گنجور

شمارهٔ ۱۲۲۱

ای شده مشغولِ خویش هیچ گمان می بری
کاین همه سرگشتگیت هست ز تن پروری
چند پرستی وجود در عدمِ انتظار
میل مکن با وجود تا ز عدم بگذری
تو ز خریِ خودی تابعِ فرمانِ نفس
هم نفسی با مسیح خر مپرست از خری
رهبرِ آنی که باز ره زنی ش می کنی
راست نیاید به هم ره زنی و رهبری
دبدبه تا کی زنی بر سرِ بازارِ عشق
جمله زبانی خموش چند ازین داوری
عشق ترا گر ز تو باز ستاند به کلّ
هر چه نه عشق است آن از تو بماند بری
واسطه ی عاشقی جنبشِ دردی بود
عاشقِ بی درد را عشق بود سرسری
درد بود آن که او در سفر آرد ترا
تا به مراتب نفوس زیر قدم بسپری
تا بنگیرد ترا درد دوا نیست روی
درد چو نازل شود ره به دوامی بری
کسرِ نزاری مکن گر سخنش عکسِ تست
او زرهِ دیگرست تو زرهِ دیگری

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای شده مشغولِ خویش هیچ گمان می بری
کاین همه سرگشتگیت هست ز تن پروری
هوش مصنوعی: ای کسی که درگیر کارهای خود هستی، آیا به این فکر کرده‌ای که این همه سردرگمی و آشفتگی تو به خاطر خودپرستی‌ات است؟
چند پرستی وجود در عدمِ انتظار
میل مکن با وجود تا ز عدم بگذری
هوش مصنوعی: از چند پرستش و وابستگی به وجود دست بکش و در انتظار نباش، چرا که با وجود این وابستگی‌ها، نمی‌توانی از ناپایداری و عدم گذر کنی.
تو ز خریِ خودی تابعِ فرمانِ نفس
هم نفسی با مسیح خر مپرست از خری
هوش مصنوعی: تو به دلیل ویژگی‌های شخصیتی‌ات، تحت تأثیر خواسته‌های نفس و آنچه که درونت است قرار گرفته‌ای. نگذار که این حالت تو را به جایی برساند که شبیه به پیروانی بی‌اندیشه و کورکورانه از مسیح خر مپرست باشی.
رهبرِ آنی که باز ره زنی ش می کنی
راست نیاید به هم ره زنی و رهبری
هوش مصنوعی: اگر کسی رهبری را بر عهده دارد، نمی‌تواند به راحتی از مسیر اصلی خود منحرف شود یا دوگانگی در کارش وجود داشته باشد. آشکار است که اگر کسی که مسئولیت هدایت دیگران را به عهده می‌گیرد، خودش به بی‌راهه برود، نمی‌تواند به درستی به دیگران راهنمایی کند.
دبدبه تا کی زنی بر سرِ بازارِ عشق
جمله زبانی خموش چند ازین داوری
هوش مصنوعی: تا کی می‌خواهی تظاهر و خودنمایی کنی در عرصه عشق؟ همه به زبان سکوت دست می‌زنند و چه از این قضاوت می‌کنی؟
عشق ترا گر ز تو باز ستاند به کلّ
هر چه نه عشق است آن از تو بماند بری
هوش مصنوعی: اگر عشق تو از تو گرفته شود، به طور کلی هر چیزی که عشق نیست، از تو باقی خواهد ماند.
واسطه ی عاشقی جنبشِ دردی بود
عاشقِ بی درد را عشق بود سرسری
هوش مصنوعی: در عشق، درد و رنج باعث حرکت و جنبش عاشق می‌شود، اما عاشق بی‌درد فقط به عشق سطحی و گذرا توجه دارد.
درد بود آن که او در سفر آرد ترا
تا به مراتب نفوس زیر قدم بسپری
هوش مصنوعی: آنچه تو را در سفر به درد می‌آورد این است که او تو را می‌سازد تا بتوانی به مراحل بالاتری از روح انسانی دست پیدا کنی و نفوس دیگر را زیر پای خود بگذاری.
تا بنگیرد ترا درد دوا نیست روی
درد چو نازل شود ره به دوامی بری
هوش مصنوعی: تا زمانی که درد در تو ریشه نگیرد، درمانی برای آن وجود ندارد. هنگامی که درد به شدت بروز کند، راهی برای رهایی از آن پیدا خواهی کرد.
کسرِ نزاری مکن گر سخنش عکسِ تست
او زرهِ دیگرست تو زرهِ دیگری
هوش مصنوعی: هرگز به خودت نگیری اگر سخنش به تو شبیه است، او زره‌ای متفاوت از تو دارد و تو هم زرهی دیگر.