گنجور

بخش ۲۵ - صف نوزدهم

به گواهی کتاب و عقل بر دانا واجب است مر علم حقیقت را بشرح و بیان بفهم مستجیب نزدیک گردانیدن و راه پرسیدن اندر علم بر شاگرد ببرهان عقلی و ایات قرآن گواه کردن تا عالم بنفس خویش مزدومند شود و رنج او مر متعلم را برومند گردد. پس ما گوئیم که پیش از این اندرین، کتاب باز نمودیم کز خاصیت عقل است اختیار نیکوکردن و از زشتی و ناپسند دور بودن، و اکنون گوئیم ، که: نیکو داشتن مر نیکو را امر معروف باشد و زشت داشتن مر زشتی را باز داشتن باشد از منکر، و این حال بهمه عقلها اندر است و همه رسولان از خدای تعالی بر استوار کردن این دو حال آمدند: بامر معروف و نهی منکر، و هیچ عاقل نیست که چون زشتی بکند نداند که آنچ او کرد زشت است، از بهرآنک عقل را بگواه حاجت نیست از بیرون خویش، و مثل آن چنان است که کسی که او دروغ گوید بسبب کشیدن فائده یی سوی خویش یا بسبب دور کردن رنجی از خویشتن یا بیدادی بکند و مردمان را چنان نماید که او راستگوی و حقگوی است و سوی مردمان چنان باشد بظاهر گفتار که او راستگوی و دادگر است و لکن نزدیک خویش مروراً گواهی نباید که بدان سوی خویش راستگوی شود، از بهر آنک عقل دروغ نگوید و او بنزدیک خویش و نزدیک خدای دروغ زن و بیدادگر باشد، دروغ و بیداد اندر نفس او نگاری شود که هرگز آن نگار پاک نشود، و امروز دانستن او مران دروغ را بیچارگی اندر ذات خویش که سوی خویش بهیچ حیلت مر خویش را راست گوی نتواند کردن گواهی همی دهد که آن نگار دروغ و بیدادی ازو بخواهد شدن، و اگر ازین عالم بی توبه بیرون شود آن نگار بیدادی اندر نفس او درد و عذاب گردد و بحسرت و پشیمانی بماند ابد الابدین، و گر بوقتی از وقتها اندر حال زندگانی این جهانی گناهان خویش را یاد آرد وزان توبه کند و نیز بچنان دروغ و گناه بازنگردد و مکافات آن بکار نیکو بکند آن کار زشت از نفس او پاک شود، و گر همچنان بی توبه از ین عالم برود اندران رنج جاودانه بماند، از بهر آنک تباه کردن آنرا اندران عالم روی نیست، چنانک خدای تعالی همی گوید، قوله « و حرام علی قریه اهلکنا ها أنهم لا یرجعون» گفت: حرام است بر آن دیه که آنرا هلاک کردیم که ایشان با این جهان آیند. و نیز گوئیم که هر نفسی نگارهای زشت که کرده باشد بدین جهان بدان بیاویزد و اندامهای او بران کار بروگواهی دهد. دلیل بر درستی، این دعوی آنست از روی عقل که مردم بدکرداری بدین اندامها تواند کردن که برجسم مردم دست افزارهای نفس است، و هر که چیزی بخورد دهان و کام او مرورا گواهی دهد بچگونگی مزه آن طعام، و گر زنا و لواطت کند فرج او بدان لذت که بباید مر نفس را خبردهد، و همچنین چشم بدانچ ببیند گواه نفس است، اگر آنچ بیند زشت یا نیکو خبر آن براستی پیش نفس برد و بگوید که چه دیدم، و گر از کسی چیزی بستاند بدست ستاند و دست گواهی دهد مر ذات نفس را که من ستدم، و هم امروز این آلتها با نفس مردم خود سخن می گوید و هیچ کس مرین حال را منکر نتواند شدن. پس چرا عجب باید داشتن از آنک روز قیامت همین گواهی اندران نفس بدکردار نگار کرده باشد که اندر هر اندامی ازین اندامها از نفس مردم شاخی است که آن اندام آن فعل بقوت آن شاخ کند کز شاخهای نفس بدو پیوسته بود و گوئیم که هر فعلی کزین آندامها بیاید از بد و نیک آن فعل اندر نفس مردم نگار کرده شود. و گواه است بردرستی این قول آنچ خدای تعالی همی گوید قوله: « یوم تشهد علیم ألسنتهم و أیدیهم و أرجلهم بما کانوا یعملون» گفت: آن روز گواهی دهند بریشان زبانهای ایشان و دستها و پایهای ایشان بدانچ کرده باشند. پس گوئیم که کارهای مردم اندر نفس مردم نگار شود و نفس نامه یی گردد نیک و بد نبشته چنانک هم او خود آن نبشته را بخواند و همه نفسها مران بدکردار را بشناسد، از بهر آنک نفسها اندر آن عالم مجرد باشد از کالبد و از تاریکی، طبیعت، چنانک خدای تعالی همی گوید، قوله : « فمن یعمل مثقال ذره خیراً یره و من یعمل مثقال ذره شراً یره» گفت: هر که همسنگ ذره یی اندرین جهان نیکی کند مرانرا ببیند و هر که همسنگ ذره یی بدی کند مرانرا ببیند. و سخن نیکو کرداران هم چنین است، اگر کسی راستگوی و حقشناس و نیکوخواه و نصیحت کار باشد و مردمان مرورا دروغ زن و مبطل و بدخواه و خائن دارند او بنزدیک خویش و نزدیک خدای راستگوی و محق باشد، پس علم او براستی و حق خویش صورت نفس او باشد و بنیکویی صورت خویش مرو را لذتی و شادی یی و توانگری بحاصل آید که آن شادی و توانگری جاوید با او بماند، چنانک خدای تعالی گفت اندر صفت بدکرداران و نیکوکاران، قوله « انه من یأت ربه مجرماً فان له جهنم لایموت فیها و لا یحیی و من یأته مؤمناً قد عمل الصالحات فأولئک لهم الدرجات لعلی جنات عدن تجری من تحتها الانهار خالدین فیها و ذلک جزاء من تزکی» گفت: هر که گناه کار به پیش خدای شود مروراست دوزخ که اندرو نه زید و نه میرد و هر که پیش خدای شود مؤمن و کردارهای نیک کرده ایشانراست درجات برترین بهشتهای جاوید که جویها زیر او همی رود و جاوید ایشان اندرو باشند آنست مکافات آنکسی که خویشتن را پاکیزه کند. و دلیل بردرستی این حال ظاهر مردم است که او بدین صورت جسدانی نکو چهره و درست اندام است شادمانه باشد بدرستی و نیکویی خویش و خرمی گذرنده است بگذشتن صورت جسدانی، که همه مردم بریقین است از مرگ خویش و ناچیز شدن جسد، و همچنین هر مردم که داند که چهره او زشت است و اندام او ناقص است او همشه اندوهکین باشد و از دیگر مردمان پرهیز کند و شرم زده باشد، و لکن این اندوه گذرنده است بگذشتن زندگانی این جهانی و شادی و خرمی و خوشی و توانگری و نیکویی و غم و اندوه و زشتی و دشواری و درویشی نفسانی باقی است ببقاء نفس ناطقه. همه خداوندان خرد مقرند که نفس نمیرد و باقی شود اندر عالم علوی پس از جدا شدن از جسد، و اندر عقل چنان لازم است که نفس مردم پس از شناخت توحید باقی باشد، از بهرآنک جسدها بنفس زنده است و نفس لطیف است و گر نفس نیز زنده به چیزی دیگر بودی بایستی که نفس مرده یافتیمی و روح ازو جدا شده چنانک جسد بی روح همی یابیم، و نیز اگر مر نفس لطیف را روحی روابودی همچنین ارواح بی نهایت شدی. پس چون حال چنین بود، واجب آید که ارواح را نهایت باشد یا یکی باشد یا هزاران بدو زنده باشند و او خود بذات خویش نامیرنده باشد. و چون آفرینش او دوگونه یافتیم، یا لطیف یا کثیف، و کثیف را میرنده یافتیم و لطیف بخلاف آن بود، دانستیم که لطیف نامیرنده است، و پس از هر رویی زندگی لازم است، پس نفس مردم عاقل نیکوکردار گستاخ و امیدوار باشد که پاداش کار نیکوی خویش از آفریدگار بسزای کار خویش بیابد و ایمن و آرمیده باشد از بیم بادآفراه که پاداش بدکرداران است چنانک خدای تعالی همی گوید قوله: « یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فادخلی فی عبادی و أدخلی جنتی» همی گوید: ای نفس آرمیده باز آی سوی پروردگارت خشنود و پسندیده و اندر آی ببندگان من و اندر بهشت من. درست کردیم خردمند را که نفس مردم باقی است.

بخش ۲۴ - صف هجدهم: گشتن از حالی بحالی مر جسم راست، از بهر آنک حقیقت جسم چیزیست که مرورا جزء های مختلف است و پذیرنده ها صفات مختلف است، چنانک جسم آن باشد که مرو را زیر وزبر باشد، و این دو جزء مختلف اند که جز جسم را نباشد و همچنین پیش و پس و چپ و راست همه مر جسم را باشد، و صفات مختلف نیز جسم پذیرد چون سیاهی و سپیدی و روشنی و تاریکی و کژی و راستی و جز آن، از بهر آنک ترکیب جسم از اجزائ مختلف است پس همچنان مر صفات مخترف را پذیراست، و عالم جسمانی پذیرای صفات مختلف از آنست که ترکیب او از چهار طبع است که هر یکی از طبایع ضد است مردیگری را، لاجرم هرچه اندر عالم جسمانی چیز است از حال بحال گردنده است، گاهی چیزی ضعیف است و گاهی قوی، گاهی خرد و گاهی بزرگ، گاهی نیکو و گاهی زشت، و همچنین احوال مختلف اندرو رونده است، و اندر عالم بقاء که لطیف است مخالفت نیست و واجب نیاید، از بهر آنک بودش او را علت یکی بوده است بی میانجی و آن کلمه باری است، و هرچه اندران عالم تخم کشته است بقوت اندرین عالم بفعل یرون آید، و اندر این عالم آن اصل صورت روحانی بپرورش امامان حق از حال بحال همی گردد تا چون از کالبد جدا شود بعالم خویش بازرسد، آن عالم که اندرو هیچ خلاف نیست، و چنانکه آنجا رسیدی برآن حال بماند ابد الابدین بسبب بی خلافی آن عالم و یکتایی آن از اضداد و مخالفان، و آن عالم که همی گوئیم که نفسهای مردم آنجا باز گردد بدان مر نفس کلی راهمی خواهیم که نیکوکاران را ثواب بی اندازه ازوست و گناهکاران را عذابی بی کرانه ازوست بی آنک هیچ خلاف افتد مران را، از بهر آنک هم ثواب نیکوکار و هم عذاب گناه کار از یک چیزیست و آن چیز از حال خویش گردنده نیست و نه این نفس که آنجا رسد نیز هیچ گردش پذیرد آنجا بسبب یکتایی وبی خلافی آن عالم، پس مثاب جاویدان اندر ثواب بماند و معاقب جاویدان اندر عقاب بماند. اینست سبب همیشگی ثواب مر بهشتی را و عقاب مر دوزخی را.بخش ۲۶ - صف بیستم: گوئیم که مرنفس را بذات او اندردیداری است جرین دیدار چشم و رفتن و ایستادن است او را و گرفتن و دست بازداشتن است او را و جز آن برابر این فعلها که اندر محسوسات می کند، و فعلهای ذاتی او شریفتر است ازین عرضی، پس همی نماید که مرنفس را اندر ذات او حواسی است که این حواس ظاهر ماننده است مر آنرا مانندگی دور، از بهر آنک بسیار کس است کز مادر نابینا زادست و علمهای شریف آموخته است چون حساب و هندسه و منطق و کتاب خدایرا یاد گرفته است و کتب حکما را دانسته است تا نفس او بذات خویش کتابها گشته است، و اوهمی بیند اندر هر علمی آنچ مرورا بنمایند، دیگر کسان از دیدن آن چیزها که او همی بیند نابینا اند. پس این حال دلیل کند که نفس را چشمی هست از ذات او و مر آن چشم را از نفس دانای آموزگار آفتابی هست که چیزها را بدان چشم ذاتی، نفس بنماید بر مثال آفتاب که چراغ که شکل و صورت جسمانی بچشم نگرندگان اندر پدید آرد. و گواهی دهد بر درستی این دعوی قول خدای تعالی که مر رسول را علیه السلام گفت: قوله « یا أیها النبی انا أرسلناک شاهداً و مبشراً و نذیراً و داعیاً ال الله باذنه و سراجاً منیراً» گفت: ای پیامبر ما بفرستادیم ترا گواه برخلق و مژده دهنده و بیم کننده و خواننده سوی خدای بدستوری او و چراغی روشن. وگروهی از مردم چنین گویند که چون مردم جهد کند ونفس خویش را از ناشایستها دور کند او را دیدار اوفتد اندر چیزهای بودنی و خبر یابد از عالم علوی، و وحی پیامبران آن است. و ما گوئیم که چنین نشاید گفتن که پیمبری بجهد خویش یافتند پیامبران، چه وحی از کردار پیغامبران آنست کزان مراد کردگار عالم بحاصل آید، و مراد از خداوند مراد که توانا باشد جز بدو و بخواست او بحاصل نشود ، و گر بخواست کسی دیگر مراد خدای بحاصل آمدی آنکس با خدای انباز بودی. وهر کس که با خدای انباز گیرد کافر باشد. پس آن کسان که گفتند پیامبری بجهد بتوان یافتن کافر شدند بقول خدای تعالی که همی گوید، قوله « ان الله لا یغفر أن یشرک به و یغفر ما دون ذلک لمن یشاء» همی گوید: خدای نیامرزد آنکس را که با او انباز گیرد و بیامرزد فرود از آن هر کرا خواهد. پس ما گوئیم که نفس مردم راگرفتن است و یله کردن بذات بیرون گرفتن و یله کردن بآلت چون اعتقاد کردن چیزی و یله کردن چیزی دیگر و چون یاد کردن علمی و از یاد بگذاشتن دیگری، و او را نیز رفتن و ایستادن است بذات خویش چون رفتن اندر علمی از آغاز او تا بانجام او وایستادنست مرو را بجایهایی که از آن کدر بیاید بدانستن آن، چنانک خدای تعالی همی گوید، قوله « کلما أضاء لهم مشوا فیه و اذا أظلم علیهم قاموا» همی گوید: هر وقت که روشنایی پیدا آید بروند اندرو و چون بریشان تاریک شود بایستند. و بدین مر کسانی را میخواهد که کتاب خدایرا برای خویش معنی جویند و بعضی را معنی بتوانند یافتن و اندر آن بشتابند و چون متشابهی مشکل پیش آید برجای بایستاند، و فعلهای ذاتی مر نفس را شریفتر است از فعلهای آلتی عرضی، و چون مردم بقوت نفس ناطقه مر نفس شهوانی را بشکند و بچیزهای دنیایی و لذات حسی مشغول نشود نفس ناطقه او قوی شود و چیزهایی تعلیم ببیند، ازبهرآنک نفس را کار کردن طبع است و چون مرو را از چیزهای طبیعی باز داری و او از کار فرونشیند بقوت نفسانی چیزهایی ببیند از عالم خویش که آن اندر ذات اوست، بر مثال چشم که چون کار او دیدن است هر وقت که مرو را از علت پاک گردانی چیزهای جسمانی را بی تکلف و بی نمون نماینده ببیند، و این برهانی روشن است خردمندان را ازجسمانی بروحانی.

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به گواهی کتاب و عقل بر دانا واجب است مر علم حقیقت را بشرح و بیان بفهم مستجیب نزدیک گردانیدن و راه پرسیدن اندر علم بر شاگرد ببرهان عقلی و ایات قرآن گواه کردن تا عالم بنفس خویش مزدومند شود و رنج او مر متعلم را برومند گردد. پس ما گوئیم که پیش از این اندرین، کتاب باز نمودیم کز خاصیت عقل است اختیار نیکوکردن و از زشتی و ناپسند دور بودن، و اکنون گوئیم ، که: نیکو داشتن مر نیکو را امر معروف باشد و زشت داشتن مر زشتی را باز داشتن باشد از منکر، و این حال بهمه عقلها اندر است و همه رسولان از خدای تعالی بر استوار کردن این دو حال آمدند: بامر معروف و نهی منکر، و هیچ عاقل نیست که چون زشتی بکند نداند که آنچ او کرد زشت است، از بهرآنک عقل را بگواه حاجت نیست از بیرون خویش، و مثل آن چنان است که کسی که او دروغ گوید بسبب کشیدن فائده یی سوی خویش یا بسبب دور کردن رنجی از خویشتن یا بیدادی بکند و مردمان را چنان نماید که او راستگوی و حقگوی است و سوی مردمان چنان باشد بظاهر گفتار که او راستگوی و دادگر است و لکن نزدیک خویش مروراً گواهی نباید که بدان سوی خویش راستگوی شود، از بهر آنک عقل دروغ نگوید و او بنزدیک خویش و نزدیک خدای دروغ زن و بیدادگر باشد، دروغ و بیداد اندر نفس او نگاری شود که هرگز آن نگار پاک نشود، و امروز دانستن او مران دروغ را بیچارگی اندر ذات خویش که سوی خویش بهیچ حیلت مر خویش را راست گوی نتواند کردن گواهی همی دهد که آن نگار دروغ و بیدادی ازو بخواهد شدن، و اگر ازین عالم بی توبه بیرون شود آن نگار بیدادی اندر نفس او درد و عذاب گردد و بحسرت و پشیمانی بماند ابد الابدین، و گر بوقتی از وقتها اندر حال زندگانی این جهانی گناهان خویش را یاد آرد وزان توبه کند و نیز بچنان دروغ و گناه بازنگردد و مکافات آن بکار نیکو بکند آن کار زشت از نفس او پاک شود، و گر همچنان بی توبه از ین عالم برود اندران رنج جاودانه بماند، از بهر آنک تباه کردن آنرا اندران عالم روی نیست، چنانک خدای تعالی همی گوید، قوله « و حرام علی قریه اهلکنا ها أنهم لا یرجعون» گفت: حرام است بر آن دیه که آنرا هلاک کردیم که ایشان با این جهان آیند. و نیز گوئیم که هر نفسی نگارهای زشت که کرده باشد بدین جهان بدان بیاویزد و اندامهای او بران کار بروگواهی دهد. دلیل بر درستی، این دعوی آنست از روی عقل که مردم بدکرداری بدین اندامها تواند کردن که برجسم مردم دست افزارهای نفس است، و هر که چیزی بخورد دهان و کام او مرورا گواهی دهد بچگونگی مزه آن طعام، و گر زنا و لواطت کند فرج او بدان لذت که بباید مر نفس را خبردهد، و همچنین چشم بدانچ ببیند گواه نفس است، اگر آنچ بیند زشت یا نیکو خبر آن براستی پیش نفس برد و بگوید که چه دیدم، و گر از کسی چیزی بستاند بدست ستاند و دست گواهی دهد مر ذات نفس را که من ستدم، و هم امروز این آلتها با نفس مردم خود سخن می گوید و هیچ کس مرین حال را منکر نتواند شدن. پس چرا عجب باید داشتن از آنک روز قیامت همین گواهی اندران نفس بدکردار نگار کرده باشد که اندر هر اندامی ازین اندامها از نفس مردم شاخی است که آن اندام آن فعل بقوت آن شاخ کند کز شاخهای نفس بدو پیوسته بود و گوئیم که هر فعلی کزین آندامها بیاید از بد و نیک آن فعل اندر نفس مردم نگار کرده شود. و گواه است بردرستی این قول آنچ خدای تعالی همی گوید قوله: « یوم تشهد علیم ألسنتهم و أیدیهم و أرجلهم بما کانوا یعملون» گفت: آن روز گواهی دهند بریشان زبانهای ایشان و دستها و پایهای ایشان بدانچ کرده باشند. پس گوئیم که کارهای مردم اندر نفس مردم نگار شود و نفس نامه یی گردد نیک و بد نبشته چنانک هم او خود آن نبشته را بخواند و همه نفسها مران بدکردار را بشناسد، از بهر آنک نفسها اندر آن عالم مجرد باشد از کالبد و از تاریکی، طبیعت، چنانک خدای تعالی همی گوید، قوله : « فمن یعمل مثقال ذره خیراً یره و من یعمل مثقال ذره شراً یره» گفت: هر که همسنگ ذره یی اندرین جهان نیکی کند مرانرا ببیند و هر که همسنگ ذره یی بدی کند مرانرا ببیند. و سخن نیکو کرداران هم چنین است، اگر کسی راستگوی و حقشناس و نیکوخواه و نصیحت کار باشد و مردمان مرورا دروغ زن و مبطل و بدخواه و خائن دارند او بنزدیک خویش و نزدیک خدای راستگوی و محق باشد، پس علم او براستی و حق خویش صورت نفس او باشد و بنیکویی صورت خویش مرو را لذتی و شادی یی و توانگری بحاصل آید که آن شادی و توانگری جاوید با او بماند، چنانک خدای تعالی گفت اندر صفت بدکرداران و نیکوکاران، قوله « انه من یأت ربه مجرماً فان له جهنم لایموت فیها و لا یحیی و من یأته مؤمناً قد عمل الصالحات فأولئک لهم الدرجات لعلی جنات عدن تجری من تحتها الانهار خالدین فیها و ذلک جزاء من تزکی» گفت: هر که گناه کار به پیش خدای شود مروراست دوزخ که اندرو نه زید و نه میرد و هر که پیش خدای شود مؤمن و کردارهای نیک کرده ایشانراست درجات برترین بهشتهای جاوید که جویها زیر او همی رود و جاوید ایشان اندرو باشند آنست مکافات آنکسی که خویشتن را پاکیزه کند. و دلیل بردرستی این حال ظاهر مردم است که او بدین صورت جسدانی نکو چهره و درست اندام است شادمانه باشد بدرستی و نیکویی خویش و خرمی گذرنده است بگذشتن صورت جسدانی، که همه مردم بریقین است از مرگ خویش و ناچیز شدن جسد، و همچنین هر مردم که داند که چهره او زشت است و اندام او ناقص است او همشه اندوهکین باشد و از دیگر مردمان پرهیز کند و شرم زده باشد، و لکن این اندوه گذرنده است بگذشتن زندگانی این جهانی و شادی و خرمی و خوشی و توانگری و نیکویی و غم و اندوه و زشتی و دشواری و درویشی نفسانی باقی است ببقاء نفس ناطقه. همه خداوندان خرد مقرند که نفس نمیرد و باقی شود اندر عالم علوی پس از جدا شدن از جسد، و اندر عقل چنان لازم است که نفس مردم پس از شناخت توحید باقی باشد، از بهرآنک جسدها بنفس زنده است و نفس لطیف است و گر نفس نیز زنده به چیزی دیگر بودی بایستی که نفس مرده یافتیمی و روح ازو جدا شده چنانک جسد بی روح همی یابیم، و نیز اگر مر نفس لطیف را روحی روابودی همچنین ارواح بی نهایت شدی. پس چون حال چنین بود، واجب آید که ارواح را نهایت باشد یا یکی باشد یا هزاران بدو زنده باشند و او خود بذات خویش نامیرنده باشد. و چون آفرینش او دوگونه یافتیم، یا لطیف یا کثیف، و کثیف را میرنده یافتیم و لطیف بخلاف آن بود، دانستیم که لطیف نامیرنده است، و پس از هر رویی زندگی لازم است، پس نفس مردم عاقل نیکوکردار گستاخ و امیدوار باشد که پاداش کار نیکوی خویش از آفریدگار بسزای کار خویش بیابد و ایمن و آرمیده باشد از بیم بادآفراه که پاداش بدکرداران است چنانک خدای تعالی همی گوید قوله: « یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فادخلی فی عبادی و أدخلی جنتی» همی گوید: ای نفس آرمیده باز آی سوی پروردگارت خشنود و پسندیده و اندر آی ببندگان من و اندر بهشت من. درست کردیم خردمند را که نفس مردم باقی است.
هوش مصنوعی: به گواهی عقل و متون معتبر، لازم است که انسان به علم حقیقی دست یابد و آن را به خوبی درک کند. در این راستا باید دانش‌جویان را به اصول و آیات قرآن هدایت کرد تا آنان به شناخت صحیحی برسند و رنج‌های دانش‌آموزان به ثمر نشیند. ما قبلاً بیان کردیم که عقل انسان را به سمت نیک‌کاری و دوری از زشتی‌ها هدایت می‌کند. اکنون می‌گوییم که عمل نیک به معنای پیروی از ارزش‌های خوب و دوری از کارهای ناپسند است. این دو اصل در تمامی عقل‌ها وجود دارد و پیامبران نیز برای تثبیت این دو امر به میان مردم آمده‌اند. هیچ فرد عاقلی نمی‌تواند به زشتی‌هایی که انجام می‌دهد، بی‌توجه باشد؛ چرا که عقل درون خود نیاز به گواهی خارجی ندارد. اگر کسی دروغ بگوید، به دلیل منافع شخصی یا برای فرار از مشکلات، شاید در ظاهر خود را راستگو نشان دهد اما در درون خود می‌داند که دروغ گفته است. این دروغ‌گویی اثراتی در روح انسان دارد که هرگز پاک نخواهد شد و اگر بدون توبه از دنیا برود، عذاب و حسرتی ابدی خواهد داشت. اما اگر در حیات دنیوی به گناهان خود توجه کند و از آن‌ها توبه کند، می‌تواند با اعمال نیک، آثار زشت را از خود بزداید. برعکس، اگر بدون توبه بمیرد، در رنج جاودانه‌ای باقی خواهد ماند. همچنین، پیام خداوند در قرآن واضح است که هر کس نیکوکاری کند، پاداش آن را خواهد دید و هر که بدی کند، عذابش را خواهد چشید. انسان‌ها با رفتارهای خود، نشانه‌هایی از اعمال خوب یا بد را در وجودشان ثبت می‌کنند. به عنوان مثال، اعضای بدن انسان در برابر اعمالشان گواهی خواهند داد. اگر فردی نیکی کند، آثار آن را در خود خواهد دید و اگر بدی کند، حس خود را از نادرستی عملش در خواهد یافت. در روز قیامت نیز این گواهی‌ها از اعضای بدن انسان‌ها بر اوضاعشان آشکار خواهد شد. اعمال خوب و بد در نفس آدمی ثبت می‌شود و انسان در آن دنیا آنچه را که کرده است می‌بیند. اعمال بد باید رنجی برای انسان به ارمغان آورد و انسان عاقل باید از کارهای ناپسند دوری کند و همواره به نیکی و بهتر بودن امیدوار باشد، چرا که پاداش نیکان جزای خداوند است. خدای تعالی به نفوس آرام و راضی وعده می‌دهد که به سوی او بازگردند و به بهشتش وارد شوند. در نهایت، عقل انسان نشان می‌دهد که نفس ابدی و جاویدان است و زوال‌پذیر نیست.