گنجور

بخش ۵۳ - صف چهل و یکم

سرما و گرما دو کناره است مر اعتدال را، و راحت و لذت اندر اعتدال است، و نفس از اعتدال قرار گیرد، وزین هر دو کناره بگریزد، و همچنین هر حالی ستوده میانجی است بمیان دو حال ناستوده و قول حکماء علم الهی اندرین معنی آنست که گویند«کل مدح هو عدل بین حاشیتی جور» گویند: هر ستایشی دادیست اندر میان دو کناره ستم، چنانک دلیری میانجیست بمیان بد دلی و دیوانگی، و دلیری که میانجی است ستوده است دو کناره او که دیوانگی، و بد دلی است نکوهیده است، و همچنین جوانمردی کردن میانجی اسف میان رفتی، و اسراف و جوانمردی ستوده است، و هر دو کناره اش هم زفتی و هم اسراف نکوهیده است، و چنانک خدای تعالی فرمود، قوله:«و لا تجعل یدک مغلوله الی عنقک و لا تبسطها کل البسط فتقعد ملوما محسورا».

گفت: مکن دست را بگردن بسته، یعنی از بخیلی، و نیز مگستر مردست را همی گستردن تابنه نشینی ملامت زده و پشیمان شده و خردمندی میانجی است میان بیهدگی و عاجزی از سخن و جز آن و دیگر خصلتهای ستوده همه میانجیست و ستوده است بمیان دو کناره ناستوده خویش پس گوئیم که اعتدال از آن میانجیان ستوده است بمیان دو کناره ناستوده که یکی از او گرماست و دیگری سرما، و این هر دو دشواری اندر دو کناره عالم اند گرمی بغایت برتری است- که مرکز آتش است- و سردی بغایت فروتری است،و بدین دو چیز نفس اندر این عالم رنجه شود، و آن حال که میان این دو حال است نفس از او لذت یابد پس ترسانیدن پیامبر علیهم السلام مر امت را بسرما و گرمای قیامت ازیشان بر سبیل مثل بود و بدین گفتار معنی، آن خواستند، که هر که او توحید را بی میانجی اولیاء خدای و بی عمل پذیرد مفرط شود، اعنی از حد اندر گذرد، از یراک بی میانجی، اولیاء و رسول و وصی و امام مر توحید را صفت نتوان کردن، و اگر کسی بی این میانجیان توحید جوید معطل شود اعنی که خدای را نیست گوید، پس اگر بی میانجیء اولیاء خدای خواهد که نیست بگوید و بکوشد تا اثبات کند بتشبیه اندر افتد و این هر دو کناره توحید است یکی تشبیه ماننده بسرمای زمهریر که او فرودین نقطه عالم است و مردم اندر تشبیه آن وقت افتد که با مثالهای کثیف و ظاهر شریعت توحید جوید. و همچنین چون بی ظاهر بر مثل و شناختن تاویل آن مثلها توحید جوید اندر تعطیل افتد که برترین حدی است از عالم که آنجا آتش سوزان است، و آنچه بمیانجی میانجیان حق گفته شود و اعتقاد کرده شود بر اعتدال باشد، و آنکس از سرما و گرمای قیامت رسته شود، چنانک خدای تعالی میگوید، قوله: «لا یرون فیها لا شمسا و لا زمهریرا» همی گوید: نبینند اندر بهشت نه گرما و نه سرما معنیش آن خواست که مومنان را توحید آلوده نشود نه بتشبیه و نه بتعطیل، و هم این معنی بود که کز رسول صلی الله علیه و آله و سلم پرسیدند از حال بهشت که سرد است یا گرم؟ وی علیه السلام جواب داد و گفت: هو سحیح مثل برد السحر گفت: هواء بهشت میانه است نه سرد است و نه گرم همچون خنکیء سپیده دم و گفتن او صلی الله علیه و آله و سلم که بهشت نه سرد است و نه گرم نشان بود از آن که اندر بهشت مرگ نیست، از بهر آنک مرگ از این دو حال مخالف است: یا سرمای بی حد، یا گرمای بی حد و هر چیزی که آن بچهار درجه سرد است از داروها یا بچهار درجه گرم است آن چیز زهرکشنده است، و هر کجا سرما و گرما نباشد مرگ نباشد- این بود معنی ترسانیدن پیغامبران علیهم السلام مر خلق را بسرما و گرمای قیامت و چنان بباید دانستن مومن را که بقیامت نه سرما است و نه گرما و این مثلی بود که رسولان زدند، بل چنان باید صورت کردن که اگر همه سرماهای عالم جسمانی بر یک مردم جمله کنی تا همه قوت خویش بدان یک تن رساند صد سال اندر آن یک تن از آن سرما آن رنج نبیند که بیک دم زدن از رنج سرمای قیامت بیند، و حال گرمای قیامت هم برین جمله قیاس باید کردن، ولکن ما خواستیم تا معنی رنج بدین عقوبت مر خلق را که پیغامبران علیهم السلام زلیفن کردند باز نماییم، نه آن خواستیم که عقوبت نفی کنیم. نعوذ بالله من عذاب الله.

بخش ۵۲ - صف چهلم: گوئیم که چاره نیست از آنک مر جسم را نهایت باشد، از بهر آنک حقیقت جسم آنست که مرو را سه بعد است، چون درازا و پهنا و ژرفا و هر یکی از این بعدها دو کناره دارد و میانه ای، و چون بعدهای جسم را نهایت باشد جسم را نهایت باشد و چون جسم را نهایت درست شده باشد که از بیرون این فلک کل که عالم است نه زمان است و نه مکان و نه جرمی تهی است و نه هیچ چیز از چیزهای طبیعی، از بهر آنک همه طبیعیات از اندرون فلک است و فلک محیط است بطبایع، احاطتی طبیعی و ما دانیم که نفس جزئی که امروز اندر زمان است و چو مر این جسد را بیفکند بوهم و فراموش کندش او بحیزی هیولانی و حسی نماند، و هیچ چیز با جوهر او نماند مگر علم محض و چون نفس جزئی اندر مردم است و بر شود سوی بالا، بطلب کردن آنچه از بیرون فلک است بقوت علم، و نفی کند جرم را و جسم را، چه از خالی و چه از پر چیز نیابد مگر اثباتی محض، بیرون این جرم گردنده که فلک است، و چون طبیعیات بکناره رسد حیز نباشد مگر سازنده طبیعیات، و چون نفس جزئی بیرون این فلک حیز نیافت وزو بگذشت، درست شد که آن بر شدن او بعالم لطیف از لطیفی خویش و هم گوشگی با نفس کلی تا ببیند آن سرور لذات عز و شرف روحانی که نفس او اندر ان غرقه شود و گر بر شدن نفس جزئی بعالم لطیف از جهت علم ریاضی نباشد که هندسه ازوست پیدا شود مرورا جوهر نفس کل که محیط است بجرم گردنده احاطت علت بمعلول خویش و احاطت صانع بمصنوع خویش نه چون محیط شدن جسم لطیف بجسم کثیف و محیط شدن نفس کلی بعالم طبیعت محیط شدنی علمی است و احاطت علمی را از اندون و بیرون هر دو یکسان باشد پس درست شد که افلاک و عالم اندر افق نفس کلی است.بخش ۵۴ - صف چهل و دوم: از قول گروهی از دانایان خواجه شهید ابوالحسن نخشبی رضی الله عنه اندرین معنی آنست که از بر فلک الافلاک نوری لطیف است نه متحرک و نه و ساکن که سر زبرین از آن نور باریک است و بنفس کل پیوسته است، و سر فرودینش کثیف و ستبرست و اندر فلک پیوسته است، و هر نفسی که علمی از علمها بیاموزد آن علم مرو را دست باز ندارد که نیست شود، بلکه او را باقی کند و اگر آن علم دینی بود پرورده شده باشد بعمل شریعت و پرهیز چون آن نفس از جسد جدا شود، از افلاک و اجرام بگذرد و بدان نور رسد که یک سر ازو بنفس کل پیوسته است و دیگر سرش بفلک پیوسته است و بدان طرف باریک و لطیف قرار گیرد و بنفس کل پیوسته شود، و هر چه نفس بد کرداران و معاقبان باشد بدین طرف قرار گیرد که بفلک پیوسته است.

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سرما و گرما دو کناره است مر اعتدال را، و راحت و لذت اندر اعتدال است، و نفس از اعتدال قرار گیرد، وزین هر دو کناره بگریزد، و همچنین هر حالی ستوده میانجی است بمیان دو حال ناستوده و قول حکماء علم الهی اندرین معنی آنست که گویند«کل مدح هو عدل بین حاشیتی جور» گویند: هر ستایشی دادیست اندر میان دو کناره ستم، چنانک دلیری میانجیست بمیان بد دلی و دیوانگی، و دلیری که میانجی است ستوده است دو کناره او که دیوانگی، و بد دلی است نکوهیده است، و همچنین جوانمردی کردن میانجی اسف میان رفتی، و اسراف و جوانمردی ستوده است، و هر دو کناره اش هم زفتی و هم اسراف نکوهیده است، و چنانک خدای تعالی فرمود، قوله:«و لا تجعل یدک مغلوله الی عنقک و لا تبسطها کل البسط فتقعد ملوما محسورا».
هوش مصنوعی: سرما و گرما دو حد نهایی اعتدال هستند و آرامش و لذت در اعتدال وجود دارد. نفس انسان زمانی آرام می‌گیرد که در اعتدال باشد و از هر دو حد دوری گزید. این موضوع در مورد هر حالتی صدق می‌کند که میان دو حالت ناپسند قرار دارد. حکما می‌گویند هر ستایشی در واقع عدلی است میان دو نقیصه. به عبارتی دیگر، دلیری که بین بددلی و دیوانگی قرار دارد، ستوده شده و بددلی و دیوانگی نکوهیده‌اند. همچنین، جوانمردی در میانه اسراف و زهد نیز ستوده است، چرا که هر دو حالت اسراف و افراط مورد نکوهش قرار گرفته‌اند. خداوند نیز فرموده است که انسان نباید دستش را به شدت بسته نگه دارد و نه آن‌قدر گشاد کند که منجر به نکوهش و ناتوانی شود.
گفت: مکن دست را بگردن بسته، یعنی از بخیلی، و نیز مگستر مردست را همی گستردن تابنه نشینی ملامت زده و پشیمان شده و خردمندی میانجی است میان بیهدگی و عاجزی از سخن و جز آن و دیگر خصلتهای ستوده همه میانجیست و ستوده است بمیان دو کناره ناستوده خویش پس گوئیم که اعتدال از آن میانجیان ستوده است بمیان دو کناره ناستوده که یکی از او گرماست و دیگری سرما، و این هر دو دشواری اندر دو کناره عالم اند گرمی بغایت برتری است- که مرکز آتش است- و سردی بغایت فروتری است،و بدین دو چیز نفس اندر این عالم رنجه شود، و آن حال که میان این دو حال است نفس از او لذت یابد پس ترسانیدن پیامبر علیهم السلام مر امت را بسرما و گرمای قیامت ازیشان بر سبیل مثل بود و بدین گفتار معنی، آن خواستند، که هر که او توحید را بی میانجی اولیاء خدای و بی عمل پذیرد مفرط شود، اعنی از حد اندر گذرد، از یراک بی میانجی، اولیاء و رسول و وصی و امام مر توحید را صفت نتوان کردن، و اگر کسی بی این میانجیان توحید جوید معطل شود اعنی که خدای را نیست گوید، پس اگر بی میانجیء اولیاء خدای خواهد که نیست بگوید و بکوشد تا اثبات کند بتشبیه اندر افتد و این هر دو کناره توحید است یکی تشبیه ماننده بسرمای زمهریر که او فرودین نقطه عالم است و مردم اندر تشبیه آن وقت افتد که با مثالهای کثیف و ظاهر شریعت توحید جوید. و همچنین چون بی ظاهر بر مثل و شناختن تاویل آن مثلها توحید جوید اندر تعطیل افتد که برترین حدی است از عالم که آنجا آتش سوزان است، و آنچه بمیانجی میانجیان حق گفته شود و اعتقاد کرده شود بر اعتدال باشد، و آنکس از سرما و گرمای قیامت رسته شود، چنانک خدای تعالی میگوید، قوله: «لا یرون فیها لا شمسا و لا زمهریرا» همی گوید: نبینند اندر بهشت نه گرما و نه سرما معنیش آن خواست که مومنان را توحید آلوده نشود نه بتشبیه و نه بتعطیل، و هم این معنی بود که کز رسول صلی الله علیه و آله و سلم پرسیدند از حال بهشت که سرد است یا گرم؟ وی علیه السلام جواب داد و گفت: هو سحیح مثل برد السحر گفت: هواء بهشت میانه است نه سرد است و نه گرم همچون خنکیء سپیده دم و گفتن او صلی الله علیه و آله و سلم که بهشت نه سرد است و نه گرم نشان بود از آن که اندر بهشت مرگ نیست، از بهر آنک مرگ از این دو حال مخالف است: یا سرمای بی حد، یا گرمای بی حد و هر چیزی که آن بچهار درجه سرد است از داروها یا بچهار درجه گرم است آن چیز زهرکشنده است، و هر کجا سرما و گرما نباشد مرگ نباشد- این بود معنی ترسانیدن پیغامبران علیهم السلام مر خلق را بسرما و گرمای قیامت و چنان بباید دانستن مومن را که بقیامت نه سرما است و نه گرما و این مثلی بود که رسولان زدند، بل چنان باید صورت کردن که اگر همه سرماهای عالم جسمانی بر یک مردم جمله کنی تا همه قوت خویش بدان یک تن رساند صد سال اندر آن یک تن از آن سرما آن رنج نبیند که بیک دم زدن از رنج سرمای قیامت بیند، و حال گرمای قیامت هم برین جمله قیاس باید کردن، ولکن ما خواستیم تا معنی رنج بدین عقوبت مر خلق را که پیغامبران علیهم السلام زلیفن کردند باز نماییم، نه آن خواستیم که عقوبت نفی کنیم. نعوذ بالله من عذاب الله.
هوش مصنوعی: گفت: دست را به گردن خود نبند، به معنای بخیل بودن است، همچنین در مورد مردی که از ترس ملامت، خود را عقب می‌کشد و پشیمان می‌شود. خردمندی همواره میانجی است بین بی‌هدفی و عجز از سخن گفتن و دیگر خصوصیات نیکو. اعتدال در این میانجیگری یعنی میانه‌روی در میان دو حال ناپسند، یکی گرمای شدید و دیگری سرمای شدید است. هر دو این حالات، دشواری‌هایی در دو طرف عالم هستند. گرما بسیار بالاست و مرکز آتش محسوب می‌شود، در حالی که سرما به شدت پایین‌تر است. نفس در این عالم در رنج است و حالت میانه بین این دو، موجب لذت برای نفس می‌شود. ترساندن پیامبر توسط خداوند از سرما و گرمای قیامت، به صورت مثال بیان شده است، تا نشان دهد کسی که به توحید می‌رسد و میانجی اولیاء خدا و اعمال صالح را نادیده می‌گیرد، از حد خود خارج می‌شود. اگر کسی بدون این میانجی‌ها به دنبال توحید برود، ناکام می‌ماند و به عبارت دیگر، خداوند را انکار می‌کند. به همین ترتیب، اگر او بخواهد و برای اثبات وجود خدا تلاش کند، در تشبیه می‌افتد که این هم خود یکی از دو نقیض توحید است. یکی از این دو نقیض، تشبیه است که مانند سرمایی بسیار شدید می‌شود. مردم در زمان تشبیه به توحید می‌رسند، اما با مثال‌های ناچیز و ظاهری شریعت، و همچنین وقتی بدون ظاهر به سراغ معانی و تأویل مثال‌ها بروند، به تعطیل و انکار می‌افتند. اعتقاد به حق از طریق میانجی‌ها، اعتدال را به همراه دارد و کسی که از سرما و گرمای قیامت رها می‌شود، بهشتی است. خداوند می‌فرماید: «در آنجا نه گرماست و نه سرما» که به معنی این است که ایمان مومنان به توحید از هیچ نوع تشبیه یا تعطیلی به دور است. همچنین وقتی از رسول خدا (ص) در مورد حال بهشت پرسیدند که آیا سرد است یا گرم، پاسخ داد: هواء بهشت میانه است، نه سرد و نه گرم. این نشان‌دهنده‌ی آن است که در بهشت هیچ مرگی وجود ندارد، چراکه مرگ به یکی از این دو حالت متضاد مربوط می‌شود: سرمای بی‌نهایت یا گرمای بی‌نهایت. هر چیزی که در دماهای بسیار سرد یا بسیار گرم باشد، کشنده است. بنابراین، هر جا که سرما و گرما نباشد، مرگ نیز نخواهد بود. این‌ها معانی ترساندن پیامبران از سرما و گرمای قیامت است و مؤمن باید بداند که در قیامت نه سرمایی وجود دارد و نه گرمایی. همچنین می‌توان گفت اگر تمام سرماهای عالم را بر یک نفر جمع کنیم، او یکصد سال هم از آن سرما رنج نخواهد برد، در حالی که در یک لحظه از سرمای قیامت، رنجی بسیار بزرگتر خواهد دید. همین مورد در مورد گرمای قیامت هم صادق است. هدف ما تنها نشان دادن معنای رنج به خاطر عذاب است، نه اینکه عذاب خداوند را انکار کنیم. خداوند از عذاب خود ما را محفوظ بدارد.