گنجور

بخش ۱۰۲ - صف هشتادم

نفسهای جزیی اندرین عالم آرزومندند بدان نعمتها که آراسته شده است ایشان را اندر آن عالم . و آرزو کردن نفس مردم مر آن نعمتها را بدانست که این نفسهای مردمی نزدیک شده است به نفس کلی که نعمت های آخرتی همه ازوست ، و مر نفس جزیی را درجتی نمانده است که آنرا بجوید تا از راه آن بدان نعمت رسد . چنانک مر نبات را مانده است درجت حسی و مر ستور را مانده است در جت سخن گفتن . و دلیل بر درستی این قول آنست که کودک خرد چون حس بیابد حریص شود بر کشیدن غذا بخویشتن ، و هر چه بیابد بدهن اندر نهد ، از بهر آنک از راه حس مرو را با غذا نزدیکی افتاده است و اندر میان حس که حیوانست و نبات که غذا است درجتی نمانده که کودک را اندران حاجت است تا از راه آن درجت حس را بخویشتن کشد .همچنین چون میان نفس جزیی مردم و میان نفس کلی که خداوند نعمتهای باقیست درجتی نمانده است مگر درجت آموختن و طاعت داشتن ، جز نفس مردم آرزومند نیست بدان نعمت ، و دگر حیوان و نبات را همی درجات بباید گذاشتن تا بدین درجت رسند . و چون نبات و حیوان از نعیم آن جهان دور است ، نعیم این جهانی را ایزد تعالی اندر طبایع بحد قوت نهاده است تا برزوگار به فعل همی آید و بهر نوعی از حیوان از آنچ ایشان را شایسته همی رسد ، تا بوقت رسیدن قوتهای عالم سفلی همه جملگی از راه نفس مردم به عالم علوی و یافتن ایشان مر آن نعمتها را که آنجاست ، ذلک تقدیر العزیز الحکیم .

بخش ۱۰۱ - صف هفتاد و نهم: بباید شناختن که هستها نه از هست بجود باری سبحانه بود ، و آن جودی تمام بود که آفریدگار بدان رادی کرد بر هستها تا هر چیزی نصیب خویش از آفرینش بیافت ، چنانک خدای تعالی همی گوید ، از جواب موسی علیه السلام که مر فرعون را لعنه الله داد ، قوله تعالی : قال ربنا الذی اعطی کل شیء خلقه ثم هدی . گفت : ای فرعون خدای ما آنست که مر هر چیزی را آفرینش او بداد ، پس راه راست بنمود . و چون قاعده دانسته باشی بدانی که از نیست شدن هستها بخل باری سبحانه ظاهر شود ، همچنانک بجود او تعالی جده نیست شدن هستها بود از نیست . و نقصان اندر جود مبدع حق روا نیست ، و خردمند داند که چون بهست شدن نیست باری سبحانه نام رادی لازم آمد ، و این صفتی ستوده بود ، به نیست شدن هستها مرو را سبحانه نام بخیلی لازم آید که آن صفتی نکوهیده است . و خدای را تعالی نامهای نیکوست و نامهای زشت نیست ، چنانک گفت ، قوله تعالی : قل ادعوا الله و ادعوا الرحمن ایا ما تدعوا فله الاسماء الحسنی . گفت : بگو ای محمد که بخوانید الله را یا بخوانید رحمان را هر کدام خوانید ، مرو راست نامهای نیکو . پس این آیت همی دلیل کند که خدای را نام زشت نیست . و بخل از نامهای زشت است ، وز نیست کردن هست نام زشت به حاصل آید . پس درست شد که نیست شدن هست روا نیست ، چنانک هست شدن هست رواست . و گرما گوئیم که هستها نیست شود و نیست خود علت پیدا شدن هستها بود ، پس گفته باشیم علت شود مر پیدا شدن نیست را ، آن وقت چنان باشد که گوئیم معلول علت باشد مر پیدا شدن علت خویش را ، و این نه ممکن است بلکه نارواست . پس هست نیست نشود ، چنانک نیست هست شد . و نیز اندر هست شدن هستها از نیست . پیدا شدن عقل و نفس است ، و وجود طبایع و مطبوعات است ، و زایش عالم از معادن و نبات و حیوان و مردم و ثواب و عقاب و بهشت و دوزخ و شناسندگان توحید مبدع حق که بزرگتر است از همه فضیلتها و انواع حکمت و عجائب تدبیر را کاندر آن است که نهایت نیست ، و اندر نیست شدن هستیها باطل شدن نفس و عقل است و نایافته شدن طبایع و مطبوعات و زایش آن ، و نیستی شناسندگان توحید و ثواب و عقاب . و ایزد تعالی دور است از باطل کردن حکمتهای خویش ، و روا نباشد از جود و جلال او . پس هست نیست نشود چنانک نیست هست شد . و نیز مر نیست را کرانه نیست و بی نهایت است آنچ پیش از هست شدن هستها بود . و چون گوئیم هستها نیست شود و مر هستها را نهایت است از بهر آنک یک کناره هست از آن جای است کز نیستی بهست آمده است ، و دیگر کناره اش این باشد کز هستی به نیستی شود . پس ازین قیاس گفته باشیم که چیزها را نهایت علت شود مر پیدا شدن چیز بی نهایت را و بی کرانه ، اعنی که متناهی علت باشد چیز نامتناهی را و نامتناهی علت است مر متناهی را ، پس این محال باشد . و درست شد که روا نباشد نیست شدن هستها . – و این برهانی روشن است مر خردمند را ، والله اعلم و احکم .بخش ۱۰۳ - صف هشتاد و یکم: اثر بر دو گونه است : یکی ازو عام است و دیگر خاص . آنچه عام است ازو آنست که گسترده است و زو باریده بر جملگی عالم بر چیزهای که اندرو است از نفس نامیه و حسیه و ناطقه و بویها و رنگها اندر شگوفها و مزه ها دادن اندر میوها و جز آن ، و این همه یک قوت است کز نفس کلی و ز عالم جسمانی برو بارنده است هموار . و لکن بسبب تفاوت صورتها و قوتها چیزها ببرتری و فروتری که نتوانستند مر آن اثر را بر یک حال فرا پذیرفتن آنچ از نفس کلی برو بارید متفاوت نه آمد ، و چون هر چیزی از آن قوت بر اندازه لطافت و شکل و صورت و جایگاه و روزگار خویش نصیبی پذیرفت هر یکی نامی دیگر یافت ، چون سخن و حس و رستن و رنگها و بویها و مزها و اما آن قوت کز نفس کلی پذیرفتن آن خاص است آنست که پیوسته شد بکسانی که آهنگ کردند بدان ، ومر آنرا بهره یی باختیار خویش طلب کردند و بپذیرفتند ، و آن پیمبران علیهم السلام بودند ، و گروهی را آن قوت خاص از نفس کلی اندر یافت بفضل و منت او بریشان برگردانید از درجات ایشان ، از درجات اهل عالم ، و آن پیمبران بودند علیهم السلام .

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نفسهای جزیی اندرین عالم آرزومندند بدان نعمتها که آراسته شده است ایشان را اندر آن عالم . و آرزو کردن نفس مردم مر آن نعمتها را بدانست که این نفسهای مردمی نزدیک شده است به نفس کلی که نعمت های آخرتی همه ازوست ، و مر نفس جزیی را درجتی نمانده است که آنرا بجوید تا از راه آن بدان نعمت رسد . چنانک مر نبات را مانده است درجت حسی و مر ستور را مانده است در جت سخن گفتن . و دلیل بر درستی این قول آنست که کودک خرد چون حس بیابد حریص شود بر کشیدن غذا بخویشتن ، و هر چه بیابد بدهن اندر نهد ، از بهر آنک از راه حس مرو را با غذا نزدیکی افتاده است و اندر میان حس که حیوانست و نبات که غذا است درجتی نمانده که کودک را اندران حاجت است تا از راه آن درجت حس را بخویشتن کشد .همچنین چون میان نفس جزیی مردم و میان نفس کلی که خداوند نعمتهای باقیست درجتی نمانده است مگر درجت آموختن و طاعت داشتن ، جز نفس مردم آرزومند نیست بدان نعمت ، و دگر حیوان و نبات را همی درجات بباید گذاشتن تا بدین درجت رسند . و چون نبات و حیوان از نعیم آن جهان دور است ، نعیم این جهانی را ایزد تعالی اندر طبایع بحد قوت نهاده است تا برزوگار به فعل همی آید و بهر نوعی از حیوان از آنچ ایشان را شایسته همی رسد ، تا بوقت رسیدن قوتهای عالم سفلی همه جملگی از راه نفس مردم به عالم علوی و یافتن ایشان مر آن نعمتها را که آنجاست ، ذلک تقدیر العزیز الحکیم .
هوش مصنوعی: در این دنیا، نفس‌های جزئی به دنبال نعمت‌هایی هستند که در عالم دیگری برایشان فراهم شده است. آرزوهای انسان‌ها به این دلیل است که نفس‌هایشان به نفس کلی نزدیک شده‌اند، جایی که تمام نعمت‌های آخرتی وجود دارد. نفس جزئی انسان‌ها در جستجوی آن نعمت‌هاست و برای رسیدن به آن‌ها تنها یک قدم فاصله دارد. مانند گیاهانی که در سطح حس قرار دارند یا حیواناتی که به زبان صحبت کردن نزدیک می‌شوند. یک دلیل بر درستی این موضوع این است که وقتی کودکی حس می‌کند، به شدت تمایل دارد که غذا بخورد و هر چیزی را به دهان می‌آورد. زیرا او از طریق حس با غذا تماس یافته است و مسیر نزدیک شدن به آن را پیدا کرده. به همین ترتیب، بین نفس جزئی انسان‌ها و نفس کلی که خداوند نعمت‌های پایدار را دارد، فاصله‌ای وجود ندارد، جز در مسیر یادگیری و اطاعت. غیر از نفس انسان، هیچ موجودی دیگری آرزوی آن نعمت‌ها را ندارد و سایر موجودات باید مراحل خاصی را طی کنند تا به آن درجات دست یابند. چون گیاهان و حیوانات از نعمت‌های آن دنیا دور هستند، خداوند در طبیعت آن‌ها نعمت‌های دنیوی را به حداکثر رسانده است تا آن‌ها با عمل خود به آن دست یابند و هر نوع حیوانی از آن‌چه شایسته‌اش است بهره‌مند شود. این پروسه، همه موجودات را از طریق نفس انسان به عالم بالا هدایت می‌کند و به آن نعمت‌ها می‌رساند. اینها نشانه‌هایی از حکمت و عظمت خداوند است.