شمارهٔ ۲۳
فتنه از ملک شهنشه دور شد
بود هر جا دشمنی مقهور شد
آخر این دل نیز زان شاه ماست
تا به کی مقهور نفس فتنه زاست
ای خدا تا کی بباید زیستن
گه اسیر نفس و گه مقهور تن
قاصد جانی و مقصود دلی
خالق جان و دل از آب و گلی
چیست جان مرغی و کویت گلشنی
چیست دل از تن به سویت روزنی
مرگ کو تا رخنه در روزن کند
از بن این دیوار غم را بَرکند
این نه مرگ من بود مرگ تن است
تن قفس جان مرغ و جانان گلشن است
من قفس را جا به گلشن دیدهام
بر قفس سد گونه روزن دیدهام
گوش بر آواز مرغان چمن
چشم بر شاخ کل و سرو و سمن
گه ازین رخنه گه از آن روزنم
منتظر تا کی قفس را بشکنم
مرگ تن در تن حیات جان شود
مشکلات من ز مرگ آسان شود
مرگ تن سهل است جان پاینده باد
ور شود جان نیز جانان زنده باد
من ز مرگ اندیشم ای بس ابلهی
شرح این قصه که گوید کو تهی
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
فتنه از ملک شهنشه دور شد
بود هر جا دشمنی مقهور شد
هوش مصنوعی: ناآرامی و مشکلات از سرزمین پادشاه دور شده و هر جا که دشمنان شکست خوردهاند، آرامش برقرار شده است.
آخر این دل نیز زان شاه ماست
تا به کی مقهور نفس فتنه زاست
هوش مصنوعی: این دل نیز از عشق آن شاه است و تا کی باید تحت تأثیر وسوسههای نفس قرار گیرد؟
ای خدا تا کی بباید زیستن
گه اسیر نفس و گه مقهور تن
هوش مصنوعی: ای خدا، تا کی باید زندگی کرد در حالی که گاهی در چنگال نفس و گاهی تحت سلطه بدن هستیم؟
قاصد جانی و مقصود دلی
خالق جان و دل از آب و گلی
هوش مصنوعی: پیامبری روحنواز و هدفی عاشقانه در کار است، که خالق روح و دل، از خاک و آبی آفریده شده است.
چیست جان مرغی و کویت گلشنی
چیست دل از تن به سویت روزنی
هوش مصنوعی: این بیت به بررسی مسألهی وجود و عشق میپردازد. شاعر از معنای وجود مرغی و باغ گل سخن میگوید و در این میان دل را به تن شبیه میکند که برای رسیدن به معشوق، آن را رها میکند. این تصویر نشاندهندهی اشتیاق و longing برای وصال و نزدیکی به معشوق است. شاعر برای بیان این احساس خود به تناسب و ارتباط بین موجودات اشاره میکند، و نشان میدهد که عشق میتواند روح را از قید تن آزاد کند.
مرگ کو تا رخنه در روزن کند
از بن این دیوار غم را بَرکند
هوش مصنوعی: مرگ کجا است که بتواند به دیوار غم نفوذ کند و این دیوار را از ریشه ویران کند؟
این نه مرگ من بود مرگ تن است
تن قفس جان مرغ و جانان گلشن است
هوش مصنوعی: این نه پایان زندگی من است، بلکه پایان بدن من است. بدن مانند قفس مرغی است که جان او در آن محبوس است و جان من همچون گلی در باغی زیبا و سرسبز است.
من قفس را جا به گلشن دیدهام
بر قفس سد گونه روزن دیدهام
هوش مصنوعی: من قفس را در کنار گلشن دیدهام و بر روی قفس، روزنهای شبیه سد هم مشاهده کردهام.
گوش بر آواز مرغان چمن
چشم بر شاخ کل و سرو و سمن
هوش مصنوعی: صدای پرندگان در چمن را بشنو، و به شاخهای درختان کاج، سرو و گلهای سمن نگاه کن.
گه ازین رخنه گه از آن روزنم
منتظر تا کی قفس را بشکنم
هوش مصنوعی: گاهی از این سوراخ و گاهی از آن روزنه به انتظار نشستهام تا چه زمانی قفس را بشکنم.
مرگ تن در تن حیات جان شود
مشکلات من ز مرگ آسان شود
هوش مصنوعی: مرگ جسم باعث زندگی روح میشود و با از بین رفتن دشواریها، مرگ برای من آسانتر میشود.
مرگ تن سهل است جان پاینده باد
ور شود جان نیز جانان زنده باد
هوش مصنوعی: مرگ بدن چیز سادهای است، اما ماندگاری روح ارزشمند است. اگر روح نیز از بین برود، بهتر است جان معشوق زنده بماند.
من ز مرگ اندیشم ای بس ابلهی
شرح این قصه که گوید کو تهی
هوش مصنوعی: من به مرگ فکر میکنم و ای نادان، چه کسی میتواند این داستان را به طور کامل شرح دهد وقتی که چیزی از آن ندارد؟