بخش ۱۳۹ - پاسخ فرامرز با ایرانیان
دلاور چو گفتار ایشان شنید
چو آتش ز باد دمان بردمید
دلش گشت از ایشان پر از رزم و کین
بر ابرو ز خشم اندر آورد چین
به روی دژم گفت با مهتران
که با من چه دارید سرها گران
بدین مهربانی و اندرز و پند
مدارید بازم ز نام بلند
که هر چند تند است گرد سوار
جوان زآزمایش بود نامدار
مرا گر به تن مهربانی کنید
دلم را بدین رزم و کین مشکنید
چو این رزم از ما کنند آرزوی
نپیچم به اندرز زین رزم روی
ندارم تن خود ز سختی دریغ
نه از رزمِ شیر و نه از گُرز و تیغ
به تنها تن خویش جنگ آورم
سر این ددان زیر سنگ آورم
به یاری نخواهم سپاه بزرگ
من و اسب شبرنگ با شیر و گرگ
شما سر به آسایش اندر دهید
همه دل به نخجیر از بیشه و کوه نهید
به زور جهاندار یزدان پاک
سر گرگ و شیر اندر آرم به خاک
به یاری مرا پاک دادار بس
نجویم جز او یاری از هیچ کس
بگردم یکی گرد نر اژدها
کجا یابد از تیغ تیزم رها
به مردی ببندم کمر بر میان
که زن در پس پرده گردد نهان
بگفت این و فرمود یک مرد کار
بیارد یکی مرد پولاد کار
چو آورد فرمود شیر ژیان
زسی رش فزون خنجر جان ستان
دگر نیم چرمی بیاورد شیر
که بر چرخ را زه کند آن دلیر
جوان سرافراز با توش و تاو
یکی زه بتابید از چرم گاو
بیاورد و بر گوشه ها زد گره
برآورد چرخ گران را به زه
همان تیر ده چوبه تیر خدنگ
بفرمود گردنکش تیز چنگ
که پیکان هریک بدی ده ستیر
نهادند نزدیک گرد دلیر
طلب کرد خفتان ببر بیان
همانگه بپوشید شیر ژیان
به شبرنگ برگستوان برفکند
به فتراک زین بر کیانی کمند
خدنگش ز ترکش برآورد پر
ز بیمش دل کوه زیر و زبر
به دست اندرون خنجر چارشاخ
ازو تنگ گشته جهان فراخ
به زین اندرون گُرزه گاوسار
خلیده ازو زهره روزگار
به بند کمر تیغ زهر آبگون
چو از برزکوه اژدهای نگون
نشست از بر اسب شبرنگ شاد
سوی رزم نر اژدها همچو باد
چو دیدند گردان ایران زمین
بدان سان سلاح سوار گزین
همه دست بر آسمان داشتند
فغان از بر چرخ بگذاشتند
سپهبد سپه را چو بدرود کرد
سوی رزم اژدر روان شد چو گرد
سراسر سپاه شه قیروان
برفتند همراه آن پهلوان
چو با اژدها تنگ شد نره شیر
چنین گفت با مهتران دلیر
کز ایدر شما را بباید شدن
نباید از این پیشتر آمدن
به یزدان بنالید از بهر من
که از اژدها چاک سازم دهن
منم بی گمان دل نهاده به مرگ
گرم تیغ بارد به سر چون تگرگ
نه برگردم از رزم تا نام خویش
برآرم برانم از این کام خویش
دلاور که جویای نامست و ننگ
به مردی چو رو اندرآرد به جنگ
نترسد ز نر اژدها بی گمان
بر او چه گرگ و چه شیر ژیان
نوشته نخواهد بدن کم و بیش
چه داری ز مردن غم و درد و ریش
بخش ۱۳۸ - نصیحت کردن ایرانیان،فرامرز را: چو بشنید گردنکش دیو بندبخش ۱۴۰ - کشتن فرامرز،اژدها را: بگفت و برانگیخت شبرنگ را
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دلاور چو گفتار ایشان شنید
چو آتش ز باد دمان بردمید
هوش مصنوعی: دلاور وقتی صحبتهای آنها را شنید، مانند آتش که از وزش باد شعلهور میشود، به شدت برانگیخته و خشمگین شد.
دلش گشت از ایشان پر از رزم و کین
بر ابرو ز خشم اندر آورد چین
هوش مصنوعی: دل او از دشمنان پر از جنگ و دشمنی شد و به دلیل خشم، ابرویش در هم رفت و دچار چین و چروک شد.
به روی دژم گفت با مهتران
که با من چه دارید سرها گران
هوش مصنوعی: او به همراه سردارانش گفت که چرا با من چنین رفتاری دارید و چرا اینقدر سنگین و جدی هستید؟
بدین مهربانی و اندرز و پند
مدارید بازم ز نام بلند
هوش مصنوعی: با این محبت و نصیحتها، دیگر به من توجه نکنید و به یاد نام بلند من نباشید.
که هر چند تند است گرد سوار
جوان زآزمایش بود نامدار
هوش مصنوعی: هرچند سوار جوان با تندی و شجاعت حرکت میکند، اما به خاطر تجربه و آزمایشهایش، مشهور و معروف است.
مرا گر به تن مهربانی کنید
دلم را بدین رزم و کین مشکنید
هوش مصنوعی: اگر با مهربانی به من رفتار کنید، دلم را در این جنگ و دشمنی نشکنید.
چو این رزم از ما کنند آرزوی
نپیچم به اندرز زین رزم روی
هوش مصنوعی: وقتی این نبرد به آرزوی ما تبدیل شود، دیگر به توصیه و نصیحت در مورد این جنگ توجه نمیکنم.
ندارم تن خود ز سختی دریغ
نه از رزمِ شیر و نه از گُرز و تیغ
هوش مصنوعی: من از سختیها و مشکلات بدن خودم ناراحت نیستم، نه از جنگ با شیر و نه از ضربات و刀ها.
به تنها تن خویش جنگ آورم
سر این ددان زیر سنگ آورم
هوش مصنوعی: به تنهاییم با دشمنان میجنگم و بر سر این مخلوقات شرور غلبه میکنم.
به یاری نخواهم سپاه بزرگ
من و اسب شبرنگ با شیر و گرگ
هوش مصنوعی: من به نیروهای زیادی و به اسب سریع و قوی خود و به همراهی حیوانات وحشی نیاز ندارم.
شما سر به آسایش اندر دهید
همه دل به نخجیر از بیشه و کوه نهید
هوش مصنوعی: شما باید با آرامش زندگی کنید و همه نگرانیها و دلایل استرس را از ذهن خود دور کنید.
به زور جهاندار یزدان پاک
سر گرگ و شیر اندر آرم به خاک
هوش مصنوعی: به خاطر قدرت و سلطه خدایی، من سر گرگ و شیر را به خاک میزنم و آنها را تحت کنترل درمیآورم.
به یاری مرا پاک دادار بس
نجویم جز او یاری از هیچ کس
هوش مصنوعی: من به یاری خداوند پاک امید دارم و جز او از هیچ کس یاری نمیطلبم.
بگردم یکی گرد نر اژدها
کجا یابد از تیغ تیزم رها
هوش مصنوعی: میخواهم بروم گرد یک اژدهای نر، جایی که از تیغ تیز من در امان باشد.
به مردی ببندم کمر بر میان
که زن در پس پرده گردد نهان
هوش مصنوعی: من به انسانی وفادار و باصلابت متعهدم که زن در حالتی رازآلود و مخفی باقی بماند.
بگفت این و فرمود یک مرد کار
بیارد یکی مرد پولاد کار
هوش مصنوعی: گفت این را و دستور داد تا یک مرد زحمتکش بیاورد که مانند پولاد محکم باشد.
چو آورد فرمود شیر ژیان
زسی رش فزون خنجر جان ستان
هوش مصنوعی: وقتی شیر ژیان وارد شد و فرمان داد، از سی رش بیشتر شد و خنجر جانستان آماده شد.
دگر نیم چرمی بیاورد شیر
که بر چرخ را زه کند آن دلیر
هوش مصنوعی: دیگر نمیتواند نرمی را به ارمغان بیاورد که قادر باشد بر چرخ عمل کند و دلیرانه آن را کنترل کند.
جوان سرافراز با توش و تاو
یکی زه بتابید از چرم گاو
هوش مصنوعی: جوانی با اعتماد به نفس و توانمندی، از پوست گاو چیزی زیبا و چشمنواز ساخته است.
بیاورد و بر گوشه ها زد گره
برآورد چرخ گران را به زه
هوش مصنوعی: این عبارت به تصویر کشیدن تلاش و کوشش در زندگی است. فردی با اراده و همت، چالشی را که به نظر سنگین و سخت میرسد، به دوش میکشد و با مهارت و دقت آن را مدیریت میکند. در اینجا، «چرخ گران» نماد مشکلات و دشواریهاست که با نظارت و مدیریت صحیح میتوان بر آن غلبه کرد.
همان تیر ده چوبه تیر خدنگ
بفرمود گردنکش تیز چنگ
هوش مصنوعی: تیر بنگ که شلیک میشود، به فرمانی از جانب شخصی گردنکش و چابک پرتاب میشود.
که پیکان هریک بدی ده ستیر
نهادند نزدیک گرد دلیر
هوش مصنوعی: هر کدام از تیرها برای کسی که دلیر و شجاع است، نشانهای بدی را آماده کردهاند.
طلب کرد خفتان ببر بیان
همانگه بپوشید شیر ژیان
هوش مصنوعی: از او خواستند خوابچینی بپوشد و در همان لحظه، شیرِ جنگل خود را پوشید.
به شبرنگ برگستوان برفکند
به فتراک زین بر کیانی کمند
هوش مصنوعی: در این بیت، تصویر زیبایی از قدرت و حماسهای به نمایش گذاشته شده است. گویی شخصی با قدرتی فراوان بر فراز اسبی نشسته و تکیهگاهی محکم به خود دارد. او برف را به سمت پای خود پرتاب میکند و از زین خود، رشتهای محکم به دور کسی که به او پناه آورده است، میافکند. این تصویر نشاندهنده شجاعت و قدرت کنترل بر اوضاع است.
خدنگش ز ترکش برآورد پر
ز بیمش دل کوه زیر و زبر
هوش مصنوعی: تیر کمانش از ترکش بیرون آمد و ترس آن به حدی بود که دل کوه را لرزاند.
به دست اندرون خنجر چارشاخ
ازو تنگ گشته جهان فراخ
هوش مصنوعی: در درون خود، چ blade ای تیز و چهارشاخه قرار دارد که باعث شده جهان برای تو بسیار وسیع و باز به نظر برسد.
به زین اندرون گُرزه گاوسار
خلیده ازو زهره روزگار
هوش مصنوعی: در زیر سوار بر زین، گرزی از دلاوری و شجاعت به دست گرفتهای که از آن زمان، ستاره بخت تو درخشان است.
به بند کمر تیغ زهر آبگون
چو از برزکوه اژدهای نگون
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر تصویری از یک شمشیر با تیغهای غرق در زهر را به تصویر میکشد که به مانند اژدهایی در حال سقوط از کوه، خطرناک و مرگبار است. این تصویر نشاندهندهی قدرت و تهدیدی است که این شمشیر به همراه دارد.
نشست از بر اسب شبرنگ شاد
سوی رزم نر اژدها همچو باد
هوش مصنوعی: با شادمانی از روی اسب سیاه خود پایین آمد و به سوی جنگ با اژدهای نر رفت، مانند باد.
چو دیدند گردان ایران زمین
بدان سان سلاح سوار گزین
هوش مصنوعی: وقتی که مردم سرزمین ایران چنین دیدند که سواران جنگی با اسلحههای مناسب آماده شدهاند.
همه دست بر آسمان داشتند
فغان از بر چرخ بگذاشتند
هوش مصنوعی: همه به آسمان دست دراز کردند و ناله و فریاد از زشتیهای دنیا کردند.
سپهبد سپه را چو بدرود کرد
سوی رزم اژدر روان شد چو گرد
هوش مصنوعی: وقتی فرمانده سپاه با سربازانش خداحافظی کرد، به سوی میدان جنگ با شجاعت و سرعت رفت، مانند ابر که در آسمان حرکت میکند.
سراسر سپاه شه قیروان
برفتند همراه آن پهلوان
هوش مصنوعی: تمام سپاه شاه قیروان به همراه آن قهرمان حرکت کردند.
چو با اژدها تنگ شد نره شیر
چنین گفت با مهتران دلیر
هوش مصنوعی: وقتی شیر نر با اژدها درگیر شد، به شخصیتهای بزرگ و دلیر گفت.
کز ایدر شما را بباید شدن
نباید از این پیشتر آمدن
هوش مصنوعی: باید به آینده فکر کرد و از گذشته درس گرفت، زیرا هیچکس نمیتواند از آنچه که هنوز نیامده است، پیشبینی دقیقی داشته باشد.
به یزدان بنالید از بهر من
که از اژدها چاک سازم دهن
هوش مصنوعی: از خداوند بخواهید که به خاطر من، دندان اژدها را بشکند.
منم بی گمان دل نهاده به مرگ
گرم تیغ بارد به سر چون تگرگ
هوش مصنوعی: من به طور قطع دل خود را به مرگ سپردهام، زیرا ضربههای سخت سرم را مانند باران تگرگ میزند.
نه برگردم از رزم تا نام خویش
برآرم برانم از این کام خویش
هوش مصنوعی: من از جنگ و نبرد بازنمیگردم تا نام خود را برآورم و به خواستهام دست یابم.
دلاور که جویای نامست و ننگ
به مردی چو رو اندرآرد به جنگ
هوش مصنوعی: شجاعی که به دنبال نام و اعتبار خود است، هیچگونه ننگی ندارد و وقتی به میدان جنگ میرود، به مردانگی خود متعهد است.
نترسد ز نر اژدها بی گمان
بر او چه گرگ و چه شیر ژیان
هوش مصنوعی: نگران نر اژدها نباش، مطمئن باش که نه گرگ و نه شیر، هیچ یک نمیتوانند به او آسیب برسانند.
نوشته نخواهد بدن کم و بیش
چه داری ز مردن غم و درد و ریش
هوش مصنوعی: بدن تو هر چه باشد، کم و زیاد بودن آن تأثیری ندارد. چه غمی میکنی از مرگ، درد و رنج؟