شمارهٔ ۴۹
نظر از جانب ما کن زکات زندگانی را
دلی ده باز ما را صدقة جان و جوانی را
به بوسی از سرم کردن توانی دفع صفرا را
به بویی از دلم بردن توانی ناتوانی را
چه بادش گر به دلداری دمی با بی دلی داری
نصیحت گوش کن عادت مکن نامهربانی را
به دندان می کنم دست از خلافِ وعده های تو
نباشد اعتبار الحق حدیث سر زبانی را
به جان و دل فرود آمد بلای عشق تو ناگه
نگرداند کسی از خود بلایِ آسمانی را
دل از من بستدی آری دل و جانم فدای تو
تفاوت در دلی دادن چه حاجت یار جانی را
نزاری گر به زاری خاک شد بر آستان تو
نباشد اعتباری چارچوب استخوانی را
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نظر از جانب ما کن زکات زندگانی را
دلی ده باز ما را صدقة جان و جوانی را
هوش مصنوعی: به ما نگاهی بینداز و زندگیات را به ما هدیه بده، دلی پر از عشق به ما بده، تا ما هم جان و جوانیمان را به تو ببخشیم.
به بوسی از سرم کردن توانی دفع صفرا را
به بویی از دلم بردن توانی ناتوانی را
هوش مصنوعی: به خاطر بوسهای از تو، میتوانم صفرا را از خود دور کنم و با بویی از دل، ناتوانیام را کنار بزنم.
چه بادش گر به دلداری دمی با بی دلی داری
نصیحت گوش کن عادت مکن نامهربانی را
هوش مصنوعی: اگر به دلداری کسی در لحظهای خوشایند توجه کنی، نباید عادت به بیاحساسی و نامهربانی کنی. به دلیلی که این سازش و عشق را به دست آوردهای، باید به نصیحتها گوش بدهی.
به دندان می کنم دست از خلافِ وعده های تو
نباشد اعتبار الحق حدیث سر زبانی را
هوش مصنوعی: به زور و فشار تحمل میکنم تا از وعدههای تو کنارهگیری نکنم، چرا که هیچ اعتباری به حرفهای بیاساس و بیپایه وجود ندارد.
به جان و دل فرود آمد بلای عشق تو ناگه
نگرداند کسی از خود بلایِ آسمانی را
هوش مصنوعی: عشق تو به جان و دل من حملهآور شد و هیچکس نتوانست از بلای آسمانی رهایی یابد.
دل از من بستدی آری دل و جانم فدای تو
تفاوت در دلی دادن چه حاجت یار جانی را
هوش مصنوعی: تو دل و جانم را به دست گرفتی و من برای تو فدایت شوم. حالا چه نیازی به تفاوت بین دل دادن و جان دادن وجود دارد وقتی که تو یارم هستی؟
نزاری گر به زاری خاک شد بر آستان تو
نباشد اعتباری چارچوب استخوانی را
هوش مصنوعی: اگر من با گریه و زاری بر درگاه حضور تو خاک شوم، دیگر هیچ ارزشی برای چارچوب استخوانی من نخواهد بود.