گنجور

بخش ۹۱ - صف هفتاد و یکم

هر جنبنده یی را جنبش است و اندر آغاز عقلها ثابت است که جنبش پیش از جنبنده باشد . و گر عقل متحرک بودی حرکت پیش ازو بودی ، و گر پیش از عقل چیزی بودی و را نام سابقی واجب نیامدی . پس درست شد که عقل متحرک نیست بلک ساکن است ، و نیز هر متحرکی را حرکت از بهر چیز دیگر باشد که آن چیز ساکن باشد و بران متحرک پیشی دارد ، یا آن متحرک بافزونی رسیدن بآرام آن ساکن بجنبد و بر عقل چیزی پیشی ندارد نه وهمی و نه حسی که اندر جوهر عقل حرکت آمدی بآرزوی سکون آن چیز که پیش ازو بود . پس درست شد که عقل متحرک نیست و ساکن است . و به سکون عقل اندر تایید هر متحرکی طبیعی و روحانی . و دیگر حرکت مر چیزها را بدو سبب باشد : یا از بهر جستن چیزی باشد که آن مرو را نیست ، یا از بهر جستن جایگاه خویش باشد که او ازان جایگاه بیفتاده باشد ، و عقل حاجتمند نیست که حرکت کند از بهر چیزی از چیزها که او را نیست که همه چیزی خود اوست ، و آنست که خدای تعالی می گوید ، قوله : و هو علی کل شی ء قدیر همی گوید : که او بر همه چیزی پادشاه است . و نیز مر عقل را زوال نیست از منزلت خویش تا از بهر بازیافتن خویش بجنبد ، از بهر آنک همه مکانها و منزلها مر عقل راست . و مثل او به همه جایها راست باشد ، توهم کردن که او مکانی را همی طلب کند محال است . و نیز حرکت متحرک بدو سبب باشد : یا طلب تمامی را باشد که او را نباشد یا از بهر نگاه داشتن تمامی خویش باشد که ترسد کزو بشود . و این هر دو حال از عقل دور است ، ازیرا که عقل بغایت تمام است ، و افزونی او از تمامی او تمامی نیست . و ایزد تعالی او را ایمن کرده است از آنک شرف ازو بستاند . پس عقل متحرک نیست و ساکن است .

بخش ۹۰ - صف هفتادم: اگر کسی پرسد که پایداری عالم به چیست؟ جواب او آنست که گویی پایداری چیزهای به علت باشد ، و علت چیز آن باشد که چون او را بر گیری معلول او برخیزد ، چنانک آفتاب علت روز است اگر آفتاب را بر گیزی روز برخیزد . پس گوئیم که پایداری عالم به حرکت و سکون است ، اعنی که جنبش و آرام ، از بهر آنک از عالم آسمانها جنبانیست و زمین آرمیده است و زایش عالم همه ازین دو چیز پدید آمده است که صفت یکی متحرک است و صفت دیگر ساکن ، و گر حرکت و سکون را بو هم بر گیری عالم به برخاستن ایشان برخیزد ، از بهر آنک متحرک و ساکن پذیرا باشند مر حرکت و سکون را . و پذیرای این دو صفت آسمان است و زمین و آنچ اندرین دو میان است . و چون صفت نباشد که آن حرکت و سکون است صفت پذیر نباشد که آن متحرک و ساکن است .و چون به برخاستن حرکت و سکون همی عالم برخیزد درست شد که پایداری عالم به حرکت و سکون است . و نیز مردم را عالم صغیر خوانند ، یعنی جهان کهین ، و مردم باندامهای خویش همی اندرین دو حال بسته شده است چنانک از اندامهای مردم بهری جنبان است چون دستها و پایها و رگها و بهری آرامیده است چون میانه سر و گوش و بینی و جز آن و پایندگی مردم از راه طبیعت اندرین عالم بدین اندامهاست که بر حرکت و سکون است ، و چون پایداری مردم که عالم صغیر است به حرکت و سکونست پایداری عالم کبیر هم بدین باشد ، و حال اندر دیگر زایشهای عالم چون نبات و حیوان و جز آن همین است که یاد کرده شد .بخش ۹۲ - معارضه: اگر کسی گوید که عقل را از حرکت از بهر آنست تا مبداع خویش را سبحانه اندر یابد و حاجتمند است سوی اندر رسیدن مبدع حق و محیط بر جلال او ، و چون پیدا شود که او حاجتمند است پیدا شد که او متحرک است .

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر جنبنده یی را جنبش است و اندر آغاز عقلها ثابت است که جنبش پیش از جنبنده باشد . و گر عقل متحرک بودی حرکت پیش ازو بودی ، و گر پیش از عقل چیزی بودی و را نام سابقی واجب نیامدی . پس درست شد که عقل متحرک نیست بلک ساکن است ، و نیز هر متحرکی را حرکت از بهر چیز دیگر باشد که آن چیز ساکن باشد و بران متحرک پیشی دارد ، یا آن متحرک بافزونی رسیدن بآرام آن ساکن بجنبد و بر عقل چیزی پیشی ندارد نه وهمی و نه حسی که اندر جوهر عقل حرکت آمدی بآرزوی سکون آن چیز که پیش ازو بود . پس درست شد که عقل متحرک نیست و ساکن است . و به سکون عقل اندر تایید هر متحرکی طبیعی و روحانی . و دیگر حرکت مر چیزها را بدو سبب باشد : یا از بهر جستن چیزی باشد که آن مرو را نیست ، یا از بهر جستن جایگاه خویش باشد که او ازان جایگاه بیفتاده باشد ، و عقل حاجتمند نیست که حرکت کند از بهر چیزی از چیزها که او را نیست که همه چیزی خود اوست ، و آنست که خدای تعالی می گوید ، قوله : و هو علی کل شی ء قدیر همی گوید : که او بر همه چیزی پادشاه است . و نیز مر عقل را زوال نیست از منزلت خویش تا از بهر بازیافتن خویش بجنبد ، از بهر آنک همه مکانها و منزلها مر عقل راست . و مثل او به همه جایها راست باشد ، توهم کردن که او مکانی را همی طلب کند محال است . و نیز حرکت متحرک بدو سبب باشد : یا طلب تمامی را باشد که او را نباشد یا از بهر نگاه داشتن تمامی خویش باشد که ترسد کزو بشود . و این هر دو حال از عقل دور است ، ازیرا که عقل بغایت تمام است ، و افزونی او از تمامی او تمامی نیست . و ایزد تعالی او را ایمن کرده است از آنک شرف ازو بستاند . پس عقل متحرک نیست و ساکن است .
هوش مصنوعی: تمام موجودات حرکت دارند و در آغاز به وضوح مشخص است که حرکت باید قبل از وجود آن موجودات باشد. اگر عقل به حالت حرکت بود، حرکت پیش از آن موجودات قرار می‌گرفت و اگر چیزی قبل از عقل وجود داشت، نمی‌توانست نام قدیم به خود بگیرد. بنابراین، ثابت می‌شود که عقل متحرک نیست بلکه ساکن است. همچنین هر حرکتی، به خاطر وجود چیز دیگری است که آن چیز ساکن است و بر آن متحرک برتری دارد. یا اینکه آن متحرک با هدف رسیدن به سکون آن ساکن حرکت می‌کند و هیچ چیزی بر عقل پیشی نمی‌گیرد، نه تصوری و نه حسی، چرا که حرکت در ذات عقل به امید سکون چیزی است که قبل از آن بوده است. بنابراین، عقل ثابت است و به سکون خود بر هر حرکتی در طبیعت و روح تسلط دارد. حرکت موجودات به دو دلیل است: یا برای دستیابی به چیزی است که در دسترس نیست، یا برای بازگشت به جایگاه خود که از آن افتاده‌اند. اما عقل نیازی به حرکت ندارد زیرا همه چیز در اوست و او قدرت مطلق بر هر چیزی دارد. همچنین عقل هیچ گاه جایگاه خود را گم نمی‌کند و از آن نقل مکان نمی‌کند، چرا که همه مکان‌ها و منزل‌ها برای او مناسب است. تصور اینکه او به دنبال مکانی باشد ممکن نیست. حرکت یک موجود می‌تواند به دلیل جستجوی تمامیتی باشد که ندارد، یا به خاطر حفظ چیزی که دارد باشد، اما هر دو مورد از ماهیت عقل دور است، چرا که عقل نهایت کمال را دارد و هر گونه افزونی بر آن، خود کمال نیست. بنابراین، خداوند عقل را از هرگونه زوال مصون داشته و عقل نه متحرک است و نه نیاز به حرکت دارد.