شمارهٔ ۹۳
اگر گویم که مهر و مه، ز رخسارت حیا باشد
وگر گویم که انسانی، مرا شرم از خدا باشد
ملک را نیست آن صورت که نسبت کرده ام با او
کمال حسن و زیبایی بدینسان هم تو را باشد
ز چین و جعد گیسویت مرنج ار دم زند نافه
چه آید از سیه رویی که در اصلش خطا باشد
وصالت نیست آن گنجی که بر بیگانه بگشایند
که آن را حاصل است این در که با بحر آشنا باشد
نشان پرسیدم از دلبر، دل گم گشته را گفتا
بجز در بند گیسویم دل عاشق کجا باشد
تن خاکی چو گل گردد نیابی ذره ای در وی
که بی سودای آن جعد و سر زلف دو تا باشد
بیا با ما بشوی ای جان به آب دیده دست از دل
که دل تا زلف او بیند کجا در بند ما باشد
نباشد عهد خوبان را وفا، گویند و می گویم
که خوب آن را توان گفتن که عهدش بی وفا باشد
حریف ما شو ای صوفی که ذکر حلقه رندان
به است از طاعت و زهدی که با روی و ریا باشد
بیا ای ماه سیمین بر به خونم پنجه رنگین کن
کز اقبالت گر این حاجت روا گردد روا باشد
نسیمی با تو شد یکرو قفا زد هر دو عالم را
کسی کو رو به حق دارد دو کونش در قفا باشد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
اگر گویم که مهر و مه، ز رخسارت حیا باشد
وگر گویم که انسانی، مرا شرم از خدا باشد
هوش مصنوعی: اگر بگویم که زیبایی چهرهات به خاطر حیا و شرم است، یا اگر بگویم که تو انسانی کامل هستی، این موضوع باعث میشود که من از خداوند شرمنده شوم.
ملک را نیست آن صورت که نسبت کرده ام با او
کمال حسن و زیبایی بدینسان هم تو را باشد
هوش مصنوعی: ملک، آن شکلی را که من با او نسبت دادهام، ندارد و کمال زیبایی و خوشظاهری به این صورت نیست. همچنین تو هم به همین طریق هستی.
ز چین و جعد گیسویت مرنج ار دم زند نافه
چه آید از سیه رویی که در اصلش خطا باشد
هوش مصنوعی: از منحنی و حالت گیسوی تو ناراحت نباش؛ اگر بادی وزد، چه تفاوتی میکند؟ از چهرهی سیاه و زشت کسی که در اصل اشتباهاتی دارد، چیزی به دست نمیآید.
وصالت نیست آن گنجی که بر بیگانه بگشایند
که آن را حاصل است این در که با بحر آشنا باشد
هوش مصنوعی: محبت حقیقی و وصال، یک گنج گرانبهاست که تنها برای کسانی که لایق و آشنا به عشق هستند، به ظهور میرسد و نه برای کسانی که بدون شناخت و آگاهی به آن دسترسی مییابند. پس درک و آشنایی با عمق این ارتباط، شرط اصلی بهرهمندی از آن گنجینه ارزشمند است.
نشان پرسیدم از دلبر، دل گم گشته را گفتا
بجز در بند گیسویم دل عاشق کجا باشد
هوش مصنوعی: از معشوق نشانی خواستم، او گفت: دل گم شدهام را غیر از در بند گیسوان من در کجا میتوان یافت؟
تن خاکی چو گل گردد نیابی ذره ای در وی
که بی سودای آن جعد و سر زلف دو تا باشد
هوش مصنوعی: وقتی بدن مادی مانند گل تبدیل شود، دیگر هیچ نشانهای از آن در وجودش نخواهی یافت، چرا که بدون عشق و آرزوی آن، حتی دو حلقه مو نیز بیفایده است.
بیا با ما بشوی ای جان به آب دیده دست از دل
که دل تا زلف او بیند کجا در بند ما باشد
هوش مصنوعی: بیا با ما دردی را که در دل داریم، با اشک شستوشو کنیم. دل ما وقتی زلف او را میبیند، دیگر به هیچ چیزی نمیاندیشد و در هیچ قیدی نمیماند.
نباشد عهد خوبان را وفا، گویند و می گویم
که خوب آن را توان گفتن که عهدش بی وفا باشد
هوش مصنوعی: اگر عهد و پیمان خوبان وفا نداشته باشد، میگویند و من هم میگویم که نمیتوان این عهد را خوب دانست، زیرا وفای آن وجود ندارد.
حریف ما شو ای صوفی که ذکر حلقه رندان
به است از طاعت و زهدی که با روی و ریا باشد
هوش مصنوعی: ای صوفی، به جمع ما بپیوند و در میخانه سیر کن، زیرا ذکر و یاد رندانی که به شادی و آزادگی میپردازند، از عبادت و زهدی که تنها به خاطر نمایش انجام میشود، بهتر و باارزشتر است.
بیا ای ماه سیمین بر به خونم پنجه رنگین کن
کز اقبالت گر این حاجت روا گردد روا باشد
هوش مصنوعی: بیا ای ماه زیبا، بر روی من رنگ خون بزن، زیرا اگر با حضورت خواستهام برآورده شود، همه چیز به خوبی خواهد بود.
نسیمی با تو شد یکرو قفا زد هر دو عالم را
کسی کو رو به حق دارد دو کونش در قفا باشد
هوش مصنوعی: نسیم ملایمی به همراه تو وزید که هر دو جهان را به عقب راند. کسی که رو به حق دارد، هر دو جهان برایش در پشت سر است.

نسیمی