گنجور

بخش ۱۳۲ - سئوال سوم فرامرز از برهمن

بپرسید دیگر زیزدان پرست
که ای مرد با دانش نیک دست
چه چیز است دیگر به هر کار او
خرد رنجه گردد روان تیره رو
بدو گفت کز کار و کردار دیو
روان تیره گردد خرد پر غریو
کدامست گفتش که دیو پلید
ازو رنج و سختی بباید کشید
چنین داد پاسخ که ده دیو زشت
که شان دوزخ آمد نهاد و سرشت
از ایشان نخست آزمندی بود
که هرگز ز بیشی همی نغنود
که هرچش دهی بیشتر بایدش
دمی سیری از خواسته نایدش
همه روزه باشد پر از درد و کین
گهی نزد آن و گهی نزد این
نه آرامش روز و نه خواب شب
زبهر درم سال و مه در طلب
نه از گنج خود هیچ آسایشی
نه کس را بدو نیز آرامشی
نبیند درین گیتی از رنج بر
به نادانی آرد زمانه به سر
دوم دیو دژخیم باشد نیاز
که بر چیز مردم آید فراز 
نه بخشایش آرد نه رحم آورد
اگر خود برادر بود ننگرد
روا دارد از بهر یک دانگ سیم
سری را بریدن به بی ترس و بیم
سیم دیو خشمست با دار و برد
که او مرد بی نام و بدکام کرد
چو او اسب در زیر زین آورد
تو گویی که با چرخ کین آورد
نه آرام داند نه هوش و درنگ
شتاب آورد کینه کش چون پلنگ
نه نیکی شناسد نه پیدا کند
چو آتش ز باد دمان نغنود
هر آن چیز کایدش در پیش دست
به هم بر زند همچو دیوانه مست
پس از کرده خود پشیمان شود
نکوهش کنندش غریوان شود
چهارم بود دیو دژخیم کین
که آواز آرد نهان در زمین
بر آن دارد او سال و مه مرد را
که در دل کند با غم و درد را
که تا زنده باشد ز غم تنگدل
نداند کسی راز آن سنگدل
گه این را به بد نام رسوا کند
گه آن را به زشتی تمنا کند
نه با مردمش یک زمان مردمی
نه از کار خویشش دمی خرمی
بداندیش و بیکار و بدخو بود
بدان شور و آن کین نه نیکو بود
دگر پنجمین اهریمن ناشناس
بتر زین همه خویش کامی شناس
که نیکی نداند چو پندش دهی
چو دیوانه باشد که بندش نهی
کند بد گمانش که نیکو بود
چه نیکی کند هرکه بدخو بود
نداند بد و نیک و نه گرم و سرد
نه زشتی و خوبی نه درمان و درد
از آن خویش کامی سرانجام کار
به کام عدو باشدش روزگار
ششم دیو را رشک دان ای پسر
که پیوسته پر درد دارد جگر
به هر چیز کو را درافتاد چشم
درآرد همی در درون کین و خشم
به دل گوید آن چیز کان مرد راست
چرا من ندارم ورا ناسزاست
شب و روز از این گونه باشد به جنگ
جهان بردل خویشتن کرده تنگ
سرانجام از این آشکار و نهان
نبیند ز خود کمتر اندر جهان
ز داد خداوند خشنود نیست
کسی کو حسد جست بر سود نیست
بود دیو بدنام هفتم دروغ
به نزد خرد نبود او را فروغ
به گفتار چربی نماید نخست
بدان سان که گویی مگر خویش توست
کند لابه و پویه و ریو و رنگ
که تا کام خویش از تو آرد به چنگ
تو را یک زمان شاد دارد به دل
تو آگه نه از کار آن دل گسل
چو کام خود از تو برآرد تمام
از آن پس نگوید تو را هیچ نام
دگر دیو هشتم سخن چینی است
کجا آن همه رای بددینی است
سخن چین بدگو مباد از بنه
که آن بدرگ و بددل یک تنه
به گفتار خود تیره باشد چنان
که گوید چو من نیست اندر زمان
از آنجا حدیثی به آنجا برد
چوگوید همان بشنود بگذرد
خرابی پدید آید از کار او
پریشان کند خلق از گفتگو
ورا زین سخن هیچ مقصود نه
بجز رنج ازو هیچ موجود نه
نهم دیو دژخیم دان کاهلی
مکن کاهلی گر تو خود جاهلی
کجا کاهلی اصل بی کامی است
درو رنج و خواری بدنامی است
زکاهل چه آید بجز خورد و خواب
تنش خاکسار و دل اندر شتاب
همیشه ز امید خود نا امید
دلش تیره و دیدگانش سفید
فتاده چو خاک از بر راه خوار
چو بی دست و پا مردم سوگوار
دهم دیو را ناسپاسی بود
که آن از ره ناشناسی بود
نباشد ورا هیچ اندر جهان
به جستن بود آشکار و نهان
ز ناگه فراز آیدش خواسته
شود کارش از هیچ آراسته
فرامش کند آفریننده را
کند کور چشمان بیننده را
ز دینار اندر دل آرد هراس
به یزدان شود ناگهان ناسپاس
بماند همه ساله در تیرگی
روان در پریشان و هم خیرگی
بدان سر نیارد ز دانش برد
ز یزدان همانا پریشان شود

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بپرسید دیگر زیزدان پرست
که ای مرد با دانش نیک دست
هوش مصنوعی: از دانشمندانی که به خدا ایمان دارند بپرسید، ای مرد خردمند با دست نیکو.
چه چیز است دیگر به هر کار او
خرد رنجه گردد روان تیره رو
هوش مصنوعی: هر چیزی که باعث ناراحتی و زحمت روح شود، باعث تیرگی و افسردگی خواهد شد.
بدو گفت کز کار و کردار دیو
روان تیره گردد خرد پر غریو
هوش مصنوعی: او گفت که از کارها و رفتار شیطان، عقل انسان دچار آشفتگی و تیرگی می‌شود.
کدامست گفتش که دیو پلید
ازو رنج و سختی بباید کشید
هوش مصنوعی: کدام یک از شما خواهد گفت که از این دیو زشت، باید رنج و سختی را تحمل کرد؟
چنین داد پاسخ که ده دیو زشت
که شان دوزخ آمد نهاد و سرشت
هوش مصنوعی: او چنین پاسخ داد که ده دیو زشت به خاطر صفات و سرشت خود، به دوزخ آمده‌اند.
از ایشان نخست آزمندی بود
که هرگز ز بیشی همی نغنود
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در آغاز، طمع و آزمندی در میان آن‌ها وجود داشت و آن‌ها هیچ‌گاه از زیاد بودن مال و نعمت رضایت نمی‌دادند.
که هرچش دهی بیشتر بایدش
دمی سیری از خواسته نایدش
هوش مصنوعی: هر چقدر هم به کسی خوب بدهی و او را راضی کنی، باز هم از خواسته‌هایش سیر نخواهد شد.
همه روزه باشد پر از درد و کین
گهی نزد آن و گهی نزد این
هوش مصنوعی: هر روز زندگی سرشار از درد و دشمنی است؛ گاهی به سمت یک نفر و گاهی به سمت دیگری می‌رویم.
نه آرامش روز و نه خواب شب
زبهر درم سال و مه در طلب
هوش مصنوعی: نه در طول روز آرامش دارم و نه در شب خواب می‌کنم؛ تمام سال و ماه را در پی به دست آوردن مال و ثروت هستم.
نه از گنج خود هیچ آسایشی
نه کس را بدو نیز آرامشی
هوش مصنوعی: نه خود از ثروت و دارایی‌اش آرامش دارد و نه برای دیگران هم آسایشی فراهم می‌کند.
نبیند درین گیتی از رنج بر
به نادانی آرد زمانه به سر
هوش مصنوعی: در این دنیا هیچ‌ کس از رنج و سختی در امان نیست و نادانی باعث می‌شود که زمانه همه چیز را به سر بیاورد.
دوم دیو دژخیم باشد نیاز
که بر چیز مردم آید فراز 
هوش مصنوعی: در دوم دی، موجودی خطرناک و ویرانگر به عنوان یک نیاز ظهور می‌کند که بر روی چیزهای مردم تسلط پیدا می‌کند.
نه بخشایش آرد نه رحم آورد
اگر خود برادر بود ننگرد
هوش مصنوعی: اگر برادری به کسی رحم نکند و او را ببخشد، نشان‌دهنده‌ی این است که بخشش و رحم در دل او وجود ندارد.
روا دارد از بهر یک دانگ سیم
سری را بریدن به بی ترس و بیم
هوش مصنوعی: به خاطر یک درصد از ثروت، بریدن سر کسی بدون هیچ ترس و نگرانی جایز است.
سیم دیو خشمست با دار و برد
که او مرد بی نام و بدکام کرد
هوش مصنوعی: دیو خشم سیمی است که به دار و درخت چنگ می‌زند و به او مردی بی‌نام و بدنام آسیب می‌زند.
چو او اسب در زیر زین آورد
تو گویی که با چرخ کین آورد
هوش مصنوعی: وقتی او اسب را زیر زین می‌آورد، گویی که با چرخ انتقام آمده است.
نه آرام داند نه هوش و درنگ
شتاب آورد کینه کش چون پلنگ
هوش مصنوعی: نه آرامش می‌شناسد و نه عقل و تفکر، با سرعت و شتابی که دارد، مانند پلنگ که حس انتقام دارد، به پیش می‌رود.
نه نیکی شناسد نه پیدا کند
چو آتش ز باد دمان نغنود
هوش مصنوعی: نه خوبی را می‌شناسد و نه می‌تواند آن را آشکار کند، مانند آتش که به خاطر وزش باد، بی‌ثبات می‌شود و به آرامی نمی‌سوزد.
هر آن چیز کایدش در پیش دست
به هم بر زند همچو دیوانه مست
هوش مصنوعی: هر چیزی که در جلوی او باشد، مانند یک دیوانه‌ی شاد و سرمست، به هم می‌زند و به هم می‌چسباند.
پس از کرده خود پشیمان شود
نکوهش کنندش غریوان شود
هوش مصنوعی: پس از اینکه فردی به کارهای خود فکر می‌کند و از آن‌ها پشیمان می‌شود، دیگران او را سرزنش می‌کنند و به او می‌تازند.
چهارم بود دیو دژخیم کین
که آواز آرد نهان در زمین
هوش مصنوعی: در چهارمین مرحله، دیوی وحشتناک و خونریز وجود دارد که صداهایش در زمین پنهان می‌شود.
بر آن دارد او سال و مه مرد را
که در دل کند با غم و درد را
هوش مصنوعی: او تلاش می‌کند تا مردی را که در دلش غم و درد دارد، به یاد سال‌ها و ماه‌ها بیندازد.
که تا زنده باشد ز غم تنگدل
نداند کسی راز آن سنگدل
هوش مصنوعی: تا زمانی که کسی زنده است، هیچکس از دردی که در دل سنگی او وجود دارد آگاه نخواهد شد.
گه این را به بد نام رسوا کند
گه آن را به زشتی تمنا کند
هوش مصنوعی: گاهی اوقات انسان‌ها با بدنامی و نادرستی، دیگران را رسوا می‌کنند و در مواقعی دیگر، به زیبایی و خواسته‌های زشت خود اشاره می‌زنند.
نه با مردمش یک زمان مردمی
نه از کار خویشش دمی خرمی
هوش مصنوعی: نه در زندگی با دیگران هم‌نوا هست و نه از کار خود لحظه‌ای شادابی دارد.
بداندیش و بیکار و بدخو بود
بدان شور و آن کین نه نیکو بود
هوش مصنوعی: کسی که بد فکر، تنبل و بدخلق باشد، با آن شور و دشمنی که دارد، هرگز کار خوبی نخواهد کرد.
دگر پنجمین اهریمن ناشناس
بتر زین همه خویش کامی شناس
هوش مصنوعی: اهریمن پنجم، که ناشناس و ناپیداست، از تمام موجودات موجود در دنیا بدتر و خطرناک‌تر است.
که نیکی نداند چو پندش دهی
چو دیوانه باشد که بندش نهی
هوش مصنوعی: اگر کسی نیکی را درک نکند، حتی اگر نصیحتش کنی، مانند دیوانه‌ای خواهد بود که نمی‌توانی او را کنترل کنی.
کند بد گمانش که نیکو بود
چه نیکی کند هرکه بدخو بود
هوش مصنوعی: اگر کسی بدگمان باشد، نمی‌تواند خوبی‌ها را ببیند؛ زیرا کسی که دلش بد است، نمی‌تواند کارهای خوب انجام دهد.
نداند بد و نیک و نه گرم و سرد
نه زشتی و خوبی نه درمان و درد
هوش مصنوعی: او از خوب و بد، گرمی و سردی، زشتی و زیبایی، و درمان و درد هیچ اطلاعی ندارد.
از آن خویش کامی سرانجام کار
به کام عدو باشدش روزگار
هوش مصنوعی: در نهایت، آنچه که انسان به خاطر خودخواهی و تمایلاتش برای خودش می‌خواهد، ممکن است به ضرر او و به نفع دشمنش تمام شود.
ششم دیو را رشک دان ای پسر
که پیوسته پر درد دارد جگر
هوش مصنوعی: ای پسر، بدان که ششم دی از این منظر خوشایند است که دیو همیشه دردمند و دلشکسته است.
به هر چیز کو را درافتاد چشم
درآرد همی در درون کین و خشم
هوش مصنوعی: هر چیزی که به آن نگاه کنی، در درون خود خشم و کینه را برمی‌انگیزد.
به دل گوید آن چیز کان مرد راست
چرا من ندارم ورا ناسزاست
هوش مصنوعی: دل به خود می‌گوید که چرا من مانند آن مرد شایسته و راستگو نیستم، و این احساس برای من ناپسند و ناخوشایند است.
شب و روز از این گونه باشد به جنگ
جهان بردل خویشتن کرده تنگ
هوش مصنوعی: شب و روز به همین منوال خواهد گذشت و انسان باید با مشکلات و جنگ‌های زندگی و ذهن خودش کنار بیاید و احساس تنگی و فشار کندری را تحمل کند.
سرانجام از این آشکار و نهان
نبیند ز خود کمتر اندر جهان
هوش مصنوعی: در نهایت، هیچ کس در این جهان نمی‌تواند از خود کمتر را ببیند، چه به صورت علنی و چه به صورت پنهان.
ز داد خداوند خشنود نیست
کسی کو حسد جست بر سود نیست
هوش مصنوعی: هیچ‌کس از بخشش‌های خداوند راضی نیست اگر به خاطر حسادت به دیگران، در پی منافع خود نباشد.
بود دیو بدنام هفتم دروغ
به نزد خرد نبود او را فروغ
هوش مصنوعی: دیو بدنامی که در هفتمین مرتبه دروغ می‌گوید، در پیش خرد و دانایی هیچ نور و روشنایی ندارد.
به گفتار چربی نماید نخست
بدان سان که گویی مگر خویش توست
هوش مصنوعی: در ابتدا سخن را به گونه‌ای می‌نویسد که انگار خود اوست که آن را بیان می‌کند.
کند لابه و پویه و ریو و رنگ
که تا کام خویش از تو آرد به چنگ
هوش مصنوعی: از تو می‌خواهد که با تلاش و کوشش و با استفاده از مهارت‌هایش، به خواسته‌هایش دست یابد و آنچه را که می‌خواهد به دست آورد.
تو را یک زمان شاد دارد به دل
تو آگه نه از کار آن دل گسل
هوش مصنوعی: یک زمانی دل تو شاد است، اما از حال دل غمگین خود خبر ندارد.
چو کام خود از تو برآرد تمام
از آن پس نگوید تو را هیچ نام
هوش مصنوعی: وقتی کسی تمام خواسته‌اش را از تو به دست آورد، دیگر هیچ نامی از تو به زبان نخواهد آورد.
دگر دیو هشتم سخن چینی است
کجا آن همه رای بددینی است
هوش مصنوعی: دیو هشتم به کسی اشاره دارد که دروغگو و تهمت‌زننده است و در مورد آن همه افکار نادرستی که درباره دین وجود دارد، صحبت می‌کند.
سخن چین بدگو مباد از بنه
که آن بدرگ و بددل یک تنه
هوش مصنوعی: از کسی که بدگویی می‌کند و حرف‌های چینی می‌زند، هیچ خوشی و خوبی نخواهی دید. چون آن شخص خود فاسد و بدخلق است و به تنهایی می‌تواند آسیب‌های زیادی به دیگران بزند.
به گفتار خود تیره باشد چنان
که گوید چو من نیست اندر زمان
هوش مصنوعی: کسی که به زبان خود سخن می‌گوید، باید مراقب باشد که گفتارش تاریک و مبهم نشود، زیرا در زمانه‌ای که من هستم، هیچ‌کس نمی‌تواند به درستی بفهمد.
از آنجا حدیثی به آنجا برد
چوگوید همان بشنود بگذرد
هوش مصنوعی: از آنجا که حرفی به آنجا می‌رود، هر چه گفته شود، همان را می‌شنود و می‌گذرد.
خرابی پدید آید از کار او
پریشان کند خلق از گفتگو
هوش مصنوعی: عمل او باعث ویرانی می‌شود و افراد را از صحبت کردن درباره‌اش نگران و پریشان می‌کند.
ورا زین سخن هیچ مقصود نه
بجز رنج ازو هیچ موجود نه
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که هیچ هدفی از این حرف‌ها جز ایجاد رنج و درد نیست و هیچ چیز دیگری از آن برنمی‌خیزد.
نهم دیو دژخیم دان کاهلی
مکن کاهلی گر تو خود جاهلی
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به اهمیت و ضرورت هوشیاری و تلاش اشاره می‌کند. او می‌گوید که باید از تنبلی و سستی دوری کرد، زیرا اگر انسان تسلیم کند و به خواب غفلت برود، به مشکل برمی‌خورد و در واقع ضعف خود را نشان می‌دهد. به عبارت دیگر، باید هوشیار و فعال بود و از بی‌توجهی پرهیز کرد.
کجا کاهلی اصل بی کامی است
درو رنج و خواری بدنامی است
هوش مصنوعی: کسی که در کارهایش سستی و کسالت داشته باشد، در نهایت به ناکامی و شکست می‌رسد و عواقب این بی‌توجهی، درد و رنج و ننگ برای او به همراه خواهد داشت.
زکاهل چه آید بجز خورد و خواب
تنش خاکسار و دل اندر شتاب
هوش مصنوعی: از پیرمرد چه چیزی جز خواب و خوراک به دست می‌آید، تن او خوار و ذلیل است و دلش در اضطراب و شتاب.
همیشه ز امید خود نا امید
دلش تیره و دیدگانش سفید
هوش مصنوعی: او همواره از امید خود ناامید است، دلش غمگین و چشمانش روشن است.
فتاده چو خاک از بر راه خوار
چو بی دست و پا مردم سوگوار
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد شاعر به وضعیتی اشاره دارد که در آن فردی مانند خاک بی‌ارزش و بی‌حرکت بر زمین افتاده است. این فرد، فقط یک انسان معمولی است که در غم و اندوه به سر می‌برد و به نوعی به حال و روز خودش غصه می‌خورد. او در موقعیتی ناتوان و بی‌دفاع قرار دارد که نشان‌دهنده‌ی زوال و بی‌پناهی است.
دهم دیو را ناسپاسی بود
که آن از ره ناشناسی بود
هوش مصنوعی: دهم دیو به خاطر ناآگاهی و ناشناسی، ناسپاسی کرد.
نباشد ورا هیچ اندر جهان
به جستن بود آشکار و نهان
هوش مصنوعی: هیچ چیزی در دنیای وجود ندارد که او را در در جستجو پیدا نکرده باشد، چه به صورت آشکار و چه به شکل پنهان.
ز ناگه فراز آیدش خواسته
شود کارش از هیچ آراسته
هوش مصنوعی: به طور ناگهانی، خواسته‌اش به او می‌رسد و کارش بدون هیچ زحمتی به خوبی انجام می‌شود.
فرامش کند آفریننده را
کند کور چشمان بیننده را
هوش مصنوعی: آفریننده را فراموش می‌کند، و این باعث می‌شود که آن‌هایی که می‌توانند ببینند، نابینا شوند.
ز دینار اندر دل آرد هراس
به یزدان شود ناگهان ناسپاس
هوش مصنوعی: اگر انسان به خاطر مال و ثروت در دلش ترسی پدید آید، ناگهان نسبت به خداوند ناسپاس و بی‌اعتنا می‌شود.
بماند همه ساله در تیرگی
روان در پریشان و هم خیرگی
هوش مصنوعی: سال‌ها در تاریکی و بی‌نظمی سپری شود و همیشه در حالت سردرگمی و پریشانی باشد.
بدان سر نیارد ز دانش برد
ز یزدان همانا پریشان شود
هوش مصنوعی: بدان که هیچ کس به تنهایی از دانش و علم بی‌نیاز نیست و اگر کسی به خداوند توکل نکند، قطعاً دچارناآرامی و بلاتکلیفی خواهد شد.