بخش ۲ - حکایت
یکی مرد نحوی به کشتی نشست
درِ راحت و امن بر خود ببست
ز کشتی یکی مدرسه ساخته
دماغ از خرد پاک پرداخته
چو لنگر گرانجان چو کشتی سبک
به کوشش ضعیف و به دانش تنک
ز ملاح روزی سر آسیمه مرد
سوالی عَجَب از سر عُجب کرد
که در علم نحو از اصول و فروع
کم و بیش هرگز نمودی شروع
بدو گفت در عین خوف و رجا
که نحو از کجا، ناخدا از کجا
به ملاح گفت و بر افشاند دست
که یک نِصفت از عمر ضایع شُدَست
قضا را به کشتی در امد خَلَل
نیارست ملّاح کردن عمل
به نحوی چنین گفت ملاح گُرد
در ان دم که بایست ناچار مرد
که هان، خواجه در صنعت اشنا
کدام است؟ بیگانه، یا آشنا
به دَرد دلش داد نحوی جواب
که من آشنایی ندانم در آب
بدو گفت رَو کار شد بر تو سهل
که کردی همه عمر ضایع به جهل
فرورفت بیچاره و ناخدا
بزد دست و پایی و زو شد جدا
بیاموز در آب رفتن نخست
پس آنگه به کشتی نشین جَلد و چُست
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یکی مرد نحوی به کشتی نشست
درِ راحت و امن بر خود ببست
هوش مصنوعی: مردی که زبانشناس بود سوار بر کشتی شد و در را بر روی خود بست تا در آرامش و امنیت باشد.
ز کشتی یکی مدرسه ساخته
دماغ از خرد پاک پرداخته
هوش مصنوعی: از چوب کشتی، مدرسهای درست کردهاند و با اندیشهای صاف و پاک، به پرورش فکر و علم پرداختهاند.
چو لنگر گرانجان چو کشتی سبک
به کوشش ضعیف و به دانش تنک
هوش مصنوعی: هرچند که یک لنگر سنگین است، اما کشتیای که سبک است، میتواند با تلاش و دانش کم هم به حرکت درآید.
ز ملاح روزی سر آسیمه مرد
سوالی عَجَب از سر عُجب کرد
هوش مصنوعی: روزی، یک ملوان از شدت تعجب و شگفتی، سوال عجیبی را مطرح کرد.
که در علم نحو از اصول و فروع
کم و بیش هرگز نمودی شروع
هوش مصنوعی: در علم نحو، اصول و مبانی آن همیشه به اندازهای از هم متفاوت هستند که هیچگاه به طور کامل نمیتوان به یکی از آنها تکیه کرد.
بدو گفت در عین خوف و رجا
که نحو از کجا، ناخدا از کجا
هوش مصنوعی: او در حالی که ترس و امید را احساس میکند، از او سوال میکند که نشانهها از کجا میآید و هدایتگر از کجا آمده است.
به ملاح گفت و بر افشاند دست
که یک نِصفت از عمر ضایع شُدَست
هوش مصنوعی: او به ملاح گفت و دستش را به سمت او دراز کرد و گفت که یک صفت از عمرش به هدر رفته است.
قضا را به کشتی در امد خَلَل
نیارست ملّاح کردن عمل
هوش مصنوعی: سرنوشت را نمیتوان با کشتی به مقصد رساند، زیرا ناخدای کشتی هم نمیتواند در این کار خلل ایجاد کند.
به نحوی چنین گفت ملاح گُرد
در ان دم که بایست ناچار مرد
هوش مصنوعی: در آن لحظه، ناخدای شجاع به گونهای گفت که باید بیچاره و بدون choice بمیرم.
که هان، خواجه در صنعت اشنا
کدام است؟ بیگانه، یا آشنا
هوش مصنوعی: به نظر شما، آقای خواجه در هنر و تخصص خود چه ویژگیای دارد؟ آیا او فردی است که با این هنر آشناست یا بیخبر و ناآشنا باقی مانده است؟
به دَرد دلش داد نحوی جواب
که من آشنایی ندانم در آب
هوش مصنوعی: نحوی به درد دل او جواب داد که من در این موضوع آشنایی ندارم.
بدو گفت رَو کار شد بر تو سهل
که کردی همه عمر ضایع به جهل
هوش مصنوعی: او به او گفت: کار برای تو آسان شد، زیرا تمام عمرت را به جهالت و نادانی هدر دادهای.
فرورفت بیچاره و ناخدا
بزد دست و پایی و زو شد جدا
هوش مصنوعی: بیچاره به درون آب فرو رفت و ناخدا تلاش کرد، اما از او جدا شد.
بیاموز در آب رفتن نخست
پس آنگه به کشتی نشین جَلد و چُست
هوش مصنوعی: ابتدا یاد بگیر چگونه در آب شنا کنی و سپس سریع و چابک سوار کشتی شو.