شمارهٔ ۱۳۳۴
به دل زمن بحلی گر به جان طمع نکنی
ولی اگر تو توی جان و دل ز بُن بکنی
ترا نخست دل آرامِ خود گمان بردم
یقین چو می نگرم خود هلاکِ جانِ منی
به طیره می روی ار بی وفات میخوانم
چرا چنین ز حدیثِ درست می شکنی
یکی نصیحت یارانه بشنوی از من
به حسن غرّه نباشی گر اعتماد کنی
دگر به خانقهِ صوفیان مرو به سماع
که بس نماند که بنیاد زهد بر فکنی
اگر چه راحت جانی و نور دیده ولیک
به یک حساب عذاب دلی و رنج تنی
که راست چون تو پری زاده ای ولیک دریغ
که همنشین گروهی بتر ز اهرمنی
دگر تحمل هجران نمی توانم کرد
ز ناتوانی و بیچارگی و ممتحنی
نزاریا پس دیوار عاقبت بنشین
بر آن قرار که دیگر در بلا نزنی
نگفتمت که مده دل به خوب رویان بیش
اگر چنان که نه در قصد جان خویشتنی
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به دل زمن بحلی گر به جان طمع نکنی
ولی اگر تو توی جان و دل ز بُن بکنی
هوش مصنوعی: اگر به دل من اعتماد کنی و به جان خود طمع نداشته باشی، اما اگر تو واقعاً در جان و دل خود جدی باشی و از دلتنگیها عبور کنی، به نتیجه خواهی رسید.
ترا نخست دل آرامِ خود گمان بردم
یقین چو می نگرم خود هلاکِ جانِ منی
هوش مصنوعی: در ابتدا فکر میکردم تو تنها منبع آرامش دل منی، اما حالا که به تو نگاه میکنم، میبینم که تو خود باعث هلاکت و تباهی جان من شدهای.
به طیره می روی ار بی وفات میخوانم
چرا چنین ز حدیثِ درست می شکنی
هوش مصنوعی: به جایی میروی که اگر بیوفا هستی، چرا اینگونه بیخود از حقایق سخن میگویی و آنها را نادرست بیان میکنی؟
یکی نصیحت یارانه بشنوی از من
به حسن غرّه نباشی گر اعتماد کنی
هوش مصنوعی: اگر شنیدی توصیهای از من، به زیبایی و ظاهر دلخوش نباش و اگر به آن اعتماد کنی، ممکن است پشیمان شوی.
دگر به خانقهِ صوفیان مرو به سماع
که بس نماند که بنیاد زهد بر فکنی
هوش مصنوعی: دیگر به خانقاه صوفیان نرو و در سماع شرکت نکن، زیرا دیگر زمانی نمانده که پایبندی به زهد و زندگی زاهدانهات را زیر سؤال ببری.
اگر چه راحت جانی و نور دیده ولیک
به یک حساب عذاب دلی و رنج تنی
هوش مصنوعی: اگرچه شما در زندگی آسوده و شاداب به نظر میرسید، اما از یک طرف دیگر، دلتنگی و درد جسمی را هم باید تحمل کنید.
که راست چون تو پری زاده ای ولیک دریغ
که همنشین گروهی بتر ز اهرمنی
هوش مصنوعی: تو موجودی زیبا و پر از خیر و نیکی هستی، اما افسوس که دور و بر تو افرادی قرار دارند که بدی و زشتی را به همراه دارند.
دگر تحمل هجران نمی توانم کرد
ز ناتوانی و بیچارگی و ممتحنی
هوش مصنوعی: دیگر نمیتوانم دوری و جدایی را تحمل کنم، به خاطر ناتوانی و بیچارگیای که در آن هستم.
نزاریا پس دیوار عاقبت بنشین
بر آن قرار که دیگر در بلا نزنی
هوش مصنوعی: پس از تجربههای سخت و مشکلات فراوان، به آرامش و ثبات فکر کنیم و دیگر خود را در معرض درد و رنج نگذاریم.
نگفتمت که مده دل به خوب رویان بیش
اگر چنان که نه در قصد جان خویشتنی
هوش مصنوعی: به تو نگفتم که دل خود را به زیباییهای دنیا بدهی، زیرا اگر این کار را کنی، به طور ناخواسته به جان خود آسیب میزنی.