گنجور

بخش ۱۲۴ - جواب

مرو را گوئیم که زمین را تاریکی به ذاتیست چنانک مر چشمه مهر را روشنایی ذاتیست ، و گر مر زمین را تاریکی صفتی ذاتی بودی تاریکی ازو اندر اجرام آسمان اثر کردی ، همچنانک نور اجرام که آن مر اجرام را صفتی ذاتیست همی اندر زمین اثر کند بروشن کردن مرو را و لکن تاریک است تا رسیدن نور مهر بر جملگی شخص زمین به یک دفعه هموار . و چو معلوم کردیم که مر بدی را اصل نیست اندر آفرینش گوئیم که مر نفس بدی را نیکی و خیر اصلی است بر مثال اندامها مر جسم را و بدی و شر مرو را بر مثال ریش و جراحت است ، و آبله و گر مر جسم را و اندامها را از آفرینش اصل و مادت است و ریش و جراحت را اصل نیست که باقی شود بلک علت است که دارو مرو را برد ، و توبه براستی مر گناه را مانند مرهم نرم است مر جراحت را ، و همچنانک چون مرهم به جراحت بر نهی قئت کواکب مران جراحت را بمیانجی آن مرهم مادت فرستد و ریش را بمیانجی دارو بسوزد اندرین عالم تا جسم از آن پاکیزه شود ، همچنان توبه نصوح بر نفس گناه کار مرهم گردد و نور کلمه اندران عالم مر گناه او را بمیانجی توبه بسوزد و نفس را پاکیزه کند ، چنانک خدای تعالی می گوید ، قوله : و یمحوالله الباطل و یحق الحق بکلماته انه علیم بذات الصدور . همی گوید : خدای پاک کند مر باطل را و اثبات کند حق را به سخنان خویش که او داناست بدانچ در دلهاست ، و نیکی مثال اندام است اندر جسد که به پرورش قوت گیرد و منافع بمردم پیوسته شود ، پدید آمدن بدی از نفس بسبب باز ماندن اوست از نیکی بر مثال تاریکی بر زمین که نارسیدن نگرش مهر است بدان جایگاه ، و چون نور بر آن جایگاه افتد از تاریکی هیچ اثر نماند و کس نداند که کجا رفت ، هم چنین اندر نطفه مردم که به رحم افتد مر اندامهای اندرونی و بیرونی را اصل است ولکن مر جراحت و گرو دنبل را اندر نطفه اصل نیست ، اما اگر خوردنی و پوشیدنی که بقاء جسم بدان است نه موافق بدان سبب ریشها و علتها پدید آید بر جسم مردم و لکن اندامی دیگر نروید ، و آن علت بی اصل بدار و بشود ، و چنان شود آن علت که خود نبود ، همچنین به توبه نفس از گناه پاک شود چنانک برابر شود با بی گناه ، چنانک رسول مصطفی صلی الله علیه و اله فرمود التائب من الذنب کمن لاذنب له ، گفت بازگردنده از گناه چون آن کس است که او را هیچ گناه نیست .

بخش ۱۲۳ - معارضه: اگر کسی گوید که زمین چشمه تاریک است بدانچ تاریک از سایه او موجود است و آن شب است که کل ظلمت در اوست .بخش ۱۲۵ - صف نود و نهم: سخن اندر پرورش نفس و معالجت مرو را برابر باید با پرورش جسد و معالجت مرورا ، از بهر آنک جسد کالبد است مر نفس را و کالبد ماننده باشد مر جسد را که اندرو باشد . پس گوئیم که چون جسد مردم از راستی بشود و طبایع اندرو میل کند از اعتدال درستی و قوت ازو بشود تا بر طبیب حکیم واجب شود باز داشتن مر بیمار را از آنچ مرورا آرزو شود و تکلیف کردن مرورا از خوردن داروهای تلخ و ناخوش آنچ او مرورا نخواهد تا بدین دو به تن درستی باز رساند ، پس فرمان آن طبیب و باز داشتن او مران بیمار را از آنچ او خواهد بر مثال غلی باشد بر دست او و قیدی باشد بر پای او اندر وقت بیمار ی ، و چون درست گشت و به حال خویش باز آمد طبیب آن غل و بند ازو بر گیرد . و دست او بدانچ مرو را آرزو شود از طعام و شراب گشاده کند و خوردن داروی ناخوش مرورا عفوکند ، پس همچنین است حال نفس ها که بدین جسدها پیوسته اند که چون اندر زمانی مر عالم خویش را نفسها فراموش کنند بر عالم طبیعت عاشق شوند و بدو میل کنند پرستش از ایشان مر مبدع حق را فرو اند و مرورا به آفریدگان برابر کنند اندر صفات چنانک امروز همی کنند بیشتر از این امت که خداوند را تعالی صفت مخلوقات همی دهند و همی پندارند که ایشان موحدان اند از عاشقی که برین عالم شده اند ، و مردم چون چیزی را دوست دارد آن چیز به چشم سخت نیکو نماید ، پس صفت کردن امت نادان مر ایزد را تعالی به صفت خلق از قادر و عالم وحق و جز آن گواهی همی دهد بر فتنه شدن ایشان برین عالم که این همه صفت زایشهای اوست ، تا واجب شد بر فرستادن طبیب سوی نفسهای خلق از پیامبران حق علیهم السلام ، تا باز دارند مر ایشان را از بعضی از چیزهای که آنرا جوینده اند و مباح گشتن ایشان را از طاعت آنچه مر آنرا دشوار دارند . و اندر هر زمانی رسولی مر ایشان را ریاضت همی کند تا نفسها را بدان ریاضت پاک شدن باشد از بیماری نادانی و میل او سوی عالم طبیعی ، و چون زمانی که اندر او آفات تشبیه و تعطیل بر نفوس اوفتاده است بگذرد و نفسها به توحید و تقدیس ایزد تعالی رسد این بندها و غلها از دیو بر گیرد و از ایشان عبادات باندیشه پاک و خاطر روشن پسنده کنند ، و ز جسد بر آن اندیشه اشارت و مثال بخواهند ، چنانک خدای تعالی همی گوید اندر فضل مصطفی صل الله علیه و آله که این غلها از خلق بر گیرد مر آن شریعتهای گذشته را همی اغلال و اصر خواند ، قوله : و یضع عنهم اصرهم و الغلال التی کانت علیهم . گفت : رسول علیه السلام فرو نهد غلها که بریشان بود ، و آن فرو گرفتن بند و غل از امت او صل الله علیه و آله پیدا آمد بر آنچ توحید اندر طریق حق بغایت رسد اندر برج شهادت که اندرو مجموع نفی و اثبات است ، و آن تشبیه و تعطیل باشد ، و چون توحید ازین دو آلایش پاک بود شهادت باخلاص آنست ، و هر که حق را از خاندان نبوت نپذیرفت بدین دو دریا غرق شد ، و هر که اندر کشتی نوح دور خویش آمد ازین هر دو غرفه شدن رسته گشت . و چون کار بزمان خداوند قیامت علی ذکره السلام رسد و تشبیه و تعطیل که بسبب سخن اندر شهادت آمده است برخیزد ، و چون کار بر اندیشه افتد باقی بندها و غلها از امت برگیرد و خلق را نگه دارد بسیاست ربانی و قوت نفس قدسی. و چون مر شریعت را بدو حال یافتیم از محکم و متشابه ، و محکم آن بود که عالم را بی آن صلاح نیست ، و متشابه آن بود که اگر آن نباشد روا باشد که ظاهر عالم را فسادی نیوفتد ، خواستیم که بدین جای میان محکم و متشابه شریعت فرق کنیم و پیدا کنیم که کدام بر گرفته شود از خلق بدان زمان که نفوس خلق عالم مر علم توحید را باخلاص پذیرا شوند ، و بگوئیم که آنچ بر گیرند از شریعت چرا بر گیرد . پس گوئیم که شریعت بعضی عقلی است و بعضی وضعی . عقلی چون حرام کردن کشتن مردم باشد و ستدن مال مردمان بنا حق و بستن نکاح میان مردمان و زنان که بستها بدان درست است و چون فروختن چیزها از زمین و جامه و جز آن . و این چیزهای است که عالم را بی این نظام و راستی نیست ، وگر آن چیزها برگرفته شود نظام و راستی از عالم برگرفته شود ، و این چیزها اندر زیرامر و نهی است ، اعنی کن و مکن ، و وضعی چون آبدست و نماز و زکاه و حج و جز آن ، که این چیزهایست نهاده از بهر آن چیزها که پوشیده است در زیر آن و حج مسلمین به خانه خدای به مکه است همچنانک حج جهودان به بیت المقدس است ، و هر یکی ازین دو خانه آنست مر گروهی را که مر آن خانه را مانندی نیست ، و همچنین آتشخانها مرمغان را حج است ، و سبب این خانها که پرستشگاه خلق گشت آن بود که پیامبران دانستند که امت پس از ایشان به فریب دیوان فریفته شوند و از پس ایشان روند تا هر پیغمبری مر خانه بی را خدا نام کرد ، و خلق را بفرمود راهی بدان کردن ، تا بدان مر ایشان را دلیل باشد بر آنک امام حق یکی است و نشاید هر کسی را امام خواندن ، مگر آن یک تن که رسول بیان کند ، همچنانک روی اندر پرستش خدای سوی هر خانه نشاید کردن ، مگر بدان یک خانه که رسول مر آنرا خانه خدا خواند ، تا خلق ، بدانند که امام از خاندان رسول باشد و او خانه علم خدای باشد ، و چون خلق عالم چنان شوند که پادشاهی دیوان ازیشان برخیزد و امام زمانه حاجتمند نشود بنهان بودن از دشمنان و خلق مرورا گردن نهند و زیر فرمان او آیند ، آن وقت واجب شود خانه جسمی بر گرفتن که آن مثل است بر امام ، و همچنین روزه بر مسلمانان و جهودان و ترسایان و آتش پرستان و زمره مغان نشانست بر پوشیده داشتن حق از نادان و خاموشی از آن علم که سوی مردمان اندران زمان مر آنرا روایی نیست ، تا مومنان بدان سبب بر دست دشمنان هلاک نشوند ، خدای تعالی همی گوید برمز اندرین معنی ، قوله تعالی : یا ایها النبی قل لازواجک و بناتک المومنین یدنین علیهن من جلابیبهن ذلک ادنی ان یعرفن فلا یوذین . گفت : ای پیغمبر بگوی مر زنان خویش را یعنی مر نقیبان دین را اندر وقت خویش و دخترانت را یعنی را یعنی لاحقان امان را زنان مومنان را یعنی مر داعیان را تا چادرهاشان بخویشتن نزدیک کنند ، یعنی که پوشیده باشند از دشمنان که آن نزدیکتر است بدانک بشناسندشان ، یعنی که پوشیده باشند از دشمنان که آن نزدیکتر است بدانک بشناسندشان ، یعنی تا آن ظاهریان ندانند پس رنجه ندارندشان ، و چون مر حق را پیدا آید پیدا آمدن خداوند قیامت و مومنان بتوانند که حق را آشکارا کنند و از دشمنان نترسند بدین سبب برخاستن این موضع باشد که او مثل است بر خاموش بودن . همچنان تن شستن از جنابت فریضه است وزان وضعهاست و مثل است بر دور داشتن و پاک کردن مر خویشتن را و وقت پرداختم از آنک بگویی از علم حقیقت که بدان زایش نفسانی به حاصل آید از دعوی کردن آن مرتبت مر خویشتن را باز بستن مر آنرا با امامان حق هفتگانه بفرو ریختن آب بر هفت اندام خویش ، یعنی که علم حقیقت که آب پاک است بر آن کثل است مر امامان حق راست تا بر مثال مدعیان حق نباشد که امت دعوی کردند وگمان بردند که مر امام حق را اندران نصیب نیست . و چون قائم حق آشکارا شود و وقت آید آن دوز بدو شکسته شود جز بفرمان او کسی دعوت نکند ، روا باشد که این نشانی که برو مثل است برخیزد . فاما آبدست و نماز و زکاه هر چند کا از وضعیات است ماننده است بعقلیات ، از بهر آنک اندر آبدست پاکیزگی است مر تن از پلیدیها و اندرو پاکیزگی و پارسایی مر مفس راست . و اندر زکاه دست گرفتن درماندگان است و پیدا کردن سخاوت . شاید بود که این وضعیات بر گرفته نشود و شاید بود که بعضی ازو برگرفته شود ، اما هیچ کس را طاقت برگرفتن این نهادها نیست و نباشد مگر خداوند ثواب و عقاب را ، و هر که پیش از پدید آمدن او علیه افضل السلام اندرین چیزها تقصیر کند اندر لعنت و خشم او گرفتار شود . اگر کسی پرسد که این بر گرفتنیها را قائم علیه افضل السلام بیکبار بر گیرد یا باوقات یگان یگان مر آنرا از امت همی افکند ، او را گوئیم که مرین چیزها را قائم علیه افضل السلام بنفس خویش از خلق بر نگیرد ، ولکن امت چون هنگام بیابد بافتادن آن ازیشان شناسا شوند ، تا بوقت پیدا شدن او علیه افضل السلام آنچ برگرفتنی باشد بر گرفته شده باشد ، و چون هنگام پدید آمدن آن شریف شریفان باشد بندهای شریعت گشاده گردد ، و خلق مهمل شوند ، و خون ریختن میان خلق فاش گردد ، و عدل ورحمت از میان خلق بیرون شود ، و شر و خیانت آشکارا شود ، و دانایان و مومنان بیچاره ودرمانده شوند ، و نانان و منافقان برایشان غلبه گیرند ، و دانایان از دانش به نام بسنده کنند ، آن وقت خق بر اثر آن حال آشکارا شود و فرمان اندر عالم یکی شود ، چنانک خدای تعالی همی گوید ، قوله : یوم لا تملک نفس لنفس شیئاً و الامر یومئذ لله . همی گوید : روزی باشد که هیچ نفسی را بر هیچ نفسی پادشاهی نباشد ، و فرمان آن روز خدای را باشد . و دعوت به باطن محض باشد ، و هر کس کز علم حقیقت خبر ندارد و نتواند مر آنرا پذیرفتن و نتواند مر آنرا دفع کردن ، و بدو جهان ببلا آویخته شوند و فساد از عالم به پدید آمدن او علیه افضل السلام برخیزد ، از بهر آنک نفس کلی آمدن او به عقل کلی پیوسته شود ، و امروز شریعت به جهل برگرفته اند ، فردا به عدل و حق برگیرند . و خود چنین واجب آید ، از بهر آنک مردم میانجی است میان دیوی و فریشتگی ، و امروز جهان دیوان دارند و فردا فرشتگان را باید داشتن .

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرو را گوئیم که زمین را تاریکی به ذاتیست چنانک مر چشمه مهر را روشنایی ذاتیست ، و گر مر زمین را تاریکی صفتی ذاتی بودی تاریکی ازو اندر اجرام آسمان اثر کردی ، همچنانک نور اجرام که آن مر اجرام را صفتی ذاتیست همی اندر زمین اثر کند بروشن کردن مرو را و لکن تاریک است تا رسیدن نور مهر بر جملگی شخص زمین به یک دفعه هموار . و چو معلوم کردیم که مر بدی را اصل نیست اندر آفرینش گوئیم که مر نفس بدی را نیکی و خیر اصلی است بر مثال اندامها مر جسم را و بدی و شر مرو را بر مثال ریش و جراحت است ، و آبله و گر مر جسم را و اندامها را از آفرینش اصل و مادت است و ریش و جراحت را اصل نیست که باقی شود بلک علت است که دارو مرو را برد ، و توبه براستی مر گناه را مانند مرهم نرم است مر جراحت را ، و همچنانک چون مرهم به جراحت بر نهی قئت کواکب مران جراحت را بمیانجی آن مرهم مادت فرستد و ریش را بمیانجی دارو بسوزد اندرین عالم تا جسم از آن پاکیزه شود ، همچنان توبه نصوح بر نفس گناه کار مرهم گردد و نور کلمه اندران عالم مر گناه او را بمیانجی توبه بسوزد و نفس را پاکیزه کند ، چنانک خدای تعالی می گوید ، قوله : و یمحوالله الباطل و یحق الحق بکلماته انه علیم بذات الصدور . همی گوید : خدای پاک کند مر باطل را و اثبات کند حق را به سخنان خویش که او داناست بدانچ در دلهاست ، و نیکی مثال اندام است اندر جسد که به پرورش قوت گیرد و منافع بمردم پیوسته شود ، پدید آمدن بدی از نفس بسبب باز ماندن اوست از نیکی بر مثال تاریکی بر زمین که نارسیدن نگرش مهر است بدان جایگاه ، و چون نور بر آن جایگاه افتد از تاریکی هیچ اثر نماند و کس نداند که کجا رفت ، هم چنین اندر نطفه مردم که به رحم افتد مر اندامهای اندرونی و بیرونی را اصل است ولکن مر جراحت و گرو دنبل را اندر نطفه اصل نیست ، اما اگر خوردنی و پوشیدنی که بقاء جسم بدان است نه موافق بدان سبب ریشها و علتها پدید آید بر جسم مردم و لکن اندامی دیگر نروید ، و آن علت بی اصل بدار و بشود ، و چنان شود آن علت که خود نبود ، همچنین به توبه نفس از گناه پاک شود چنانک برابر شود با بی گناه ، چنانک رسول مصطفی صلی الله علیه و اله فرمود التائب من الذنب کمن لاذنب له ، گفت بازگردنده از گناه چون آن کس است که او را هیچ گناه نیست .
هوش مصنوعی: در این متن، به مقایسه‌ای میان نیکی و بدی پرداخته شده است. زمین به عنوان نماد تاریکی معرفی می‌شود که ناشی از عدم حضور نور مهر است، در حالی که نور مهر به نوعی روشنایی ذاتی دارد. بدی به عنوان یک حالت غیرذاتی تلقی می‌شود که اصل آن وجود ندارد، شبیه به جراحت که به خودی خود دائمی نیست و تنها به عنوان نتیجه‌ای از آسیب‌ها به شمار می‌آید. به عبارت دیگر، نیکی مشابه اندام‌های سالم است که به زندگی ادامه می‌دهند، در حالی که بدی و آسیب‌ها مانند جراحت‌ها و زخم‌ها موقتی و وابسته به شرایط خاص هستند. توبه به عنوان یک عمل پاک‌کننده معرفی شده است که می‌تواند گناهان را مانند مرهمی بر زخم‌ها تسکین بخشد. با توبه، انسان از گناه خود پاک می‌شود و بازگشت به حالت نیکی و اصالت خود را تجربه می‌کند، به گونه‌ای که گویا هرگز گناه نکرده است. در نهایت، این متن بر اهمیت توبه و قدرت آن در تغییر روح و باطن انسان تأکید می‌کند و بیان می‌دارد که با توبه، انسان می‌تواند به حالت پاکی و نیکی برگردد.