شمارهٔ ۱۳۳۶
زان خوشه نغوله که آونگ می کنی
بل زان دو فتنه این همه نیرنگ می کنی
هر روز بامداد به عمدا بر آفتاب
نقشی دگر به شعبده ی رنگ می کنی
تا نیلِ حُسن بر ورقِ ماه میکشی
هم چون نهنگ سویِ دل آهنگ می کنی
پیشانیِ فراخ گره می زنی به حسن
بر چشم ما فراخ جهان تنگ می کنی
خوبان خضاب دست به حنّا کنند و تو
سر پنجه بلور به خون رنگ می کنی
در آتشم چو بوته عمدا همی بری
بازم چو زر به تجربه بر سنگ می کنی
یک بار با نزاری بی چاره صلح کن
با زینهار خواه چرا جنگ می کنی
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زان خوشه نغوله که آونگ می کنی
بل زان دو فتنه این همه نیرنگ می کنی
هوش مصنوعی: از آن خوشه نغوله، که تو را به شدت تحت تأثیر قرار میدهد، به خاطر آن دو مشکل، این همه فریب و نیرنگ را ایجاد میکنی.
هر روز بامداد به عمدا بر آفتاب
نقشی دگر به شعبده ی رنگ می کنی
هوش مصنوعی: هر روز صبح، به طور عمدی تصویر جدیدی از آفتاب ایجاد میکنی با ترفندهای رنگی خود.
تا نیلِ حُسن بر ورقِ ماه میکشی
هم چون نهنگ سویِ دل آهنگ می کنی
هوش مصنوعی: وقتی زیباییات را بر صفحه ماه نقش میزنی، درست مثل نهنگ که به دل دریا میزند، به دلت نزدیک میشوی.
پیشانیِ فراخ گره می زنی به حسن
بر چشم ما فراخ جهان تنگ می کنی
هوش مصنوعی: با زیبایی خود، چهرهات را به ما عرضه میکنی و با این کار، دنیای کوچک ما را وسیع و پر از زیبایی میکنی.
خوبان خضاب دست به حنّا کنند و تو
سر پنجه بلور به خون رنگ می کنی
هوش مصنوعی: خوبان با حنا دستهایشان را زیبایی میدهند، اما تو با انگشتانت به رنگ خون آغشته میکنی.
در آتشم چو بوته عمدا همی بری
بازم چو زر به تجربه بر سنگ می کنی
هوش مصنوعی: من مانند گیاهی هستم که عمداً در آتش قرار داده شدهام؛ اما چون دوباره در دستان مجرب تو قرار میگیرم، مانند طلا، میتوانم روی سنگ زنده شوم و تجارب جدیدی به دست آورم.
یک بار با نزاری بی چاره صلح کن
با زینهار خواه چرا جنگ می کنی
هوش مصنوعی: یک بار با ناامیدی و درماندگی به صلح بیا و از نگرانیهایت کنار بگذار. دیگر چرا به جنگ مشغول هستی؟