گنجور

شمارهٔ ۲۵۵ - نکوهش قضات رشوه‌خوار

دلیل ما شد آن ساقی به دارالعیش میخانه
بیا گر آرزومندی به جام لعل جانانه
به دور دانه خالش دل و جانی نمی بینم
که در دام سر زلفت نیفتاده است از این دانه
زمان وصل رویت را طلبکارم به جان گرچه
هنوز ارزان بود دادن دو عالم را به شکرانه
جهان و جان و دین و دل، برو در کار زلفش کن
که از مردان مرد آید همیشه کار مردانه
زمان زرق و سالوسی گذشت ای زاهد رعنا
بیا می خور که تقوی را لبالب گشت پیمانه
حدیث عشق گو با من، نه زهد و توبه و تقوی
که عاشق را نمی گیرد به گوش افسون و افسانه
مجو با آتش رویش تقرب، گر همی خواهی
که دور از شمع رخسارش بسوزی همچو پروانه
چو رویش چرخ صورتگر نبندد صورت دیگر
به سر چندان که می گردد در این پیروزه کاشانه
در گنج حقیقت را لبش مفتاح معنی شد
زهی گنج و زهی گوهر، زهی مفتاح و دندانه
نسیمی! پای دل مگشا ز بند زلف او هرگز
که در زنجیر می باید همیشه پای دیوانه

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دلیل ما شد آن ساقی به دارالعیش میخانه
بیا گر آرزومندی به جام لعل جانانه
هوش مصنوعی: دلیل ما برای خوش‌گذرانی و جشن و شادی، آن ساقی است که به میخانه می‌آید. اگر آرزوی قلبی‌ات این است که از این طعم لذیذ و زیبا بهره‌مند شوی، باید جامی از شراب سرخ و گرانبها را در دست بگیری.
به دور دانه خالش دل و جانی نمی بینم
که در دام سر زلفت نیفتاده است از این دانه
هوش مصنوعی: به دور دانه زیبایی‌ات، هیچ دل و جانی را نمی‌بینم که در دام و زیبایی موهایت گرفتار نشده باشد.
زمان وصل رویت را طلبکارم به جان گرچه
هنوز ارزان بود دادن دو عالم را به شکرانه
هوش مصنوعی: من در انتظار زمان دیدار تو هستم و جانم را به خاطر آن می‌دهم، هرچند هنوز ارزش دو عالم را برای سپاسگزاری از این لحظه نمی‌دانم.
جهان و جان و دین و دل، برو در کار زلفش کن
که از مردان مرد آید همیشه کار مردانه
هوش مصنوعی: به زندگی و دنیای خود و مسائل مهم آن فکر نکن، بلکه به عاشقانه‌ها و زیبایی‌های عشق و معشوق بپرداز، زیرا از انسان‌های واقعی تنها کارهایی مردانه و شجاعانه برمی‌آید.
زمان زرق و سالوسی گذشت ای زاهد رعنا
بیا می خور که تقوی را لبالب گشت پیمانه
هوش مصنوعی: زمان ریا و تزویر سپری شده است، ای زاهد زیبا! بیا و می بنوش زیرا پیمانه تقوا پر شده است.
حدیث عشق گو با من، نه زهد و توبه و تقوی
که عاشق را نمی گیرد به گوش افسون و افسانه
هوش مصنوعی: با من از عشق صحبت کن، نه از زهد و توبه و پرهیزکاری، چون دل عاشق به داستان‌ها و افسون‌ها جذب نمی‌شود.
مجو با آتش رویش تقرب، گر همی خواهی
که دور از شمع رخسارش بسوزی همچو پروانه
هوش مصنوعی: نزدیک آتش زیبایی او نرو، زیرا اگر می‌خواهی دور از نور شمع چهره‌اش بسوزی، مانند پروانه خواهی شد.
چو رویش چرخ صورتگر نبندد صورت دیگر
به سر چندان که می گردد در این پیروزه کاشانه
هوش مصنوعی: وقتی که چرخ روزگار به شخصیت فردی شکل می‌دهد، دیگر نمی‌توان به راحتی شکل دیگری به او داد، زیرا او در این دنیای پر از تغییر، به طور مداوم در حال تحول است.
در گنج حقیقت را لبش مفتاح معنی شد
زهی گنج و زهی گوهر، زهی مفتاح و دندانه
هوش مصنوعی: حقیقت مانند گنجی با ارزش است که کلید فهم آن در کلام او نهفته است. چقدر این گنج و زیور با ارزش است و چه خوب است که کلید و دندانه‌ای برای باز کردن آن وجود دارد.
نسیمی! پای دل مگشا ز بند زلف او هرگز
که در زنجیر می باید همیشه پای دیوانه
هوش مصنوعی: نسیم! دل را هرگز به زلف او وابسته نکن، چرا که دیوانه همیشه باید در زنجیر عشق بماند.