، از خود و دنیای مادی خود جدا میشوند و به عمق وجود خود باز میگردند.
نتوان گفتن که جمله اویند
نه ظن بود آن کزو جدایند
هوش مصنوعی: نمیتوان گفت که همه آنها از او هستند، زیرا این فقط گمانی است که آنها از او جدا هستند.
آن قوم که بالغ اند و واصل
مستغرق عین کبریای اند
هوش مصنوعی: مردمی که به کمال رسیدهاند و به هدف خود دست یافتهاند، در عین عظمت و بزرگی فرو رفتهاند.
و آن زمره که پس روان راهند
معراج روان در قفایند
هوش مصنوعی: و آن دسته که پس از خود، راهی را آغاز کردهاند، در پی تحقق مراتب روحانی و رسیدن به آسمانهای معنوی هستند.
و آن طایفه دگر که ضدند
واماندگان به وهم و رایند
هوش مصنوعی: این گروه دیگر که در مخالفت هستند، افرادی هستند که در گمراهی و تفکرهای نادرست گیر کردهاند.
صُمُ بُکمُ مقلدانند
در کتم عدم دگر کجایند
هوش مصنوعی: آنها مانند افرادی هستند که در سکوت و خاموشی به تقلید میپردازند و در دنیای ناپیدا قرار دارند. حالا نمیدانیم که کجا هستند.
جون واحد مطلق اوست آخر
مغرور به خویشتن چِراند
هوش مصنوعی: جان واحد و بینهایت اوست، پس چرا به خودت مغرور هستی؟
آنها که سفر ز خویش کردند
هم راه روندگان مایند
هوش مصنوعی: کسانی که از خود دور شدند، هم اکنون در مسیر همراهان ما هستند.
جایی نزیی به خود، ز خود دور
تا راه به مقصدت نمایند
هوش مصنوعی: اگر خود را از محیط و مسائل دور کنی، به هدفت نزدیکتر میشوی و مسیر را بهتر میتوانی ببینی.
در سیر و سلوک گرم رو باش
خرمن میسوز و دانه میپاش
هوش مصنوعی: در مسیر رشد و پیشرفت خود، با انرژی و تلاش حرکت کن. ممکن است در این راه چالشها و مشکلاتی پیش بیاید، اما اینها بخشی از سفر است و باید با عزم و اراده ادامه دهی.
شبها من و مسکرات در پیش
تا روز خبر ندارم از خویش
هوش مصنوعی: شبها من و شراب در کنار هم هستیم، تا زمانی که صبح فرا رسد و من از خودم بیخبرم.
با دوست نشسته در برابر
دربسته حجاب عصمت از پیش
هوش مصنوعی: در جایی نشستهایم که در به روی ما بسته است و حجاب پاکی و عفت از جلو برداشته شده است.
با من به زبان حال گفته
کای هیچ ز خود چه میکنی پیش
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که شخصی به من میگوید که نگران نباشم و از خودم فاصله نگیرم. او از من میخواهد تا بر اساس احساسات و واقعیتهای درونی خودم عمل کنم و به خودم ایمان داشته باشم.
هیهات همین و بس که سلطان
تا کی نطری کند به درویش
هوش مصنوعی: هیچ امیدی نیست و همین و بس که حاکم تا چه زمانی به حال فقیران نگاه کند.
من کیش تو جعبهای گرفتم
قربان نشوی مگر درین کیش
هوش مصنوعی: من در کیش و عقیده تو مانند یک جعبه هستم و تا زمانی که خودت را قربان نکنی، به این عقیده پایبند نمیمانم.
مغرور مشو به اهل دنیا
قاصر نظرند و باطل اندیش
هوش مصنوعی: به خودت مغرور نشو، چون مردم دنیا کوتاهنظر و خیالپرداز هستند.
تو پس رو امر وقت میباش
بیگانه منه تفاوت از خویش
هوش مصنوعی: تو در زمانهای هستی که باید به کار خود ادامه دهی و نگران تفاوتها و اختلافات نباشی.
گه نیش عتاب ما بود نوش
گه نوش عطای ما بود نیش
هوش مصنوعی: گاهی تندی و انتقاد ما مانند زهر است و گاهی هم محبت و بخشش ما مانند شربت شیرین.
مرهم مطلب برین جراحت
من خسته و جان فگار و دل ریش
هوش مصنوعی: درد و رنج من به وسیلهای برای بهبود و تسکین یافتند؛ من خستهام، جانم نزار است و دلم شکسته است.
در سیر و سلوک گرم رو باش
خرمن میسوز و دانه میپاش
هوش مصنوعی: در مسیر سفر و رشد روحی خود با اشتیاق و جدیت پایدار باش. در این راه، برای رسیدن به مقصود، از تلاش و زحمت دریغ نکن و پیشرفت خود را ادامه بده.
برخور ز جوانی ای جوان مرد
زیرا که بر از جهان، جوان خَورد
هوش مصنوعی: ای جوان مرد، از جوانی خود بهرهبرداری کن، چون که جوانی فقط یکبار در زندگی نصیب میشود و بعد از آن دیگر بر نمیگردد.
در نفی و فنا و جسم خاکی
اثبات بقا نمیتوان کرد
هوش مصنوعی: در نبود و نابودی و جسم خاکی، نمیتوان اثبات کرد که چیزها پایدار و دائمی هستند.
از هر که سخن کنند و گویند
ایام دمار ازو برآورد
هوش مصنوعی: هر کسی که دربارهاش صحبت کنند و بگویند که روزگار او را به زحمت انداخته است.
در تنگ فضای بیم و امید
چه سخت کش و چه نازپرورد
هوش مصنوعی: در فضایی محدود که مملو از نگرانی و امید است، زندگی چقدر دشوار و شکننده است.
می آتش تیز و آدمی خاک
آتش میسوز و خاک میگرد
هوش مصنوعی: آتش شعلهور و سرکش است و انسان مانند خاکی است که در برابر آن میسوزد و در نهایت به خاک تبدیل میشود. انسان در مواجهه با آتش و چالشها ممکن است آسیب ببیند و به چیزی غیر از آنچه که بود، تبدیل شود.
جهال زبان کشیده در من
در مستی اگر بنالم از درد
هوش مصنوعی: اگر در احساس سرمستی بخواهم از دردهایم شکایت کنم، نادانان و بیخبران دور و برم زبان به سخن میگشایند و سخنان نامربوطی را به من نسبت میدهند.
گویند نزاریا به زاری
منال چو عندلیب بر ورد
هوش مصنوعی: میگویند نزارها با گریه و فریاد مانند بلبلان برای گلها آه و ناله میکنند.
اما نه ز گلسِتان سخن گوی
رو بر سر کوی دل سِتان گرد
هوش مصنوعی: اما به جای صحبت کردن درباره گلها و زیباییهای ظاهری، بهتر است به دل و احساسات واقعی توجه کنیم و در مکانهایی که عشق و محبت وجود دارد، گرد هم بیاییم.
مشکل کاری عجب نگاری
من عاشق جفت و او ز من فرد
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به عشق و پیچیدگیهای آن اشاره دارد. او از معشوقهای زیبا صحبت میکند که در عین علاقهاش به او، همچنان به تنهایی خود و ویژگیهای خاصش اهمیت میدهد. این تضاد بین عشق و فردیت نشاندهنده چالشهایی است که در روابط عاشقانه وجود دارد.
دنیا نفسیست هرکه دریافت
زآن پیش که آن نفس شود سرد
هوش مصنوعی: دنیا فرصتی است که باید از آن بهرهبرداری کرد، چرا که هر کسی که این فرصت را درک کند، پیش از آنکه از دست برود، باید از آن استفاده کند.
در سیر و سلوک گرم رو باش
خرمن میسوز و دانه میپاش
هوش مصنوعی: در مسیر رسیدن به هدف و پیشرفت، با انگیزه و انرژی حرکت کن. اگرچه ممکن است با چالشها و موانعی مواجه شوی، اما باید به تلاش خود ادامه دهی و در این راه سرمایهگذاری کنی.
بی یار نمیشود میسر
بی یار بود درخت بی بر
هوش مصنوعی: بدون یار و همراه، هیچ چیزی ممکن نیست؛ همانطور که درخت بدون میوه نمیتواند وجود داشته باشد.
بی هم نفسی علیالضروره
مشنو که مرا شود میّسر
هوش مصنوعی: تنهایی و جدایی را در شرایط دشوار نشنو؛ زیرا در این حالت برای من ممکن میشود که با تو باشم.
جامی و صراحیی و یاری
این هر سه همیشه در برابر
هوش مصنوعی: جام و شرابی و همراهی همیشه در کنار هم هستند.
شیرین صنمی به ناخن تیز
افکنده هزار شور در سر
هوش مصنوعی: دوست شیرین من با چهره جذابش، هیجان زیادی در دلها ایجاد کرده است.
هر دم غزلی غزال چشمی
برگفته به لفظ روح پرور
هوش مصنوعی: هر لحظه شعری زیبای بهاری با چشمی دلربا به زبان میآید که روح را شاداب میکند.
ساقی پسری گشاده جبهت
کنجی و نهاده قفل بر در
هوش مصنوعی: ساقی، جوانی با چهرهای زیبا در گوشهای نشسته و در را قفل کرده است.
خالی ز معربدان مفلس
ایمن ز مقلدان منکر
هوش مصنوعی: اهالی بیخبر از علم و دانش نادان، در برابر تقلیدکنندگان بیتعصب، از فقر و ناامنی دورند.
آراسته مجلسی چو فردوس
در آب فسرده آتشِ تر
هوش مصنوعی: مجلسی را تجسم کن که مانند بهشتی زیباست و در آن آبی سرد به همراه آتش وجود دارد.
برخاسته از کمال یاری
برداشته از میانه ساغر
هوش مصنوعی: فردی از مقام و جایگاهی بالا برخاسته و از دل ساغر، یعنی نوشیدنی خاصی گرفته شده است.
در سیر و سلوک گرم رو باش
خرمن میسوز و دانه میپاش
هوش مصنوعی: در مسیر خود به طور فعال و پرانرژی حرکت کن و به دنبال اهداف و آرزوهایت باش. از تلاش و اقدام نترس، زیرا در این راه میتوانی به ثمرات خوبی دست یابی.
حاشیه ها
1397/07/19 18:10
توانای دانا
خدا رحمتش کنه
واقعا فوق العاده است!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
1397/08/15 18:11
آرمین عبدالحسینی
این شعر بر وزن مفعول مفاعلن فعولن است