گنجور

بخش ۷۰ - صف پنجاه و هشتم

طبیعی مر کردار نفس کل را گویند ، و صناعی مر کردار نفس جزئی را گویند . و نفس کل مایه است مر طبیعت را و بجنباند مر پدید آوردهای خویش را ، و از کردار های خویش بعضی را نمو داد اعنی افزودن – چون رستنیها و بعضی را حس داد – اعنی شناختن – چون جانوران . و مر فعل او را بدین که کرد طبع خواندند ، و آنچ نفس جزئی کرد مرانرا صنع خواندند . و طبع عاجز نیست از پدید آوردن چیزهای عظیم بعلت بزرگی چون جانوران عظیم از پیل و مار وماهی و از پدید آوردن قبه فلک که آورده است و از هیکل های بزرگ چون کوهها . و نیز عاجز نیست از پدید آوردن چیزهای سخت خرد از جانوران چون پشه و مور و جز آن که اندر خردی خویش با صورتهای تمام اند ، و از رویانیدن چیز خرد چون کنجد و ارزن و تخم کو کنار و سپندان و جز آن که اندران تصرف کند بغایت لطافت . و مر صنعت را تصرف اندر میان چیزهای عظیم و میان چیز های عظیم خرد ، و بکند نفس جزیی چیزهایی که مانند باشد مر طبیعی را... بنگارد ، ولکن آن معنی که اندر طبیعی باشد اندر صناعی نباشد . چنانک مردم نتواند که از چوب دانه خرما تراشد چنانک هم بدان صورت باشد که دانه خرماست ، و هم بدان رنگ و هم بدان وزن باشد تا بدان جای که کرد خردمندی را بنمایی بدیدار نشناسد مران طبیعی را از آن صناعی ، ولکن چون اندر زمین بنشانی مران صناعی بنه روید چنانک طبیعی روید . و نیز اگر دانه او از یکدیگر جدا شود – یعنی که شکسته شود دانه خرما – و اندرو با راه یابد نروید . و مردم را اندر صنعت خویش این توانایی نیست که مران دانه بشکسته را همچنان اندام دهد که طبیعت اندام داده بود ، تا آن دانه ز پس آن شکستگی بروید .

بخش ۶۹ - صف پنجاه و هفتم: گروهی از مردمان چنین گویند که ایزد تعالی پیش از آن که آدم را بیافرید چگونگی ، عالم مرورا معلوم بود. و حجت آرند بر آنچ گویند اگر صورت عالم معلوم ایزد سبحانه نبودی . پس چنان باشد این سخن که ایزد تعالی بیافرید آن چیز که ندانست مر آنرا . و خطا گفت آنکس که چنین گفت ، از بهر آنک صورتها که معلوم است نزدیک پیشه وران پیش از آنک مرانرا پیدا آرند ، همچنانک نتوانند چیزی کردن جز آن چیزی دیگر . و آنچ ایشان آموخته باشند از صنعتها آن جز اندر نفسهای ایشان جای دیگر موجود باشد ، و هیولیها که ایشان مر آن صورتهای صنیعتی را بران هیولیها پدید آرند . اما ایزد سبحانه که چیز آفرید نه از چیزها حاجتمند نیود بدانچ آفرید بچیزی پیش از آفرینش ، از بهر آنک چیزی نبود موجود که صورتها را اندران بقا بودی مگر علم باری سبحانه بدان ، گفتیم که آفریدگار عالم را بیافرید و پیش از آفریدن صورت عالم نزدیک او تعالی جده معلوم نبود . و گر صورت عالم با باری سبحانه بودی پیش از آفریدن چاره نبودی از آنک آن صورت یا چیزی بودی کز ناچیز بودی ، اگر ناچیز بود ناچیز را چگونه صوره کرد از بهر چیزی دگر را تا پیش از آن چیزی دیگر بود که آن صورت را بر گرفتی . پس اگر چیز بود صورت عالم چاره نبود یا ازلی بود یا مبدع حق یا نه ازلی بود . اگر ازلی بود با او چرا نگاه داشت مر عالم را تا وقت آفریدن او که عالم است ، و گر ازلی نبود با او چرا نگاه داشت مر عالم را تا وقت آفریدن او که عالم است ، و گر ازلی نبود آن صورت با مبدع حق و بیافرید مر آن صورت را پیش از آنک مر عالم را آفرید و صورت عالم را . پس خود چرا... که عالم آفرید . و صواب آنست که گوئیم صورت عالم با آفریدن علم بیک جایی بود تا زمان گفته نباشد اندر میان صورت عالم و عالم . و صورت عالم معلوم نباشد . با مبدع حق تا این سخن درست شود که مبدع حق عالم را نه از چیز آفرید . – این است سخن حق آشکارا اندر عقل . و دیگر کسب کردن اندر مبدعات از ناتوانی ، صانعان است که نتوانند کردن پیش از دانستن آن چیز . اما مبدع حق که امر او ابداع است حاجتمند نیست بدانچ صورت آنچ آفرید از نخست معلوم او باشد تا واجب کند که حکمت و قدرت او بغایت تمامی باشد . و مثل این حال چنان است که یکی باشد که او شعر نتواند گفتن ، اگر خواهد که کسی ازو شعری بشنود نخست باید که شعری را حفظ کند آن وقت بخواند و جز آنک حفظ کرده باشد چیزی نتواند گفتن ، و دیگری باشد که او شعر گفتن را بدیهه گوید مرورا حاجت نیاید بحفظ کردن شعری گفته بلک بر بخت خویش بگوید چنانک خواهد ، اگر بیشتر خواهد بیشتر و کمتر خواهد کمتر ، پس آنکس که شعر از قوت طبع خویش بتواند گفتن یاد نگرفته قادرتر باشد بر آنچ گوید از آن عاجز که او شعر راست کرده یاد گرفته است و جز بدان مقدار که داند و نزدیک او معلوم شده باشد توانایی ندارد . و آنکس که او گوید صورت این علام پیش از آفریدن او نزدیک باری سبحانه بود چنان دعوی همی کند که جز بدین مقدار که این عالم است باری را سبحانه قدرت نیست . از بهر آنک دعوی او چنان است که چرا این مقدار معلوم او جلت قدرته نبود که اگر پیش از این پیدا آوردی . و اندرین دعوی که بکرد قدرت را بعجز منسوب کرد . و ستایش نادان نکوهش باشد . و بباید نگریستن اندر طبیعت کلی که او فرود مبدعات است ، که چگونه پدید کند چیزهای طبیعی را بدان قوت که مبدع حق مرورا داده است اندر علت او بی آنک از نخست مر آنرا صورت کند ، بل بدان قوت که عظیم که دارد هر چیزی را اندر صورتها بجایگاه خویش همی نهد . همچنین گوئیم که مبدع حق که با او چیز نیست و امر او ابداع محض است همه علم و حکمت بیافرید مر عالم را با همه صورتهای او با آنک چگونگی آن معلوم بود نزدیک او سبحانه پیش از آفرینش آن . نیز گوئیم که صوره آن مرد موجود نبودی نزدیک مبدع حق و ناممکن بودی آفریدن چیزی نادانستن اگر ندانندی که چه میگویند باز کردندی از آن ، از بهر آنک از یک روی همی روا ندارند آفریدن عالم بصورتی نادانسته ، و از دیگری روی همی روا دارند آفریدن عالم نه از چیزی و مرابداع ایزد را بآفریدن چیز نه از چیز مقر آمدستند که این عظیم تر از همه تواناییهاست و منکر شد ستند آن چیزی را که فرو از آنست ، و آن صورت کردن عالم است بی آنک صورت نزدیک او معلوم بود . و هر آنچ همی گویند صورت عالم پیش از ابداع عالم نزدیک مبدع حق موجود بود مر صورت هر دو عالم را فضل همی نهند بر هر دو عالم ، از بهر آنک روا همی دارند که خدای تعالی هر دو عالم را بیافرید نه از چیزی ، و روا نمی دارند که صورت صورت عالم نزدیک او نبود پیش از آفرینش . و چون چنین همی گویند صورت عالم را بر عالم فضل می نهد و فائده اندر دو عالم است نه اندر صورتهای آن ، و خدای تعالی برتر است از آنک نزدیک او فاضلتر آن چیز باشد که درو فائده نبود .بخش ۷۱ - معارضه: اگر پرسد کسی که چرا اگر مردم که خداوند هر سه نفس نامیه و حسیه و ناطقه است بهتراز همه جانورانست و از معادن و نبات چیزهای همی سازد که آوازهای الوان آرد چنان که او خواهد ، چون آواز بوق و نای و از آلات رودها چون بربط و طنبور و جز آن و آن آلات که سازد هم بر آن گونه که خرد بگوید آواز بیرون آرد و تواند نمود او حس را اندر صنعتی که بکند آوردن ، چنانک اگر چیزی مرغی کند آن مرغ نجنبد و نه پرد ، و گر دانه تراشد چنانک گفتیم آن دانه نروید .

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

طبیعی مر کردار نفس کل را گویند ، و صناعی مر کردار نفس جزئی را گویند . و نفس کل مایه است مر طبیعت را و بجنباند مر پدید آوردهای خویش را ، و از کردار های خویش بعضی را نمو داد اعنی افزودن – چون رستنیها و بعضی را حس داد – اعنی شناختن – چون جانوران . و مر فعل او را بدین که کرد طبع خواندند ، و آنچ نفس جزئی کرد مرانرا صنع خواندند . و طبع عاجز نیست از پدید آوردن چیزهای عظیم بعلت بزرگی چون جانوران عظیم از پیل و مار وماهی و از پدید آوردن قبه فلک که آورده است و از هیکل های بزرگ چون کوهها . و نیز عاجز نیست از پدید آوردن چیزهای سخت خرد از جانوران چون پشه و مور و جز آن که اندر خردی خویش با صورتهای تمام اند ، و از رویانیدن چیز خرد چون کنجد و ارزن و تخم کو کنار و سپندان و جز آن که اندران تصرف کند بغایت لطافت . و مر صنعت را تصرف اندر میان چیزهای عظیم و میان چیز های عظیم خرد ، و بکند نفس جزیی چیزهایی که مانند باشد مر طبیعی را... بنگارد ، ولکن آن معنی که اندر طبیعی باشد اندر صناعی نباشد . چنانک مردم نتواند که از چوب دانه خرما تراشد چنانک هم بدان صورت باشد که دانه خرماست ، و هم بدان رنگ و هم بدان وزن باشد تا بدان جای که کرد خردمندی را بنمایی بدیدار نشناسد مران طبیعی را از آن صناعی ، ولکن چون اندر زمین بنشانی مران صناعی بنه روید چنانک طبیعی روید . و نیز اگر دانه او از یکدیگر جدا شود – یعنی که شکسته شود دانه خرما – و اندرو با راه یابد نروید . و مردم را اندر صنعت خویش این توانایی نیست که مران دانه بشکسته را همچنان اندام دهد که طبیعت اندام داده بود ، تا آن دانه ز پس آن شکستگی بروید .
هوش مصنوعی: عملکرد نفس کلی به ویژگی‌های طبیعی و عالم هستی مرتبط است، در حالی که عملکرد نفس جزئی به ویژگی‌های مصنوعی و ساخته‌ی دست بشر اشاره دارد. نفس کلی منبع ایجاد طبیعت و موجب بروز پدیده‌های مختلف است و برخی از این پدیده‌ها به رشد و توسعه، مانند گیاهان، منجر می‌شود و برخی دیگر به حس و شناخت، مانند جانوران، مرتبط می‌باشد. به کارهای طبیعی، طبع گفته می‌شود و به کارهای جزئی، صنعت. طبیعت قادر است چیزهای بزرگ و عظیمی را به وجود آورد، از جمله جانوران بزرگ مانند فیل و مار یا بناهایی چون کوه‌ها. همچنین می‌تواند چیزهای کوچک و ریز را مانند پشه و مور تولید کند، در حالی که در ایجاد گیاهان ریز مانند کنجد و ارزن هم توانایی دارد. صنعت به معنای ایجاد تغییرات در بین اشیاء بزرگ و کوچک است و نفس جزئی می‌تواند چیزهایی را تولید کند که شباهت به تولیدات طبیعی داشته باشد، اما ویژگی‌های موجود در طبیعی در مصنوعی وجود ندارد. به عنوان مثال، انسان نمی‌تواند از چوب، دانه‌ی خرما بسازد که تمام ویژگی‌های دانه‌ی طبیعی، از جمله فرم، رنگ و وزن را داشته باشد. حتی اگر دانه‌ی مصنوعی به صورت دانه‌ی طبیعی باشد، وقتی که در زمین قرار می‌گیرد، نمی‌تواند رشد کند مانند یک دانه‌ی طبیعی. همچنین اگر دانه‌ای شکسته شود، انسان نمی‌تواند آن شکسته را به گونه‌ای بازسازی کند که قادر به رشد دوباره باشد، در حالی که طبیعت این کار را به راحتی می‌تواند انجام دهد.