گنجور

شمارهٔ ۳۶۱

همیشه خنده شادی به آن لبان مخصوص
فریب حسن به اقبال جاودان مخصوص
در تو قبله امیدهای روحانی
سر نیاز به آن خاک آستان مخصوص
شکایت تو چو فکرم ز مغز بیگانه
محبت تو چو مغزم به استخوان مخصوص
غمی فتاده که با طایران وحشی دل
نمی شویم به هم در یک آشیان مخصوص
شدیم هر دری از شاهدان هرجایی
نه می به میکده نه گل به گلستان مخصوص
ز طول روز قیامت عجب هراسانم
که روز هجر تو باشد به این نشان مخصوص
به حاجتم نرسد گرچه شد به خدمت تو
به آشناییی آه من آسمان مخصوص
ز تو رگم به رگ و مو به موی در سخن است
حکایت تو همین نیست با زبان مخصوص
ز نامه تو معطر بغل «نظیری » را
چو گل فروش که باشد به باغبان مخصوص

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

همیشه خنده شادی به آن لبان مخصوص
فریب حسن به اقبال جاودان مخصوص
هوش مصنوعی: لبان زیبا همیشه پر از خنده و شادی هستند و این حسن را به طور دائمی خوشبختی و فریبندگی می‌بخشند.
در تو قبله امیدهای روحانی
سر نیاز به آن خاک آستان مخصوص
هوش مصنوعی: در تو مرکز آرزوهای معنوی و روحی من است و من با خلوص و احترام به آن خاک مقدس می‌طلبم.
شکایت تو چو فکرم ز مغز بیگانه
محبت تو چو مغزم به استخوان مخصوص
هوش مصنوعی: شکایت و نگرانی من از تفکر بیگانه است، ولی محبت تو درون من به اندازه‌ای عمیق و ریشه‌دار است که به جان و وجود من پیوند خورده است.
غمی فتاده که با طایران وحشی دل
نمی شویم به هم در یک آشیان مخصوص
هوش مصنوعی: غم و اندوهی به وجود آمده که ما مانند پرندگان وحشی، نمی‌توانیم در یک مکان خاص کنار هم جمع شویم.
شدیم هر دری از شاهدان هرجایی
نه می به میکده نه گل به گلستان مخصوص
هوش مصنوعی: ما در هر مکان و زمانی حضور داریم و در جستجوی خوشی و زیبایی هستیم، نه اینکه به میخانه برویم و نه اینکه به گلستان برویم.
ز طول روز قیامت عجب هراسانم
که روز هجر تو باشد به این نشان مخصوص
هوش مصنوعی: از طولانی شدن روز قیامت احساس ترس می‌کنم، زیرا ممکن است روز جدایی از تو با این نشانه خاص باشد.
به حاجتم نرسد گرچه شد به خدمت تو
به آشناییی آه من آسمان مخصوص
هوش مصنوعی: اگرچه برای رسیدن به خواسته‌ام نزد تو آمده‌ام، اما حتی با وجودی که به تو نزدیک هستم، احساس ناامیدی می‌کنم و درد من مانند آسمان خاصی است که در آن ممکن است ابرها جمع شوند اما باران نبارد.
ز تو رگم به رگ و مو به موی در سخن است
حکایت تو همین نیست با زبان مخصوص
هوش مصنوعی: حکایت و داستان تو در وجود من به اندازه‌ای است که در هر رگ و موی من می‌توان آن را حس کرد، اما آیا این فقط با زبان خاصی قابل بیان است؟
ز نامه تو معطر بغل «نظیری » را
چو گل فروش که باشد به باغبان مخصوص
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به زیبایی و خوشبویی نامه‌ای اشاره می‌کند که از دوستش دریافت کرده است. او خود را شبیه به گلی می‌داند که از عطر آن نامه و محبت آن دوست معطر شده است، همان‌طور که گل‌فروشی به باغبانی خاص می‌نازد. این مسأله نشان‌دهنده‌ی پیوند عاطفی و زیبایی‌هایی است که از ارتباط با دیگران ناشی می‌شود.