گنجور

بخش ۱۴۱ - رزم فرامرز با شیران و کشته شدن شیران به دست فرامرز

چو چندی ببودند و خوردند شاد
گو نامور گرد فرخ نژاد
چنین گفت با نامداران کین
که ناید پسند جهان آفرین
که ما سر به آسایش اندرنهیم
دل و جان به یکباره رامش دهیم
وگر مردمان در غم و رنج و درد
بمانند با انده و باد سرد
گرفتار و در پنجه گرگ و شیر
ندارد پسندیده مرد دلیر
بدان مرز باید شدن چند گاه
ببندیم بر شیر و بر گرگ راه
کنم آن بر و بوم از ایشان تهی
از آن پس نشستیم ابا فرهی
مهانش همه پاسخ آراستند
به نوعی برو آفرین خواستند
که ای نامور گرد به روزگار
پناه تو دادار پروردگار
همه نیکویی باد فرجام تو
بگسترده گرد جهان نام تو
بدان ره که داری برو کت هواست
تو برگیر کوپال فرمان تو راست
تویی در جهان پهلوان سر به سر
ز تو گشت پیدا به گیتی هنر
پناه کهانی و پشت مهان
فروزنده از توست تاج کیان
تو کردی تن اژدها زیر خاک
ز گُرز تو گردد دل کوه چاک
ز تیغ تو هامون چو دریا شود
درازی گیتی چو پهنا شود
بر تیر تو شیر و گرگ ژیان
چه سنجد چو تو بر زه آری کمان
ز بدها همه رستگان را تویی
که با مهر و برزی و با فرهی
یکی نام کردی تو در قیروان
که تا هست گیتی نماند نهان
همه مرز و کشور تو را بنده شد
همان جان بس کس ز تو زنده شد
جهاندار بادا نگهدار تو
خرد باد در نیک و بد یار تو
ز جان تو چشم بدان دور باد
همی دشمنت چشم و دل کور باد
ستایش چو کردند و شد اسپری
نشستند گردان به رامشگری
سپهبد چو بر زد به ماهی سنان
درخشان شد از وی سراسر جهان
نشست او بر مسند لاجورد
بگسترد برخاک یاقوت زرد
سپهبد فرامرز رزم آزمای
به زین کیانی برآورد پای
بفرمود تا لشکرش سر به سر
ببستند بر رزم شیران کمر
بیامد سوی بیشه با لشکرش
سپاه و سپهبد به پیش اندرش
همی راند لشکر یل سرفراز
گرازان و تازان ابا یوز و باز
ز گرد سپه آسمان شد کبود
همه کارشان بزم و نخجیر بود
بدین سان بپیمود سه روز راه
به بیشه چو تنگ اندرآمد سپاه
بر آن مرغزار از بر جویبار
بفرمود شیر اوژن نامدار
سراپرده مهتر نیک بخت
کشیدند پیش گل افشان درخت
سوی بیشه آمد سپهدار شیر
تنی چند با او یلان دلیر
بدان مردمان آگهی رفت ازو
به بیشه سوی او نهادند روی
بزرگان و گردان آن بوم و بر
برفتند نزدیک آن نامور
چو دیدند روی جهان پهلوان
خروشی برآمد ز درد از مهان
بنالید هرکس ز تیمار و درد
همی هرکس از درد دل یاد کرد
از آن زشت پتیارگان شیر و گرگ
چنان پرزیان دشمنان سترگ
بگفتند با سرفرازان دلیر
که ای پیل وش مهتر نره شیر
ببخشای بر ما که بیچاره ایم
گرفتار در چنگ پتیاره ایم
درین کشور ای مهتر رزم ساز
فراوان بزرگان گردن فراز
ببستند شمشیر کین بر کمر
بسی نامداران پرخاشخر
برفتند کردند پس آزمون
سرانجام گشتند از ایشان زبون
به بیچارگی رزم بگذاشتند
به ناکام از آن روی برگاشتند
همانا که دارنده دادگر
فکندست مهری بدین بوم و بر
که چون تو گو شیردل مهتری
دلاور سواری و کندآوری
بدین کشور و مرز کردی گذار
بدان تا برآید ز دست تو کار
درین مرز چندان بدی دشت و کشت
که بودی زمینش چو باغ بهشت
پر از آب و کاخ و پر از چارپای
همه باغ پر سبزی و پر گیای
چه دشت و چه دریا چه هامون کنار
بهشتی بد این بیشه و مرغزار
سراسر به چنگ ددان شد خراب
نبینیم روشن رخ آفتاب
تهی شد جهان یکسر از جانور
چه در زیر کوه و چه در دشت و در
کنون ای سرافراز دشمن فکن
سپهدار پور گو پیلتن
ببخشای بر جان بیچارگان
ببین بیگناهان و غمخوارگان
که دارنده یزدان فیروزگر
به پاداش این نیکویی سر به سر
تو را جاودان زندگانی دهاد
در آن زندگی کامرانی دهاد
کسی کش به نیکی بود دسترس
نباید که آن بازدارد ز کس
به ویژه ز تخم جهان پهلوان
سرافراز و با دستگاه و توان
که داند که نیکی بهست از همه
چه کهتر چه مهتر شبان و رمه
که هر کس که او تخم نیکی بکاشت
ازیدر نشد تا برش بر نداشت
چنین گفت دانای نیکو سخن
که نیکی کن آنگه به دجله فکن
سپهبد بپیچید از آن درد و غم
بدیشان که بودند از غم دژم
به دلش اندرآمد از آن کار درد
هم اندر زمان کرد ساز نبرد
بفرمود تا بادپای دلیر
کجا گاه آورد بودی چو شیر
برو برنهادند زین پلنگ
همان برکشیدند از کینه تنگ
ببردند با جوشن و درع و خود
بپوشید گرد نبردآزمود
ببردند با جوشن ودرع و خود
بپوشید گرد نبردآزمود
برافکند برگستوان بر سیاه
برآمد زجا گرد لشکر پناه
ابا ترک و جوشن برآمد به زین
برآورد از خشم چین بر جبین
به دست اندرش گُرزه گاوسر
میان بند کرده به زرین کمر
بیامد سوی بیشه گرد دلیر
چو تنگ اندرآمد به کردار شیر
بغرید غریدن سهمناک
کز آواز او شد دل کوه چاک
چو شیران ز بیشه گشادند گوش
از آن نعره دلشان برآمد به جوش
خروشان ز بیشه برون آمدند
درو دشت و هامون به هم برزدند
چو دیدند پیل ژیان را بر اسب
دمنده به کردار آذر گشسب
به کینه سوی او نهادند روی
سپهدار گردافکن و رزمجوی
کمان بر زه آورد و تیر خدنگ
که چون آب بد پیش پیکانش سنگ
به چرخ اندرون راند بر ماده شیر
ازو شیر ماده شد از جنگ سیر
ز سینه گذر کرد بر روی پشت
بیفتاد بر چار زخم درشت
دد تیزدندان چو دیدش که جفت
بدان زخم بر خاک تیره بخفت
بیامد بر پهلوان سوار
یکی گرد برخاست از کارزار
کز آن گرد روی زمین تیره شد
درو چشم شیر ژیان خیره شد
چو آمد سوی پهلوان نره شیر
همی خواست آرد چو آن را به زیر
جوان خردمند بیدار دل
کشید از میان خنجر جان گسل
چو شیر اندرآمد بزد بر سرش
به یک زخم دو نیمه شد پیکرش
چو افکنده شد آن دو شیر ژیان
بیامد سوی چشمه مرد جوان
گشاد از میان آن کیانی کمر
برون کرد خفتان و جوشن زبر
زبهر نیایش سرو تن بشست
یکی جایگاه پرستش بجست
بیامد بغلطید بر خاک دیر
چنین گفت کای داور دستگیر
ز هر بد تویی بندگان را پناه
تو دادی مرا مردی و دستگاه
توانایی و گردی و فر و زور
بدان کام از گردش ماه و هور
تو بخشیدی ار نه به خود خوارتر
نبینم به گیتی همه سر به سر
ز داد تو یک ذره مهری شود
ز فرت پشیزی سپهری شود
هم از خشم تو کوه ریزان شود
ز قهر تو ناهید بی جان شود
کمی و فزونی و نیک اختری
بلندی و پستی و کندآوری
غم و انده و رنج و تیمار درد
بهی و بزرگی به زن هم به مرد
ز داد تو هست از همه هر چه هست
بجز تو کسی را بدین نیست دست
بپوشید از آن پس سلاح نبرد
سوی لشکر خویشتن رای کرد
دو چشم همه نامداران به راه
که کی بازگردد یل رزمخواه
به فیروزی از رزم شیران نر
به خنجر ز تنشان جدا کرده سر
چو دیدندش از دور کامد دمان
به شادی برآمد ز گردان فغان
ستایش کنانش برفتند پیش
بدو آفرین بود از اندازه بیش
فرودآمد از اسب گرد دلیر
دو تن را بفرمود تا همچو شیر
بتازید در دشت آوردگاه
وز آن کوه پیکر ددان سیاه
دو دندان که بد چون دو نیش گراز
کشیده بیارید زی شهر باز
برفتند و دیدند چون کوه کوه
دو پتیاره دیدند بس با شکوه
بکندند دندان ها چون ستون
دراز و فزون تر ز ران هیون
ببردند هرکس که آن را بدید
بر آن پهلوان آفرین گسترید
بزرگان مرز و سر قیروان
یکایک شگفتی نمودند از آن
همی گفت هرکس که این شیر مرد
سرکوه خارا درآرد به گرد
از این شیروش چشم بد دور باد
بماناد جاوید و فیروز باد
جهان از چنین یل مبادا تهی
کزو تازه شد روزگار بهی
پسر کز نژاد تهمتن بود
دلیر و یل و دشمن افکن بود
بدین داستان زد جوان دلیر
که از شیر ناید بجز نره شیر
چه آید ز آتش بجز تف و تاب
جهانی بسوزد چو گیرد شتاب
به تیزی فرامرز چون آتش است
جهان گیر و تند و یل سرکش است

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو چندی ببودند و خوردند شاد
گو نامور گرد فرخ نژاد
هوش مصنوعی: پس از اینکه مدت زمانی خوش و خرم گذشت و شادی کردند، نام نیک و بزرگی فرزند خوشبختی به یاد ماند.
چنین گفت با نامداران کین
که ناید پسند جهان آفرین
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که او با افراد سرشناس و معروف گفت که آن چیزی که مورد پسند و رضایت خداوند خالق جهان نیست، نباید مورد توجه قرار گیرد.
که ما سر به آسایش اندرنهیم
دل و جان به یکباره رامش دهیم
هوش مصنوعی: ما هرگز به دنبال آرامش نیستیم و در عوض، تمام دل و جان خود را به خوشی و دلخواهی می‌دهیم.
وگر مردمان در غم و رنج و درد
بمانند با انده و باد سرد
هوش مصنوعی: اگر مردم در غم و رنج و درد باقی بمانند، با اندوه و سرما مواجه خواهند شد.
گرفتار و در پنجه گرگ و شیر
ندارد پسندیده مرد دلیر
هوش مصنوعی: وقتی شخصی در تنگنا و در معرض خطر قرار دارد، به دنبال راهی می‌گردد که مردانگی و دلیر بودنش را نشان دهد و در چنین شرایطی، هیچ‌کس نمی‌خواهد در دستان درندگان و موجودات وحشتناک باشد.
بدان مرز باید شدن چند گاه
ببندیم بر شیر و بر گرگ راه
هوش مصنوعی: به منظور عبور از مرزها، باید گاهی با احتیاط پیش برویم و مسیر را برای خطرهایی مانند شیر و گرگ ببندیم.
کنم آن بر و بوم از ایشان تهی
از آن پس نشستیم ابا فرهی
هوش مصنوعی: من آن سرزمین را از وجود آن‌ها خالی می‌کنم، سپس در کنار فرهی می‌نشینم.
مهانش همه پاسخ آراستند
به نوعی برو آفرین خواستند
هوش مصنوعی: مهمانان همه به نوعی پاسخ‌ها را آماده کردند و برای او به نوعی آفرین و ستایش فرستادند.
که ای نامور گرد به روزگار
پناه تو دادار پروردگار
هوش مصنوعی: ای بزرگ و نامی، در روزگار به تو پناه داده است، خداوند، پروردگار.
همه نیکویی باد فرجام تو
بگسترده گرد جهان نام تو
هوش مصنوعی: همه خوبی‌ها و زیبایی‌ها به آخر و نتیجه تو گسترش پیدا کرده و نام تو در سراسر جهان منتشر شده است.
بدان ره که داری برو کت هواست
تو برگیر کوپال فرمان تو راست
هوش مصنوعی: در این مسیر که در آن هستی، قدم بگذار و دغدغه‌های خود را کنار بگذار، زیرا این راه راهی است که به تو تعلق دارد و پیروزی در آن در دستان توست.
تویی در جهان پهلوان سر به سر
ز تو گشت پیدا به گیتی هنر
هوش مصنوعی: تو در این عالم، یگانه و بی‌همتا هستی و تمام هنرها از وجود تو در زمین آشکار شده است.
پناه کهانی و پشت مهان
فروزنده از توست تاج کیان
هوش مصنوعی: پناه و حمایت من از توست، ای درخشش و نیرو بخش تاج پادشاهی.
تو کردی تن اژدها زیر خاک
ز گُرز تو گردد دل کوه چاک
هوش مصنوعی: تو با ضربه‌ات اژدها را به زیر خاک فرستادی، طوری که دل کوه هم از ترس شکاف برداشت.
ز تیغ تو هامون چو دریا شود
درازی گیتی چو پهنا شود
هوش مصنوعی: وقتی که شمشیر تو به کار گرفته شود، دریا مانند هامون خواهد شد و طول جهان به اندازه گستردگی آن خواهد رسید.
بر تیر تو شیر و گرگ ژیان
چه سنجد چو تو بر زه آری کمان
هوش مصنوعی: شیر و گرگ جلوی تیر تو چه ارزشی دارند، وقتی تو خودت با کمان تیر را نشانه می‌گیری؟
ز بدها همه رستگان را تویی
که با مهر و برزی و با فرهی
هوش مصنوعی: تو با مهرت و فهم و آگاهی‌ای که داری، تنها کسی هستی که می‌توانی از میان تمام بدی‌ها نجات دهی.
یکی نام کردی تو در قیروان
که تا هست گیتی نماند نهان
هوش مصنوعی: در قیروان کسی را به نام کردی که تا زمانی که دنیا برقرار است، نامش پنهان نخواهد ماند.
همه مرز و کشور تو را بنده شد
همان جان بس کس ز تو زنده شد
هوش مصنوعی: تمام مرزها و کشورهای تو تسلیم تو شدند، زیرا جان بسیاری از افراد به خاطر تو زنده است.
جهاندار بادا نگهدار تو
خرد باد در نیک و بد یار تو
هوش مصنوعی: خدای جهان تو را پشتیبانی کند و عقل تو در همه حال، چه در بهترین شرایط و چه در بدترین وضعیت، همراه تو باشد.
ز جان تو چشم بدان دور باد
همی دشمنت چشم و دل کور باد
هوش مصنوعی: از جان تو دور باد آن دشمن، چشمان و دلش کور باد.
ستایش چو کردند و شد اسپری
نشستند گردان به رامشگری
هوش مصنوعی: زمانی که ستایش و تمجید می‌کردند، اسب‌های زیبا نشسته بودند و دور آن‌ها را به شادی و سرور پر کرده بودند.
سپهبد چو بر زد به ماهی سنان
درخشان شد از وی سراسر جهان
هوش مصنوعی: سپهبد وقتی نیزه‌اش را به سمت ماه پرتاب کرد، درخشش آن باعث شد که همه جا نورانی شود.
نشست او بر مسند لاجورد
بگسترد برخاک یاقوت زرد
هوش مصنوعی: او بر صندلی لاجوردی نشسته و روی زمین زرد یاقوتی گسترده شده است.
سپهبد فرامرز رزم آزمای
به زین کیانی برآورد پای
هوش مصنوعی: فرامرز، سردار جنگ، با اراده و قدرت بر زین شاهی سوار شده است.
بفرمود تا لشکرش سر به سر
ببستند بر رزم شیران کمر
هوش مصنوعی: سردار دستور داد تا تمام سپاهیان خود را برای جنگ آماده کنند و کمر خود را محکم ببندند، مانند شیران در نبرد.
بیامد سوی بیشه با لشکرش
سپاه و سپهبد به پیش اندرش
هوش مصنوعی: به جنگل آمد همراه با سپاهش و فرمانده‌اش در پیش آنجا.
همی راند لشکر یل سرفراز
گرازان و تازان ابا یوز و باز
هوش مصنوعی: سربازان دلیر و نیرومند به همراه گرگ‌ها و پرندگان شکاری، در حال راندن و پیشروی هستند.
ز گرد سپه آسمان شد کبود
همه کارشان بزم و نخجیر بود
هوش مصنوعی: از فراز لشکر، آسمان به رنگ آبی درآمد و همه فعالیت‌های آنها به مهمانی و شکار اختصاص یافته بود.
بدین سان بپیمود سه روز راه
به بیشه چو تنگ اندرآمد سپاه
هوش مصنوعی: پس از سه روز راهپیمایی، به جنگلی رسیدند که سپاه در آن تنگ و محدود شده بود.
بر آن مرغزار از بر جویبار
بفرمود شیر اوژن نامدار
هوش مصنوعی: در آن دشت زیبا که در کنار جوی آبی قرار دارد، شیر دلاوری به نام اوژن دستور داد.
سراپرده مهتر نیک بخت
کشیدند پیش گل افشان درخت
هوش مصنوعی: پرده‌ای زیبا برای بهترین و خوشبخت‌ترین فرد کشیده‌اند، در حالی که درختان گل‌های فراوانی را به نمایش گذاشته‌اند.
سوی بیشه آمد سپهدار شیر
تنی چند با او یلان دلیر
هوش مصنوعی: رئیس سپاه به سمت جنگل رفت و چند دلیر و شجاع با او بودند.
بدان مردمان آگهی رفت ازو
به بیشه سوی او نهادند روی
هوش مصنوعی: مردم از وجود او آگاه شدند و به سمت او در جنگل رفتند.
بزرگان و گردان آن بوم و بر
برفتند نزدیک آن نامور
هوش مصنوعی: بزرگان و شخصیت‌های محترم آن سرزمین به دیار دیگری رفتند و نزد آن فرد مشهور قرار گرفتند.
چو دیدند روی جهان پهلوان
خروشی برآمد ز درد از مهان
هوش مصنوعی: وقتی که چهره‌ی پهلوان بزرگ را دیدند، از میان بزرگان و بزرگ‌زاده‌ها ناله و فریادی بلند شد.
بنالید هرکس ز تیمار و درد
همی هرکس از درد دل یاد کرد
هوش مصنوعی: هر کسی که به خاطر دل‌تنگی و رنجش شکایت می‌کند، در واقع از درد دل‌اش یاد می‌کند.
از آن زشت پتیارگان شیر و گرگ
چنان پرزیان دشمنان سترگ
هوش مصنوعی: از هیبت و زشتی موجودات پلید چون پتیاره و گرگ، به سبکی پرخطر و زیان‌آور نسبت به دشمنان بزرگ اشاره می‌شود.
بگفتند با سرفرازان دلیر
که ای پیل وش مهتر نره شیر
هوش مصنوعی: گفتند به دلیران و سرفرازان که ای شیر نر و پربازو، تو فرمانده‌ای بزرگ.
ببخشای بر ما که بیچاره ایم
گرفتار در چنگ پتیاره ایم
هوش مصنوعی: ما را ببخش که در درد و رنجی هستیم و اسیر مشکلات و سختی‌ها شده‌ایم.
درین کشور ای مهتر رزم ساز
فراوان بزرگان گردن فراز
هوش مصنوعی: در این سرزمین، ای سردار جنگجو، افراد بزرگ و معروف بسیاری وجود دارند که همگی دارای قد و قامت بلند و شکوه خاصی هستند.
ببستند شمشیر کین بر کمر
بسی نامداران پرخاشخر
هوش مصنوعی: شمشیرهای انتقام را به کمر بستند و بسیاری از افراد نامدار و جنگجو آماده نبرد شدند.
برفتند کردند پس آزمون
سرانجام گشتند از ایشان زبون
هوش مصنوعی: آنها رفتند و بعد از آزمایش، در نهایت به ذلت و ناامیدی رسیدند.
به بیچارگی رزم بگذاشتند
به ناکام از آن روی برگاشتند
هوش مصنوعی: در اوضاع سخت و ناامیدکننده، دیگران از تلاش و جنگیدن دست کشیدند و به دلیل عدم موفقیت، از آن روی خود را برگرداندند.
همانا که دارنده دادگر
فکندست مهری بدین بوم و بر
هوش مصنوعی: قطعاً کسی که عادل است، مهر و محبتش را به این سرزمین و مردمش نثار کرده است.
که چون تو گو شیردل مهتری
دلاور سواری و کندآوری
هوش مصنوعی: تو همچون یک قهرمان دلیر و دلیرانه سوارکار هستی که با شجاعت و مهارت خود در میدان نبرد حضور پیدا می‌کنی.
بدین کشور و مرز کردی گذار
بدان تا برآید ز دست تو کار
هوش مصنوعی: تو باید به این سرزمین و مرزها مسیر خود را ادامه دهی تا از دستان تو، کارهای مهمی انجام شود.
درین مرز چندان بدی دشت و کشت
که بودی زمینش چو باغ بهشت
هوش مصنوعی: در این سرزمین به قدری زمین خوبي دارد و به اندازه‌ای زیباست که زمینش مانند بهشت می‌ماند.
پر از آب و کاخ و پر از چارپای
همه باغ پر سبزی و پر گیای
هوش مصنوعی: باغی پر از آب و ساختمان‌های زیباست که در آن جا حیوانات هم زندگی می‌کنند و فضای سبز و گیاهان زیادی وجود دارد.
چه دشت و چه دریا چه هامون کنار
بهشتی بد این بیشه و مرغزار
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی طبیعت و مکان‌های مختلف اشاره دارد. در آن بیان شده که چه دشت‌ها و چه دریاها، چه مناطق مرتفع و چه زمین‌های سرسبز، همه به نوعی بهشت و زیبایی‌های طبیعی هستند. همچنین احساس می‌شود که در این مکان‌های زیبا، حیوانات و زندگی وحشی نیز وجود دارد که بر جذابیت این فضاها می‌افزاید.
سراسر به چنگ ددان شد خراب
نبینیم روشن رخ آفتاب
هوش مصنوعی: تمامی سرزمین به دست شکارچیان و ویرانگران افتاده است، اما ما نباید روشنایی و زیبایی چهره‌ی آفتاب را ببینیم.
تهی شد جهان یکسر از جانور
چه در زیر کوه و چه در دشت و در
هوش مصنوعی: جهان به طور کامل از جانوران خالی شده است، چه در زیر کوه‌ها و چه در دشت‌ها.
کنون ای سرافراز دشمن فکن
سپهدار پور گو پیلتن
هوش مصنوعی: حالا ای دشمن سرافراز، شمشیرت را به سوی سردار بزن و پسر «گو» را به میدان بفرست.
ببخشای بر جان بیچارگان
ببین بیگناهان و غمخوارگان
هوش مصنوعی: به بیچارگان رحم کن و به بی‌گناهان نگاهی محبت‌آمیز بینداز، و به کسانی که در درد و رنج هستند، محبت و اندوه نشان بده.
که دارنده یزدان فیروزگر
به پاداش این نیکویی سر به سر
هوش مصنوعی: کسی که خداوند را پیروز و موفق می‌داند، به خاطر این همت خوب و نیک خود، به پاداشی شایسته خواهد رسید.
تو را جاودان زندگانی دهاد
در آن زندگی کامرانی دهاد
هوش مصنوعی: برای تو زندگی ابدی فراهم می‌آورد و در آن زندگی به تو خوشبختی می‌بخشد.
کسی کش به نیکی بود دسترس
نباید که آن بازدارد ز کس
هوش مصنوعی: اگر کسی به خوبی دسترسی داشته باشد، نباید آن را از دیگران بازدارد.
به ویژه ز تخم جهان پهلوان
سرافراز و با دستگاه و توان
هوش مصنوعی: به‌ویژه از نسل کسی که در دنیای قهرمانان، با افتخار و قدرت بسیار شناخته شده است.
که داند که نیکی بهست از همه
چه کهتر چه مهتر شبان و رمه
هوش مصنوعی: کیست که بداند نیکی از هر چیز برتر است، چه کسانی که مقامشان پایین‌تر است و چه کسانی که مقامشان بالاتر. شبان و گوسفندانش نیز از این قاعده مستثنی نیستند.
که هر کس که او تخم نیکی بکاشت
ازیدر نشد تا برش بر نداشت
هوش مصنوعی: هر کسی که بذر نیکی بکارد، حتماً در آینده حاصلی از آن خواهد دید و به دست خواهد آورد.
چنین گفت دانای نیکو سخن
که نیکی کن آنگه به دجله فکن
هوش مصنوعی: بهترین راه زندگی را کسی دانا بیان کرده است: هر کاری را که انجام می‌دهی، ابتدا نیکو و با نیت خوب انجام بده و سپس نتیجه‌اش را به دجله بسپار، یعنی به خداوند یا سرنوشت بسپار.
سپهبد بپیچید از آن درد و غم
بدیشان که بودند از غم دژم
هوش مصنوعی: فرمانده از آن درد و غم که بر آن‌ها سایه افکنده بود، دوری جسته و برکنار شد؛ چرا که آن‌ها در اندوه و غم عمیق غرق بودند.
به دلش اندرآمد از آن کار درد
هم اندر زمان کرد ساز نبرد
هوش مصنوعی: او به دلش این احساس دردناکی راه یافت و همین مسئله باعث شد که در آن زمان دست به مبارزه بزند.
بفرمود تا بادپای دلیر
کجا گاه آورد بودی چو شیر
هوش مصنوعی: او فرمان داد تا قهرمان شجاع مانند شیر به میدان بیاید.
برو برنهادند زین پلنگ
همان برکشیدند از کینه تنگ
هوش مصنوعی: برنهادند بر این پلنگ، به همین خاطر از کینه‌ی تنگ او را بالا کشیدند.
ببردند با جوشن و درع و خود
بپوشید گرد نبردآزمود
هوش مصنوعی: او را به زره و زینت آلات جنگی مسلح کردند و خود نیز آمادهٔ نبرد شد.
ببردند با جوشن ودرع و خود
بپوشید گرد نبردآزمود
هوش مصنوعی: با زره و سپر به میدان جنگ رفتند و خود را آماده نبرد کردند.
برافکند برگستوان بر سیاه
برآمد زجا گرد لشکر پناه
هوش مصنوعی: در این بیت، به تصاویری از نبرد و جنگ اشاره شده است. در آن، برگستوان (یعنی تاج یا سلطنت) بر زمین افتاده و نشانی از شکست یا ناامیدی است. در این حال، گرد و غباری که از حرکت لشکر برمی‌خیزد، نشان‌دهنده‌ی فعالیت و شورش موجود در میدان جنگ است. به طور کلی، این بیت تصویرگر وضعیت دشوار و پرتنش در میدان نبرد است.
ابا ترک و جوشن برآمد به زین
برآورد از خشم چین بر جبین
هوش مصنوعی: با عواملی مانند عصبانیت، زین را به بالای سرش می‌آورد و نشان می‌دهد که در حال آماده‌باش است.
به دست اندرش گُرزه گاوسر
میان بند کرده به زرین کمر
هوش مصنوعی: در دستان او، گورخر سفیدی با نوار زری در دور کمرش، بسته شده است.
بیامد سوی بیشه گرد دلیر
چو تنگ اندرآمد به کردار شیر
هوش مصنوعی: به جنگل رفت، دلیر و شجاع، و وقتی که به درون تنگه رسید، مانند شیر عمل کرد.
بغرید غریدن سهمناک
کز آواز او شد دل کوه چاک
هوش مصنوعی: یک صدا به صورت ترسناک و رعدآسا از آسمان بلند شد که باعث شد دل کوه به شدت متلاشی شود.
چو شیران ز بیشه گشادند گوش
از آن نعره دلشان برآمد به جوش
هوش مصنوعی: وقتی شیران از جنگل به صدا درآمدند و گوش‌هایشان را تیز کردند، صدای نعره‌شان باعث شد که دل‌هایشان پرشور و هیجان شود.
خروشان ز بیشه برون آمدند
درو دشت و هامون به هم برزدند
هوش مصنوعی: از جنگل به بیرون آمدند و دشت و خشک‌زار را به هم زدند.
چو دیدند پیل ژیان را بر اسب
دمنده به کردار آذر گشسب
هوش مصنوعی: وقتی که فیل بزرگی را بر اسب سریع و چابک مشاهده کردند که مانند آتش درخشان است.
به کینه سوی او نهادند روی
سپهدار گردافکن و رزمجوی
هوش مصنوعی: آنها با کینه و دشمنی به سوی او حمله کردند، مانند یک فرمانده و جنگجوی شجاع که در میدان نبرد حاضر است.
کمان بر زه آورد و تیر خدنگ
که چون آب بد پیش پیکانش سنگ
هوش مصنوعی: کمان را به زه انداخت و تیر را نشانه رفت، چرا که تیرش مانند سنگی است که به آب می‌رسد.
به چرخ اندرون راند بر ماده شیر
ازو شیر ماده شد از جنگ سیر
هوش مصنوعی: در درون چرخ، شغالی ماده را به سمت خود می‌کشاند و از این نبرد، شیر مادری به وجود می‌آید که دیگر از جنگ خسته شده است.
ز سینه گذر کرد بر روی پشت
بیفتاد بر چار زخم درشت
هوش مصنوعی: از سینه بیرون آمد و بر پشت افتاد، و بر چهار زخم بزرگ قرار گرفت.
دد تیزدندان چو دیدش که جفت
بدان زخم بر خاک تیره بخفت
هوش مصنوعی: وقتی دد تیزدندان چهره او را دید، فهمید که او بر اثر زخم به زمین افتاده است.
بیامد بر پهلوان سوار
یکی گرد برخاست از کارزار
هوش مصنوعی: یکی از سواران به نزد پهلوان آمد و غبار ناشی از میدان جنگ بر او نشسته بود.
کز آن گرد روی زمین تیره شد
درو چشم شیر ژیان خیره شد
هوش مصنوعی: به خاطر گرد و غبار، زمین تیره و تار شده و چشم شیران بزرگ نیز به آن خیره مانده است.
چو آمد سوی پهلوان نره شیر
همی خواست آرد چو آن را به زیر
هوش مصنوعی: وقتی شیر نر به سوی پهلوان می‌آید، به نظر می‌رسد که او قصد دارد تا آن را به زیر بکشد.
جوان خردمند بیدار دل
کشید از میان خنجر جان گسل
هوش مصنوعی: جوان هوشمند و هوشیار، از دل درد و رنجی که به خاطر خنجر جان‌سوز بر او وارد شده بود، آگاهانه فاصله گرفت.
چو شیر اندرآمد بزد بر سرش
به یک زخم دو نیمه شد پیکرش
هوش مصنوعی: زمانی که شیر به میدان آمد، ضربه‌ای به او زد و بدنش را به دو نیم تقسیم کرد.
چو افکنده شد آن دو شیر ژیان
بیامد سوی چشمه مرد جوان
هوش مصنوعی: وقتی آن دو شیر بزرگ و خشمگین به سمت جوان افکنده شدند، او به سوی چشمه رفت.
گشاد از میان آن کیانی کمر
برون کرد خفتان و جوشن زبر
هوش مصنوعی: از وسط آن کمر پهن، خفتان و زره را بیرون کشید.
زبهر نیایش سرو تن بشست
یکی جایگاه پرستش بجست
هوش مصنوعی: به خاطر عبادت و نیایش، تن خود را شست و مکانی برای پرستش جستجو کرد.
بیامد بغلطید بر خاک دیر
چنین گفت کای داور دستگیر
هوش مصنوعی: آمد و بر خاک درگاه معبد غلتید و گفت: ای داور، به فریاد من برس.
ز هر بد تویی بندگان را پناه
تو دادی مرا مردی و دستگاه
هوش مصنوعی: از هر بدی تو پناهگاهی برای بندگانت هستی، تو به من مردی و قدرتی عطا کرده‌ای.
توانایی و گردی و فر و زور
بدان کام از گردش ماه و هور
هوش مصنوعی: قدرت و زیبایی و شکوه و نیرو، همه از تأثیر حرکت ماه و خورشید بر زندگی ماست.
تو بخشیدی ار نه به خود خوارتر
نبینم به گیتی همه سر به سر
هوش مصنوعی: اگر تو مرا نبخشی، من خود را در این دنیا از همه پست‌تر و خوارتر نمی‌بینم.
ز داد تو یک ذره مهری شود
ز فرت پشیزی سپهری شود
هوش مصنوعی: اگر تو یک ذره kindness داشته باشی، به من کمک می‌کنی و زندگی‌ام دگرگون می‌شود.
هم از خشم تو کوه ریزان شود
ز قهر تو ناهید بی جان شود
هوش مصنوعی: خشم تو آنقدر قوی است که حتی کوه‌ها هم فرو می‌ریزند و قهر تو باعث می‌شود ناهید، که نماد زیبایی و زندگی است، بی‌جان شود.
کمی و فزونی و نیک اختری
بلندی و پستی و کندآوری
هوش مصنوعی: این بیت به توازن و تفاضل در زندگی اشاره دارد. در آن اشاره شده که برخی چیزها ممکن است کم یا زیاد باشند، خوب یا بد، و همچنین بخشی از زندگی بوجود آمدن موانع و چالش‌هاست. در نهایت، به درست یا نادرست بودن حال و هوای زندگی و تأثیراتی که بر ما دارند، پرداخته شده است.
غم و انده و رنج و تیمار درد
بهی و بزرگی به زن هم به مرد
هوش مصنوعی: غم و درد و زحمت و مشکلات، نه فقط برای زنان، بلکه برای مردان نیز وجود دارد و هر دو با این چالش‌ها مواجه‌اند.
ز داد تو هست از همه هر چه هست
بجز تو کسی را بدین نیست دست
هوش مصنوعی: از نعمت‌ها و خیرات تو، هر چه وجود دارد و هست، به جز خودت، هیچ‌کس به این مرحله از موهبت دسترسی ندارد.
بپوشید از آن پس سلاح نبرد
سوی لشکر خویشتن رای کرد
هوش مصنوعی: پس از آن، برای مقابله با دشمنان و جنگیدن، آماده شد و به سمت سپاه خود رفت.
دو چشم همه نامداران به راه
که کی بازگردد یل رزمخواه
هوش مصنوعی: دو چشم تمامی پهلوانان و نامداران، به راه دوخته شده‌اند که ببینند قهرمان میدان نبرد کی به خانه برمی‌گردد.
به فیروزی از رزم شیران نر
به خنجر ز تنشان جدا کرده سر
هوش مصنوعی: در میدان جنگ، مانند شیران نر، با دقت و مهارت به نبرد پرداخته و به راحتی سر دشمنان را از بدنشان جدا کرده است.
چو دیدندش از دور کامد دمان
به شادی برآمد ز گردان فغان
هوش مصنوعی: وقتی که او را از دور دیدند، شادی و خوشحالی از جمعیت بلند شد و صدای فریاد به آسمان رفت.
ستایش کنانش برفتند پیش
بدو آفرین بود از اندازه بیش
هوش مصنوعی: مردم به سوی او رفتند و او را ستایش کردند و این ستایش بیش از حد بود.
فرودآمد از اسب گرد دلیر
دو تن را بفرمود تا همچو شیر
هوش مصنوعی: دو مرد شجاع از اسب پیاده شدند و به آنها گفت که همچون شیر رفتار کنند.
بتازید در دشت آوردگاه
وز آن کوه پیکر ددان سیاه
هوش مصنوعی: به میدان جنگ بروید و بر سرزمین وسیع بجنگید و از کوه‌های بلند و تاریک که محل استقرار دشمنان است، هراس داشته باشید.
دو دندان که بد چون دو نیش گراز
کشیده بیارید زی شهر باز
هوش مصنوعی: دو دندان که به شکل نیش گراز هستند، به شهر بازگردانید.
برفتند و دیدند چون کوه کوه
دو پتیاره دیدند بس با شکوه
هوش مصنوعی: آنها رفتند و مشاهده کردند که دو تپه مانند کوه، بسیار باشکوه و زیبا هستند.
بکندند دندان ها چون ستون
دراز و فزون تر ز ران هیون
هوش مصنوعی: دندان‌ها به شکل ستون‌های بلند و بیشتری نسبت به پای حیوانات، شکسته شدند.
ببردند هرکس که آن را بدید
بر آن پهلوان آفرین گسترید
هوش مصنوعی: هر کسی که آن پهلوان را ببیند، او را ستایش می‌کند و به او احترام می‌گذارد.
بزرگان مرز و سر قیروان
یکایک شگفتی نمودند از آن
هوش مصنوعی: بزرگان منطقه قیروان هر کدام به طرز شگفت‌انگیزی تحت تأثیر قرار گرفتند.
همی گفت هرکس که این شیر مرد
سرکوه خارا درآرد به گرد
هوش مصنوعی: هر کسی که بتواند این مرد شجاع را از کوه سخت بیرون بیاورد، باید به دور او جمع شود و او را تحسین کند.
از این شیروش چشم بد دور باد
بماناد جاوید و فیروز باد
هوش مصنوعی: از این مجال خوش و شیرین، چشم‌های بد دور باشد و همیشه جاودانه و پیروز بماند.
جهان از چنین یل مبادا تهی
کزو تازه شد روزگار بهی
هوش مصنوعی: دنیا هیچ‌گاه نباید از وجود چنین قهرمانی خالی باشد، چرا که او باعث بهبود و خوشبختی روزگار می‌شود.
پسر کز نژاد تهمتن بود
دلیر و یل و دشمن افکن بود
هوش مصنوعی: پسری که از نژاد تهمتن است، دلیر و قهرمانی بزرگ و حریف دشمنانش بود.
بدین داستان زد جوان دلیر
که از شیر ناید بجز نره شیر
هوش مصنوعی: در این داستان، جوانی شجاع به میدان آمده است و نشان می‌دهد که از دلیران و قوی‌هیکلی چون شیر، تنها نر شیر می‌تواند بالای گود بیاید.
چه آید ز آتش بجز تف و تاب
جهانی بسوزد چو گیرد شتاب
هوش مصنوعی: آتش تنها دود و سوزش به همراه ندارد و وقتی شدت بگیرد، می‌تواند همه چیز را در جهان نابود کند.
به تیزی فرامرز چون آتش است
جهان گیر و تند و یل سرکش است
هوش مصنوعی: فرامرز به شدت تند و آتشین است، مانند آتش که همه جا را فرا می‌گیرد و پویایی و قدرتی خاص دارد. او همچنان سرکش و نافرمان است.