گنجور

بخش ۱۱۷ - صف نود و سوم

گوئیم بجود خداوند حق که عالم جسمانی دانستنی است و عالم روحانی شناختنی . و مر عالم جسمانی را شش جانب او گرد گرفته است ، تا او که هفتم است به گواهی آن شش جانب دانستنی شده است ، چون زیر و زبر و راست و چپ و پس و پیش . هم چنین گوئیم که مر هر دانستنی را از معقولات که آن را به حس نتوان یافتن به شش چیز به توان شناختن تا آن چیز معقول که این هفتم آن شش است به گواهی آن شش چیز دانسته شود ، پس از آنک شناخته بود . وزان شش چیز یکی خبر است ، و دیگر مثال است و آن ماننده است ، و سه دیگر خلق است و آن ناماننده باشد ، و چهارم ترتیب است و آن سپس یکدیگر کردن باشد ، و پنجم فصل است و آن جدا کردن باشد ، و ششم برهان است و آن حجت باشد ، و هفتم تمام است و آن واقف بودن داننده است بر دانستنی . و مثال این چنان باشد که گوینده گوید آفریدگار این چیز باشد از و که پیش دست شود بی حقیقتی آن وقت مثال بنماید در گری که در همی کند . وگویند این عالم را بنگر که آفریدگار مرو را از حال بحال همی گرداند . همچنانک این در گر مرین در را کوتاه تر و درزاتر و گران تر می کند آن وقت خلف آرد ، گوید نچنان سبک است که او را اندرین در که کرد هیچ صنعتی نیست تا گوید عالم نچنین سبکی است که اثر صانع بلک چون در است بر آثار صانع ، آن وقت ترتیب آرد ، چنانک این عالم صنعت از صانع همی پذیرد و بفرمان او همی کار کند بر مثال پذیرفتن در آثار صنعت از در گر مردم را که مصنوع است فرمان بردار باید بود و از صانع خویش علم بباید پذیرفتن در در گری را از در گر . و ما را کار باید کردن به علم چنانک آفریدگار ما کار کرد بدانش تا اندر حد بزرگی مانند شویم مر صانع خویش را ، آن وقت فصل آرد ، و آن جدا کردن خبر ممکن باشد از خبر ناممکن ، پس گوید که این خبر که من گفتم ممکن است و آنرا شاید بود گویند ، و ناشاید بود ناممکن باشد ، و گویند عالم بذات خویش به شکلهای مخالف است از افلاک چون گنبدها و از کواکب چون گویها و از آب رونده و زخاک ایستاده و از باد پرنده و جز آن . پس اگر کرین عالم را آفریدگار نبودی که این خلافها بخواست او بوده شده است ممکن نبودی که چندین خلاف اندر عالم بوده شدی از ذات یک چیز که عالم است ، و از کوه بی صنعت سیم پاره یی بیرون آید بی شکل ، و لکن ممکن نباشد که انگشتری کرده بیرون آید به شکل و صورتش ، این فصل باشد از بهر آنک ممکن است که مر عالم را آفریدگار است و ممکن نیست که نیست ، آن وقت برهان گوید و آن حجت باشد که گوید حال مردم از اول بودش تا بآخر بودش هیچ بر مراد او نباشد ، از بهر آنک از شکم مادر بیرون آورد به وقتی بی خواست او بدان دلیل که چون بیرون آوردندش بخروشید ، و آن خروش از کودک نشان ناکامی او بود اندرین عالم ، و چون بزرگ شد خواست که همچنان جوان بماند نتوانست همچنان ماندن ، و چون پیر گشت خواهد که درین عالم بماند و نتواند ماندن ، و چون آمدن و شدن مردم به مراد او نبود ناچاره بهمراد آفریدگار او بود ، از بهر آنک چاره نیست که او یا خود آفریدگار خویش است یا دیگری آفریدگار اوست . پس این برهان باشد بر حقیقت کردن خبر که اول گفت آفریدگارآنوقت مرداننده را بدین شش چیز که شرح آن گفته شد آفریدگار دانسته شود ، و آن هفتم این شش است وآنرا تمام گویند . الحمدالله رب العالمین .

بخش ۱۱۶ - صف نود و دوم: از جویندگان علم حقیقت گروهی که فرق نتوانند کردن میان سخن خدای و سخن رسول علیه السلام ، گویندهم آیات قرآن و هم اخبار از یاران رسول علیه السلام بما رسید . و ما هر دو سخن را همی بزرگ باید داشتن وفرمان برداری باید کردن . پس چه علت بود که رسول صلی الله علیه و اله یک سخن را ایدون گفت که این خدای همی گوید ، و یک سخن را گفت که این من همی گویم ، و ما خوانیم که فرق میان سخن خدای که قرآن است و میان خبر رسول باز نماییم و پیدا کنیم ، که حال چنان بود که مصطفی صلی الله علیه و آله گفت و گفتار او راست بود ببرکت خداوند حق و دستوری او . گوئیم که چون صلاح عالم اندر آن سخن یافتیم که رسول مصطفی صلی الله علیه و آله بگزارد و ما را گفت که این گفتار خدای است ما را درست شد که او علیه السلام راست گفت ، از بهر آنک آن سخن آفریدگار عالم نبودی کار عالم بدان راست نشدی ، و به سخن هیچ خلق احوال عالم نظام نگیرد مگر به سخن خداوند خلق ، و چون از ین روی معلوم شد که قرآنسخن خدای است گوئیم که فرق میان قرآن و میان خبر رسول آنست که گفتار خدای را که آفرینش عالم و آفرینش مردم است چنانک خدای تعالی گوید ، قوله : سنریهم آیاتنا فی الافاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق . و همی گوید : سرانجام بنمائیمشان نشانهای ما اندر کارهای عالم و اندر نفسهای ایشان تا پیدا شود مر ایشان را که آن حق است . و مر خبر رسول علبه السلام گواه آیت قرآنست چنانک رسول مصطفی صلی الله علیه و آله فرمود سیکذب علی ما کذب علی الانبیاء من قبلی فما جاء کم منی ما یخالف کتاب الله لم اقدر ، و کیف اخالف کتاب الله و به اهتدیت . گفت : سرانجام بر من دروغ گویند همچنانک دروغ گفتند بر پیغمبران که پیش از من بودند ، پس آنچه بیاید به شما از خبر من که مر کتاب خدای را مخالف باشد آن نه من گفته ام ، و چگونه مخالف شوم مر قول خدای را آفرینش عالم و ترکیب جسد مردم چنان گواهی می دهد که خدای تعالی گوید ، قوله : و السماء بنیناها باید و انا لموسعون و الارض فرشناها فنعم الماهدون . ومن کل شی ء خلقنا زوجین لعلکم تذکرون . همی گوید : ما آسمانرا بر آوردیم بنیروها و ما تواناییم و زمین را بگستردیم و ما نیک جا سازندگانیم و از هر چیزی ما بیافریدیم دو جفت مگر ایشان یاد کنند . و اندر حد تاویل آسمان ناطق را می خواهد که او برتر از همه خلق است بمرتبت چنانک آسمان برتر از همه جسمهاست ، و بدانچ همی گوید بنا کردیمش به نیروها بدان نیروها عقل و نفس را خواهد و حدود روحانی را که پیامبری بقوت ایشان رسد به مردم ، و بدانچ گفت ما توانگریم اشارت به عقل و نفس کرد که تایید و ترکیب از ایشان است ، و این هر دو مایه پادشاهی است ، بدانچ گفت که زمین را بگسترانیدیم بدان مر اساس را خواست که او فائدهای عقلی را که از راه ناطق بر عالم جسمانی بارد بمنزلت زمین است مر فائدهای آسمان را که بر طبایع بارد ، بدانچ گفت ما نیک جا سازندگانیم آن خواست که همچنانک زمین قرارگاه است مر جسمها را اساس قرارگاه است مر نفسها را ، پس سخت بزرگ نعمتی بود بپای کردن اساس که بدو نفسها از شبهت مثل و رمز رسته شدند و قرار یافتند از افتادن گهی بدین مثل و گهی بر آن رمز اندر ظاهر شریعت که مر یکدیگر را مخالف است ، پس گفت از هر چیزی دو جفت آفریدم یعنی که پیامبری از آن چیزهاست که او با وصایت جفت است ، مگر ایشان یاد کنند و بدانند که چون همه چیزها جفت است پیغمبری نیز جفت است و تنزیل با تاویل جفت است بر ظاهر بی معنی نه ایستند . پس مرین قول را آفرینش عالم گواهی می دهد که آسمان بر گرفته است ببلندتر مکانی و فائدهای او بر مردم دور است و ممکن نیست رسیدن دست مردم بدو . همچنانک منزلت رسول بلند است و کسی را رسیدن بدانچ او گوید به مثل و رمز تواند یافتن مر آنرا ، و زمین زیر آسمان قرار گرفته است و همی پذیرد مر قوتهای آسمان را و مر آن قوتها را بصورت همی بیرون آرد از گونه گونه غذاها تا خلق بدان به جسم فائده گیرند ، همچنانک اساسی مران مثلها را که رسول گزارد پذیرفته است . و معنیهای آنچ امروز آورده است تا نفسهای خلق بدان غذا یابند ، وهر که بر ظاهر محض بایستد همچنانست که خاک بخورد به امید آنک بدان زندگانی یابد ، همچنان از ظاهر زندگانی ابدی حاصل نیاید و ز آفرینش مرین را گواه است که عقل مثل است بر آسمان و نفس مثل است بر زمین و کسی را به اندر یافتن نفس دسترسی نیست مگر بمیانجی زمین که او جسم است و بمیانجی جسم از نفس چندین فائده عجیب پدید همی آید از صناعتها گوناگون وپذیرفتن فائدهای عقلی که بدان نفس عمر جاویدی یابد . و نیک جایگاهی ساخته است صانع حکیم مر نفس را ، این جسم جفت گردانیده است ایشان را با یکدیگر ، وقول رسول که مرورا این آیت گواهی دهد آنست که وی علیه السلام گفت مر امیر المومنین علی را علیه السلام : انا وانت ، یا علی ، ابوا هذه الامه لعن الله من عق والدیه . گفت : من و تو یا علی پدر و مادر این امیتم ، دور کناد خدای آنرا بیازارد پدر و مترد خویش را . و این همان سخن است که خدای گفت آسمان را بنا کردیم به نیروها و زمین را بگستردیم ، از بهر آنک مر پدر را از فرزند محل آسمان باشد و مادر را محل زمین باشد ، ازیرا که از پدر اندر فرزند جز آن که آبی نبود که به ابتداء مر آن آب به رحم مادر آید ، چنانک آسمان جز آن نیست که آب فرو فرستد و مادر فرزند آن آب را نگه دارد و تعهد کند و صورت پیدا آید و مرو را بصورت راست زنده بیرون آرد جمله شده ، همچنانک زمین مران قوت را که اندر آنست نگه دارد و از خویشتن مرو را مدد کند و صورتی گرداندش با رنگ و بوی و مزه و شکل و جمله شده بیرون آردش . همچنین اندر زمین مومن از ناطق جز آن نیست که مرورا بکلمه شهادت خواند و مر آنرا به گردن او اندر کرد و گفت رستگاری ، تو اندرین است و مرو را بوصی خود سپرد ، مثل سپردن پدر مر آن آب را به مادر ، تا وصی معنی آن به مومن رساند، اگر ازو طاعت یابد بیرون آردش از حد دیوی به حد فرشتگی و به زندگی جاویدی رساندش و از هلاک ایمن کندش ، همچنانک مادر آن آب نطفه را بنگاه داشت خویش از تباه شدن نگاه داشت و به زندگانی و به حس رسانیدش ، پس ناطق مر نفس مومن را بمنزلت آسمان است مرتبات را و بمنزلت پدر است مر فرزند را ، و اساس مر نفس مومن را نه منزلت زمین است مر نبات را و بمنزلت مادر است مر فرزند را . – پس مر این خبر را یاد کریم از آیات که پیش ازین اندرین صفت مر آنرا تفسیر و تاویل گفتیم ، گواه است مر آن آیت راآفرینش عالم و ترکیب جسد مردم است گواه و نیز گوئیم که نفس قدسی چون به کسی پیوسته شود آن کس پیامبر گردد ، و نفس قدسی مر پیمبر را هم بدان منزلت است که نفس ناطق مر مردم راست . نه بینی که خداوند نفس قدسی مر خداوند نفس ناطقه را مسخر خویش کند ، همچنانک خداوندان نفس حسی را که جانوران اند مسخر کرده اند، چنانک خدای تعالی همی گوید ، قوله : و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات لیتخذ بعضهم بعضاسخریاً . گفت : بر گرفتیم گروهی را از بر گروهی تا مر گروهی را مسخر کرد .بخش ۱۱۸ - صف نود و چهارم: گوئیم که فرق میان معجز پیامبران و میان سحر بیش از آن است که تفاوت میان یاقوت سرخ و میان سفال ، هر چند پیدا کردن سوی نادان هر دو کاریست که دیگر مردمان از آن عاجز آیند . اما معنی معجز رفتن قوت آفریدگار است از راه پیغمبر اندر چیزهای طبیعی ، که چون قئت الهی بر نفس پیامبر گذرد و بر او بر چیزهای طبیعی عیشی کند بر مراد پیامبران آن وقت اندران چیز طبیعی اثر کند ، چنانک معروف است که رسول مصطفی صلی الله علیه و اله مر درخت خرما را سوی خویش خواند ، آن درخت همچنانک اندر زمین برفت تا پیش او علیه السلام . و باز بفرمان او بازگشت از پیش او . و خردمند را ازین شگفتی نباید داشتن ، از بهر آنک تا جمله قوت آفرینش اندر یک جسم جمع نشود آن کس پیغمبر نشودو مثال این حال اندر مطبوعات پیداست ، چنانک اگر صد سال مهر بر چوبی همی تابد آن چوب سوخته نشود بقوت آفتاب ولکن چون آفتاب اندر بلور گذرد تا از آبینه ژوف رویی باز افتد در وقت آن چوب که برابر آن باشد آتش گیرد ، و چون در اجسام مولف چیزی یافتیم که فروغ مهر بمیانجی او چنین فعل که هرگز از ذات او بی آن میانجی آن فعل نیامده بود پدید آورد ، روا باشد که آفریدگار عالم بمیانجی آن نفس شریف که او را مر صلاح این صنعت عظیم خویش پدید آورده بود چیزی کرد که بی آن میانجی نکرده بود همچنین نیز اندر طلسمات یافته است مثال این که مردم بمیانجی صورتی که بکند بر مثال گزنده یی یا خزنده یی از پشه و مور و کژدم و جز آن بوقتی معلوم همی ضرر و رنج آن گزنده از اهل آن زمین باز تواند داشتن ، که آنکس بی آن میانجی هرگز رنج آن جانور از نفس خویش باز نتواند داشتن ، بدانچ ایزد سبحانه مر رسول را علیه السلام پدید آوردتا بمیانجی او صانع اندر عالم خلق عالم پدید آورد ازو جلت قدرته رحمتی عظیم بود بر خلق . و نگوئیم که قدرت صانع حکیم عاجز بود از نگاه داشت خلق از فساد ، و لکن گوئیم که چون صلاح اندر خلق بر رسول خویش پدید آورد دانیم که حکمت اندرین بود ، پس چه شگفت باید دانستن اگر بمیانجی نفس شریف پیمبر آفریدگار عالم از بهر صلاح خلق چیزی پدید آورد که پیش از آن بی میانجی او آن چیز پدید نیاورده بود .

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گوئیم بجود خداوند حق که عالم جسمانی دانستنی است و عالم روحانی شناختنی . و مر عالم جسمانی را شش جانب او گرد گرفته است ، تا او که هفتم است به گواهی آن شش جانب دانستنی شده است ، چون زیر و زبر و راست و چپ و پس و پیش . هم چنین گوئیم که مر هر دانستنی را از معقولات که آن را به حس نتوان یافتن به شش چیز به توان شناختن تا آن چیز معقول که این هفتم آن شش است به گواهی آن شش چیز دانسته شود ، پس از آنک شناخته بود . وزان شش چیز یکی خبر است ، و دیگر مثال است و آن ماننده است ، و سه دیگر خلق است و آن ناماننده باشد ، و چهارم ترتیب است و آن سپس یکدیگر کردن باشد ، و پنجم فصل است و آن جدا کردن باشد ، و ششم برهان است و آن حجت باشد ، و هفتم تمام است و آن واقف بودن داننده است بر دانستنی . و مثال این چنان باشد که گوینده گوید آفریدگار این چیز باشد از و که پیش دست شود بی حقیقتی آن وقت مثال بنماید در گری که در همی کند . وگویند این عالم را بنگر که آفریدگار مرو را از حال بحال همی گرداند . همچنانک این در گر مرین در را کوتاه تر و درزاتر و گران تر می کند آن وقت خلف آرد ، گوید نچنان سبک است که او را اندرین در که کرد هیچ صنعتی نیست تا گوید عالم نچنین سبکی است که اثر صانع بلک چون در است بر آثار صانع ، آن وقت ترتیب آرد ، چنانک این عالم صنعت از صانع همی پذیرد و بفرمان او همی کار کند بر مثال پذیرفتن در آثار صنعت از در گر مردم را که مصنوع است فرمان بردار باید بود و از صانع خویش علم بباید پذیرفتن در در گری را از در گر . و ما را کار باید کردن به علم چنانک آفریدگار ما کار کرد بدانش تا اندر حد بزرگی مانند شویم مر صانع خویش را ، آن وقت فصل آرد ، و آن جدا کردن خبر ممکن باشد از خبر ناممکن ، پس گوید که این خبر که من گفتم ممکن است و آنرا شاید بود گویند ، و ناشاید بود ناممکن باشد ، و گویند عالم بذات خویش به شکلهای مخالف است از افلاک چون گنبدها و از کواکب چون گویها و از آب رونده و زخاک ایستاده و از باد پرنده و جز آن . پس اگر کرین عالم را آفریدگار نبودی که این خلافها بخواست او بوده شده است ممکن نبودی که چندین خلاف اندر عالم بوده شدی از ذات یک چیز که عالم است ، و از کوه بی صنعت سیم پاره یی بیرون آید بی شکل ، و لکن ممکن نباشد که انگشتری کرده بیرون آید به شکل و صورتش ، این فصل باشد از بهر آنک ممکن است که مر عالم را آفریدگار است و ممکن نیست که نیست ، آن وقت برهان گوید و آن حجت باشد که گوید حال مردم از اول بودش تا بآخر بودش هیچ بر مراد او نباشد ، از بهر آنک از شکم مادر بیرون آورد به وقتی بی خواست او بدان دلیل که چون بیرون آوردندش بخروشید ، و آن خروش از کودک نشان ناکامی او بود اندرین عالم ، و چون بزرگ شد خواست که همچنان جوان بماند نتوانست همچنان ماندن ، و چون پیر گشت خواهد که درین عالم بماند و نتواند ماندن ، و چون آمدن و شدن مردم به مراد او نبود ناچاره بهمراد آفریدگار او بود ، از بهر آنک چاره نیست که او یا خود آفریدگار خویش است یا دیگری آفریدگار اوست . پس این برهان باشد بر حقیقت کردن خبر که اول گفت آفریدگارآنوقت مرداننده را بدین شش چیز که شرح آن گفته شد آفریدگار دانسته شود ، و آن هفتم این شش است وآنرا تمام گویند . الحمدالله رب العالمین .
هوش مصنوعی: خداوند را ازلی و بیکران می‌دانیم که عالم مادی را می‌توان شناخت و عالم روحانی را می‌شناسیم. عالم مادی به دور خود محاصره شده و برای شناسایی آن به شش سمت نیاز است: بالا، پایین، راست، چپ، جلو و عقب. همچنین برای شناخت هر دانستنی که به واسطه حس درک نمی‌شود، به شش ملاک احتیاج داریم که در نهایت به حقیقت هفتم اشاره می‌کند. این شش ملاک شامل خبر، مثال، ترتیب، فصل و برهان بوده و هفتمین ملاک به حقیقت دانایی اشاره دارد. به عنوان مثال، اگر کسی بگوید خالق هستی چیست، می‌توان به آثار موجود در عالم نگاه کرد که نشان‌دهنده اراده خالق می‌باشد. دقت در خلقت و تغییرات آن می‌تواند ما را به درک بیشتری از حقیقت برساند. همچنین، اگر این عالم خالق نداشته باشد، وجود تضادها و تفاوت‌ها در آن غیرممکن است. ما در این دنیا کارهایی می‌کنیم که بر اساس علم و آگاهی است، همان‌طور که خالق ما بر اساس علم خود کار می‌کند. با این حال، انسان نمی‌تواند به طور کامل بر همه امور تسلط داشته باشد، زیرا در تولد و زندگی‌اش خواسته‌ای ندارد و نمی‌تواند بر aging غلبه کند. بنابراین، حقیقت این است که ما یا خود خالق هستیم یا تحت اراده خالق دیگری قرار داریم. این موضوع مبرهن است و به درستی ثابت می‌کند که خالق وجود دارد. در پایان، به شکرگزاری از پروردگار می‌پردازیم.