گنجور

بخش ۱ - بسم اله تیمنا بذکره

سپاس مر پدید آرنده چیز را به از چیز پیش از مکان و زمان ، و آفریننده از آن چیز سرمایه جهان را ، که اوست خداوند زمان و مکان و صنعت اوست مرورا عالم روحانی که پدید آمدن آن بهم است با زمان و مکان. و دوم از کارکرد اوست عالم افزونی پذیر از عنصر و ارکان که اندر حصار مکان است و زیر زمان. سپاس خویشتن شناسان . بندگی اندر سوم حصار ازحصارهای آفرینش . و سپاس رهایش جویان ازین زندان تاریک و گذشتن ازین راه بلند او گرد گرفته است مرکل جسمها را تا از یک روی اوهام اندر جسمهاست . پاکا خدایا که مبدع او پادشاه بندگان است ، و مخلوق او خازن مکان و زمان است، و باریک شکرمرورا ، شکر افزونی جویندگان از نعمت و گروندگان بندگی پیوستگان بنور وحدت از دریای وحشت و بیابان شک و شبهت .

و درود بر صبح روشن عالم دین و روز رحمت رب العالمین ، و باروی جسد حکمت و بار درخت نعمت و در گشاده جنت و پوشیده صورت حکمت زیر چادر شریعت محمد مصطفی صلی الله علیه و سلم دریای رحمت رحمان رو راه بان بر اهل طاعت و عصیان ، خداوند حوض و شفاعت و پشت و پناه اهل طاعت . درودی که که در همسایگی او ما را جای دهد، جایی که جایگیر آن بدان از بند جسد و زندان طبیعت برهد. و پس ازو درودی پاک از غش و خیانت اندر لباس دیانت و حلیت صیانت بر مغرب نور یزدان و بخشش کن درکات نیران و درجات جنان ، خداوند بیان و برهان،، و دستگیر راه جوی، و کتاب سخنگوی، مر حکماء راه حکیم، و مطیعان را نعیم و عاصیان را جحیم و او خود مسکین ایستاده اندر دین بجای یتیم ( اعنی علی مرتضی) و بر فرزندان او بار خدایان خلق هر یک اندر روزگار خویش، و عالم را از ایشان خالی نه از پس و پیش ،و درود امیدوار بر هریک ازیشان، پس یکدیگر تا روز محشر بر میعاد ایزد دادگر.

بخش ۲ - آغاز کتاب: ای خداوندان گوشهای شنوا داد شنوایی که شما را داده اند بدهید بشنودن سخن حق ، وای نگرندگان چشم روشن! بنگرید سوی آفرینش خویش و سوی ترکیب عالم، وای هوشیاران! اندر یابید معنی پادشاهی خویش بر دیگر جانوران، و بدانید که هر که داد گوش بشنودن و داد چشم بنگریستن و داد دل بدانستن ندهد ستمکار باشد ، قوله و الله لا یهدی القوم الظامین. و چون مر خویشتن را از شنوایی اندر پادشاهی همی یابید که شما را اندر بدست آوردن آن توانایی نبود، بدانید که شما را این پادشاهی از بهر آن دادند که شما را بدان حاجت بود، و چون مر جانوری را که شنوا نیست اندرین زندگانی ندادند، پس ضایع مکنید مرین هدیه عظیم را و فائده خویش از آن برگیرید بشنودن آنچ شما آن ندانید، وچون از بینایی شما را بهرمند کردند بی خواست شما تا بدین بینایی بمیانجی نور آفتاب جسمانی از چاههای هلاک دنیا وی حذر کردید، از آنچ اندر زیر دیدنها پوشیده است بمیانجی آفتاب روحانی از عذاب جاویدی حذر کنید، وگوش و چشم بسخن و اشارات آن کس دارید که آفریدگار شما مرورا گفت: اسمع بهم و ابصر یوم یاتوننا لکن الظالمون الیوم فی ضلال مبین. بشنوان و بنمای ایشان را آن روز که سوی ما آیند، ولکن ستمکاران امروز اندر کم بودکی پیدا اند . وبیاموزید دانش چون همی دانید که آلت آموختن یافته اید از دل پذیرا و آموزگار دانا که هر دو پیش شماست بقول خدای تعالی که همی گوید: فأسالو اهل الذکر آن کنتم لاتعلموم بالبینات والزبر. بپرسید از اهل قرآن اگر همی ندانید پیداییها و کتابها. و این آیت همی آواز دهد که کتاب و پیدایی شما را دانا نکند بی خداوند کتاب، و برپاشنه خویش بازمگردید که آن رفتن دیوان است ، و آن سود دوید که راه دلیل یزدان است ، و روی سوی روی خدای دارید که روی او میرنده نیست چنانکه گفت : کل شیء هالک الا وجهه له الحکم و الیه ترجعون. هر چیز هلاک شونده است مگر روی او، او راست حکم و شما را بازگشت سوی اوست . این آیت همی دلیل کند حکم اندر خلق مرامام راست که مردمان مومن نگردند تا مررسول صلی الله علیه وسلم را خداوند محکم ندارند اندر داوریهای خویش، قوله: فلا و ربک لا یومنون حتی یحکموک فیما شجر بینهم. سوگند از خدای تعالی که مومن نباشند مومنان ترا ، ای محمد ، حاکم نکنند از آنچ میان ایشان باشد از داوری. و دیگر جای همی گوید: یوم ندعوا کل أناس بامامهم. آنروز که بخوانیم مردمان رابامام ایشان. این آیت همی دلیل کندکه بازگشت هر گروهی بامام شان باشد تا چون امام را بخوانند ایشان همه خوانده شوند. و بجویید آن کس را که بازگشت شما بدوست که او نایافته نیست، چه اگر آن کس که ما را ازو همی بباید پرسیدن آنچه ندانیم نایافته بودی ایزدتعالی نفرمودی که از اهل ذکر بپرسید اگر همی ندانید بپیداییها و کتابها. و بدانید ای مسکینان که شما اندر زندانی ژرفید ، و شادی مکنید بدین جای تاریک و خورش پلید و بدین پوشش کهن شونده ریزنده که یافته اید،و بدانید که من چون خویشتن را پادشاه یافتم بر جانوران و بسالاری من زندگانی یافتند، و فائده از آفرینش ایشان ضایع نشد، بتباه کردن ددگان درنده مرایشان را ، دانستم که آفریدگار برمن کسی را گماشته است که اگر من اندر نگاهداشت او شوم فائده از آفرینش من ضایع نشود ، و طلب کردم مر آن پادشاهی خویش را و بدو رهایش جستم از رنج نادانی و هلاک جاویدی بر مثال ستوری کز رنج سرما و گرما و بیم درندگان سوی خانه خداوند خویش گریزد، و یافتم آن کس را که ازو من بدرجه ستور بودم ازمردم، و او مرا از جهل نادانی بپوشانید ، و از سموم گفتارهای فریبندگان بنسیم بهاری رسانید، و جان مرا از زهر دندان اهل تقلید و تعطیل و تشبیه برهانید و بطعام و شراب جان افزای جان مرا سیر و سیراب گردانید، و من حال شما ای همجنسان! بدین قامت الفی باز نمودم، و او خداوند بر شما بنظر خویش سوی شما رحمت خدای بارانید ، وزان طعام و شراب که من بدان از خطر مرگ رسته شدم سوی شما فرستاد بر دست من، و اکنون من از آن طعام و شراب این خوان را بیاراستم بگونگونه خورشهای پاک و میوه های با لذت و بوناک و پیش متابعان خداوند سخنگویان آوردم، و آن خوان این کتاب است که مرآنرا خوان الاخوان نام نهادم، بدانچه بران مرطلبکاران حکمت را خوردنیهای جانپرورست و شرابهای ساقی کوثر،وراست کردم برین خوان از طعام و شراب صد صف بدین ترتیب همچنانکه برخوان جسمی سرکه و حلوا بیک جای باشد، تا هر که دست نفس خویش از آلایش خمر شریعت و چربه و گوشت خوکان دین شسته است ومعده فکرت را بگوارش پرهیزکاری از اخلاط بی پاکی پاک گردانیده است ازین خوان بردارد بهره خویش بزایش دوم بر اندازه یی که تواند بخورد حلال و گوارنده باد او را ، و ایزد تعالی دستهای شسته و معده های آلوده را ازین حکمت بی بهرده گرداناد بفضل خویش.

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.