گنجور

شمارهٔ ۱۳۳۸

بر آواز چنگ و رباب و دف و نی
بنه بر کفم ساقیا ساغرِ می
بهارست و مجلس بهشت است و اکنون
اگر کاسه این جا نگیری کجا کی
نه من از در لایَجوز و یَجوزم
نه تو نیز هم درخور شی و لاشی
به من جام پر جان بده چاره ای کن
که این جان کند جانِ دل مرده راحی
بخور ور بپرسد زتو اوستادت
که آموختت خمر خوردن بگو وی
تو هم نوش کن جرعه ای تا ببینی
که چون است حال و چه ذوق است هی هی
گریبانِ جانت چنان سخت گیرد
که در دامن افتد ز پیشانی ات خوی
چنان در دلت جای گیرد کزان پس
ز افراطِ لذت دریغ آیدت قی
ازین می مگر بوی برده ست اگر نه
چرا کرد بی طاقتی حاتم طی
ازین جام خورده ست اگر نه چرا شد
چنان مست و بی خویشتن خسرو کی
سخن در قوافی اگر نه چه لافی
نزاری به مرموز چون گم کنی پی
اگر لایقِ صحبتِ عقل بودی
نرفتی برون قیسِ بی چاره از حی

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بر آواز چنگ و رباب و دف و نی
بنه بر کفم ساقیا ساغرِ می
هوش مصنوعی: به آواز سازها و نواهای خوش، ای ساقی، جام می را در دستانم بگذار.
بهارست و مجلس بهشت است و اکنون
اگر کاسه این جا نگیری کجا کی
هوش مصنوعی: بهار فرا رسیده و جمعی در بهشتی که در اینجا برپا شده، هستند. حالا اگر در این لحظه از این نعمت بهره‌مند نشوی، پس کجا و چه زمانی می‌خواهی این خوشی را تجربه کنی؟
نه من از در لایَجوز و یَجوزم
نه تو نیز هم درخور شی و لاشی
هوش مصنوعی: نه من به مقام و جایگاه تو دسترسی دارم و نه تو لیاقت آن را داری که به من نزدیک شوی.
به من جام پر جان بده چاره ای کن
که این جان کند جانِ دل مرده راحی
هوش مصنوعی: به من یک جام پر از زندگی بده و راه حلی پیدا کن تا این جان بی‌جان را از حالت مردگی نجات دهی.
بخور ور بپرسد زتو اوستادت
که آموختت خمر خوردن بگو وی
هوش مصنوعی: بخور و اگر استاد تو از تو بپرسد که چه کسی به تو خوردن شراب را یاد داده، بگو او بود.
تو هم نوش کن جرعه ای تا ببینی
که چون است حال و چه ذوق است هی هی
هوش مصنوعی: نوشیدن یک جرعه از این نوشیدنی را تجربه کن تا بفهمی حال و هوای آن چطور است و چه لذتی دارد.
گریبانِ جانت چنان سخت گیرد
که در دامن افتد ز پیشانی ات خوی
هوش مصنوعی: اگر روح تو به شدت گرفتار شود، آنقدر که به عرق پیشانی‌ات بیفتد و دامن‌ات را به خود بگیرد.
چنان در دلت جای گیرد کزان پس
ز افراطِ لذت دریغ آیدت قی
هوش مصنوعی: به قدری در دلِ تو جا می‌گیرد که پس از آن، از افراط لذت که به دست آورده‌ای، پشیمان خواهی شد.
ازین می مگر بوی برده ست اگر نه
چرا کرد بی طاقتی حاتم طی
هوش مصنوعی: اگر این شراب بوی خوبی دارد، پس چرا حاتم طائی به شدت بی‌تابی می‌کند؟
ازین جام خورده ست اگر نه چرا شد
چنان مست و بی خویشتن خسرو کی
هوش مصنوعی: اگر از این جام نوشیده نشده، پس چرا خسرو این‌قدر مست و بی‌خود شده است؟
سخن در قوافی اگر نه چه لافی
نزاری به مرموز چون گم کنی پی
هوش مصنوعی: اگر در شعر قافیه‌ها خوب سخن نگویی، مانند لاف زدن بی‌دلیل، به رازی که در دل داری نمی‌رسی و آن را گم می‌کنی.
اگر لایقِ صحبتِ عقل بودی
نرفتی برون قیسِ بی چاره از حی
هوش مصنوعی: اگر شایسته گفتگوی عقلانی بودی، هرگز مانند قیسِ بیچاره، از حی نرفته بودی.