گنجور

بخش ۳۳ - اندر تاثیرات کواکب سعد و نحس در نفس و جسد

ازین کواکب دو نحس محض چون و دو سعد
سه مانده آنگه از نحس و سعدشان آثار؟

اهل صناعت تنجیم مر زحل و مریخ را نحس نهادند، و مر زهره و مشتری را سعد گفتند، و عطارد را گفتند (که) او نه نحس است و نه سعد.و گفتند عطارد را که خنثی (است) : با سعد سعد است، و با نحس نحس. و آفتاب و ماه (را ) سلطانان افلاک گفتند، و از سعد و نحس بدیشان حکمی ننهادند، بل مایه سعد و نحس مر آن چهار کوکب را نهادند، چنانک اصل ترکیب موالید که سعد و نحس را اثر‌اندروست چهار طبع را نهادند: دو ازو فرودین و گران مانند دو نحس، و آن آب و خاکست؛ و دو ازو زبرین و سبک مانند دو سعد، و آن هوا و آتشست. و فلک را که او طبیعت پنجم است نه گران گفتند و نه سبک، چنانک عطارد را نه نحس گفتندو نه سعد.و‌اندر ترکیب مردم کو تمامتر مولودی است از میان این چهار سعد و نحس فرودین وز میان آن چهار سعد و نحس زبرین نیز پنج حواس حاصل شد؛ دو ازو سعد و آلت اکتساب بقا، اعنی چشم و گوش که راه کند از دیدنیها و شنودنیها، که علم (که) مر نفس را ازین دو آلت بحاصل شود بر آنست. و دو ازو نحس و آلت اکتساب صلاح جسد که مر نفس را فنا و آفت است، چون دهان و فرج، و دهان جفت فرج بدان نهادیم که هر دو آلت یافتن لذت جسدی‌اند، و بقاء جسد و فناء (نفس) بزایش از راه ایشان است. و یک حاست از پنج حواس نیز میان این دو سعد (و دو) نحس است، و آن حاست بوینده است که اونه سعد است و نه نحس، اعنی بدو نه مر نفس را قوام است و نه مر جسد را.

و چو بقاء کل نفس‌اندر علم عالم است، و علم عالم از راه دیدنی و شنودنی بنفس رسد تا نبشته‌ئی را ببیند یا گفته‌ئی را بشنود، دانستیم که این دو آلت که بدو همی سعادت توانیم الفغدن، از دو سعد آسمانی یافته‌ایم.و چو زندگی و کمال جسد که او فناست و نفس را از اکتساب بقاء خویش بازدارنده است ‌اندر حاست چشنده است، و چشنده لذات حسی دهان و فرج است، که میل جسد سوی این دو لذتست، دانستیم که این دو آلت که ما بدان چیزی را توانیم پروردن که ما را از سعادت نفسانی باز دارد، ما را از دو نحس آسمانی حاصل شدست.

آنگاه گوییم: همچنانک اگر میان این چهار طبع اعنی خاک و آب و باد و آتش این مخالفت نبودی که هست، تا دو ازو بطبع مخالف دو دیگرست، این امتزاج و اعتدال جسدی حاصل نیامدی؛نیز اگر این چهار کواکب‌اندر تاثیر مر یکدیگر را مخالف نبودندی، نه جسد بکمال خویش رسیدی و نه نفس. و همچنانک مرین ترکیب را که او خانه و مرکب نفس است و آلت اکتساب سعادت مر نفس را اوست، بدین دو طبع گران کم لطافت که خاک و آبست حاجت بود، مر جسد کثیف فنائی را نیز بدان دو نحس آسمانی که علت وجود نفس شهوانی از بهر لذت حسی و یافتن آن ایشان‌اند حاجتست. و نفس ناطقه را که از بهر اکتساب علم مر او را از راه جسدست نیز بجسد حاجتست. پس گوییم: چو نفس ناطقه را از بهر اکتساب علم بجسد حاجتست، و جسد را از بهر زندگی و یافتن لذت حسی (بآلتی) حاجتست، و آلت یافتن لذت حسی نفس شهوانی است، و آن از علایق این دو نحس آسمانی است، پس پیداست که مر نفس ناطقه را از بهر اکتساب سعادت خویش بدین دو نحس آسمانی حاجتست.

و این بیانی دقیق و استخراجی لطیفست تا معلوم شود که ایجاد کواکب نحس‌اندر فلک بر مقتضی حکمتست. و چو ترکیب مردم از دو جوهر بود یکی فنائی و دیگر بقائی روا نبود که کواکب همه سعد بودی از بهر آنک فنائی نصیب خویش نیافتی. و نیز روا نبود که هر چهار کواکب نحس بودی از بهر آنک بقائی نصیب خویش نیافتی، همچنانک اگرهر چهار طبیعت چو خاک و آب گران بودی، ترکیب متحرک ازو حاصل نیامدی. و نیز اگر چهار طبیعت سبک بودی چو هوا و آتش، ترکیب موجود نشدی و محکم نیامدی. پس گوییم: از بهر آن از دو نحس و دو سعد آسمانی مر سه کوکب دیگر را از سعد و نحس نصیب آمد، تا از دو حاست سعادت که آن چشم و گوش است، و از دو حاست شقاوت که آن دهان (و) فرجست، مر سه نفس را از ناطقه و شهوانی و غضبی نصیب آید، و هر یکی نصیب خویش بیابد: بقائی فنا یابد، و فنائی بقاء گذرنده یابد.

اینست جواب این سؤال که کردیم مر احوال را با فروع و سخته بمیزان حکمت و بمکیال قیاس.

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ازین کواکب دو نحس محض چون و دو سعد
سه مانده آنگه از نحس و سعدشان آثار؟
هوش مصنوعی: از این دو ستاره‌ی بدشگون و دو ستاره‌ی خوشبخت، چه نشانه‌هایی به جا مانده است؟
اهل صناعت تنجیم مر زحل و مریخ را نحس نهادند، و مر زهره و مشتری را سعد گفتند، و عطارد را گفتند (که) او نه نحس است و نه سعد.و گفتند عطارد را که خنثی (است) : با سعد سعد است، و با نحس نحس. و آفتاب و ماه (را ) سلطانان افلاک گفتند، و از سعد و نحس بدیشان حکمی ننهادند، بل مایه سعد و نحس مر آن چهار کوکب را نهادند، چنانک اصل ترکیب موالید که سعد و نحس را اثر‌اندروست چهار طبع را نهادند: دو ازو فرودین و گران مانند دو نحس، و آن آب و خاکست؛ و دو ازو زبرین و سبک مانند دو سعد، و آن هوا و آتشست. و فلک را که او طبیعت پنجم است نه گران گفتند و نه سبک، چنانک عطارد را نه نحس گفتندو نه سعد.و‌اندر ترکیب مردم کو تمامتر مولودی است از میان این چهار سعد و نحس فرودین وز میان آن چهار سعد و نحس زبرین نیز پنج حواس حاصل شد؛ دو ازو سعد و آلت اکتساب بقا، اعنی چشم و گوش که راه کند از دیدنیها و شنودنیها، که علم (که) مر نفس را ازین دو آلت بحاصل شود بر آنست. و دو ازو نحس و آلت اکتساب صلاح جسد که مر نفس را فنا و آفت است، چون دهان و فرج، و دهان جفت فرج بدان نهادیم که هر دو آلت یافتن لذت جسدی‌اند، و بقاء جسد و فناء (نفس) بزایش از راه ایشان است. و یک حاست از پنج حواس نیز میان این دو سعد (و دو) نحس است، و آن حاست بوینده است که اونه سعد است و نه نحس، اعنی بدو نه مر نفس را قوام است و نه مر جسد را.
هوش مصنوعی: اهل فن نجوم، ستاره‌های زحل و مریخ را نحس نامیده‌اند و ستاره‌های زهره و مشتری را سعد دانسته‌اند. عطارد را هم نه نحس و نه سعد می‌دانند. گفته‌اند که عطارد خنثی است؛ وقتی با ستاره‌های سعد همراه باشد، خوش‌یمن خواهد بود و وقتی با ستاره‌های نحس باشد، بدیمن خواهد بود. همچنین، آفتاب و ماه را به عنوان پادشاهان آسمان‌ها محسوب کرده‌اند و برای آن‌ها ویژگی‌ای از سعد یا نحس در نظر نگرفته‌اند. آن‌ها چهار نوع از ستاره‌ها را به عنوان مبنای سعد و نحس شناخته‌اند: دو تا از این چهار ستاره که فرودین و سنگین هستند، به نحس مربوط می‌شوند و آن‌ها آب و خاک هستند؛ و دو ستاره دیگر که زبرین و سبک‌اند، مربوط به سعد می‌شوند و آن‌ها هوا و آتش هستند. فلک، که طبیعت پنجم است، نه سنگین دانسته شده و نه سبک، به همین گونه عطارد را نه نحس می‌دانند و نه سعد. در ترکیب انسان، از این چهار ستاره، پنج حس به دست می‌آید: دو حس سعد که به کسب علم و بقای روح کمک می‌کند، یعنی چشم و گوش، که راه عشق به دانسته‌ها و شنیده‌هاست. دو حس ناراحت کننده هم وجود دارند که به فساد بدن مربوط می‌شوند، مثل دهان و فرج، که هر دو برای لذت‌های جسمی هستند و بقای جسم و فناي نفس از این طریق عاید می‌شود. آخرین حس، حس بویایی است که نه به سعد مربوط می‌شود و نه به نحس، و نه برای قوام نفس و نه برای جسد کاربردی دارد.
و چو بقاء کل نفس‌اندر علم عالم است، و علم عالم از راه دیدنی و شنودنی بنفس رسد تا نبشته‌ئی را ببیند یا گفته‌ئی را بشنود، دانستیم که این دو آلت که بدو همی سعادت توانیم الفغدن، از دو سعد آسمانی یافته‌ایم.و چو زندگی و کمال جسد که او فناست و نفس را از اکتساب بقاء خویش بازدارنده است ‌اندر حاست چشنده است، و چشنده لذات حسی دهان و فرج است، که میل جسد سوی این دو لذتست، دانستیم که این دو آلت که ما بدان چیزی را توانیم پروردن که ما را از سعادت نفسانی باز دارد، ما را از دو نحس آسمانی حاصل شدست.
هوش مصنوعی: چون بقای هر موجودی در علم عالم مشخص است و علم عالم از طریق مشاهده و شنیدن به ما منتقل می‌شود، یعنی وقتی چیزی را می‌بینیم یا می‌شنویم، درمی‌‌یابیم که این دو ابزار می‌توانند به ما خوشبختی را هدیه کنند و از دو برکت آسمانی به دست آمده‌اند. و چون زندگی و کمال جسمانی، که خود ناپایدار است، نفس را از دستیابی به بقای خویش بازمی‌دارد و در حواس پنج‌گانه از طریق چشیدنی‌ها درک می‌شود، و این چشیدنی‌ها بیشتر مربوط به لذت‌های جسمانی هستند که مربوط به دهان و جنسی هستند، می‌فهمیم که این دو ابزار که قادر به ایجاد چیزهایی هستند که ما را از خوشبختی روحی بازمی‌دارند، از دو بدبختی آسمانی به دست آمده‌اند.
آنگاه گوییم: همچنانک اگر میان این چهار طبع اعنی خاک و آب و باد و آتش این مخالفت نبودی که هست، تا دو ازو بطبع مخالف دو دیگرست، این امتزاج و اعتدال جسدی حاصل نیامدی؛نیز اگر این چهار کواکب‌اندر تاثیر مر یکدیگر را مخالف نبودندی، نه جسد بکمال خویش رسیدی و نه نفس. و همچنانک مرین ترکیب را که او خانه و مرکب نفس است و آلت اکتساب سعادت مر نفس را اوست، بدین دو طبع گران کم لطافت که خاک و آبست حاجت بود، مر جسد کثیف فنائی را نیز بدان دو نحس آسمانی که علت وجود نفس شهوانی از بهر لذت حسی و یافتن آن ایشان‌اند حاجتست. و نفس ناطقه را که از بهر اکتساب علم مر او را از راه جسدست نیز بجسد حاجتست. پس گوییم: چو نفس ناطقه را از بهر اکتساب علم بجسد حاجتست، و جسد را از بهر زندگی و یافتن لذت حسی (بآلتی) حاجتست، و آلت یافتن لذت حسی نفس شهوانی است، و آن از علایق این دو نحس آسمانی است، پس پیداست که مر نفس ناطقه را از بهر اکتساب سعادت خویش بدین دو نحس آسمانی حاجتست.
هوش مصنوعی: در این متن بیان می‌شود که اگر میان چهار عنصر اصلی یعنی خاک، آب، باد و آتش تضاد و مخالفتی وجود نداشت، ترکیب و تعادلی که برای تشکیل بدن لازم است به وجود نمی‌آمد. همچنین، اگر این چهار سیاره در تأثیرگذاری بر یکدیگر به سمت مخالفت نمی‌رفتند، نه بدن به کمال می‌رسید و نه روح. این ترکیب، که خانه و وسیله روح است و وسیله‌ای برای کسب سعادت روح به حساب می‌آید، به دو عنصر سنگین‌تر و کم‌لطافت خاک و آب نیاز دارد. برعلاوه، برای ادامه زندگی و لذت‌های حسی، بدن به دو عامل آسمانی که منشأ وجود روح شهوانی برای لذت‌های حسی هستند، نیاز دارد. روح ناطقه نیز برای کسب علم به بدن احتیاج دارد. پس نتیجه می‌گیریم که روح ناطقه برای کسب سعادت خود به این دو عامل آسمانی نیاز دارد.
و این بیانی دقیق و استخراجی لطیفست تا معلوم شود که ایجاد کواکب نحس‌اندر فلک بر مقتضی حکمتست. و چو ترکیب مردم از دو جوهر بود یکی فنائی و دیگر بقائی روا نبود که کواکب همه سعد بودی از بهر آنک فنائی نصیب خویش نیافتی. و نیز روا نبود که هر چهار کواکب نحس بودی از بهر آنک بقائی نصیب خویش نیافتی، همچنانک اگرهر چهار طبیعت چو خاک و آب گران بودی، ترکیب متحرک ازو حاصل نیامدی. و نیز اگر چهار طبیعت سبک بودی چو هوا و آتش، ترکیب موجود نشدی و محکم نیامدی. پس گوییم: از بهر آن از دو نحس و دو سعد آسمانی مر سه کوکب دیگر را از سعد و نحس نصیب آمد، تا از دو حاست سعادت که آن چشم و گوش است، و از دو حاست شقاوت که آن دهان (و) فرجست، مر سه نفس را از ناطقه و شهوانی و غضبی نصیب آید، و هر یکی نصیب خویش بیابد: بقائی فنا یابد، و فنائی بقاء گذرنده یابد.
هوش مصنوعی: این متن بیان می‌کند که وجود ستاره‌های نحس در آسمان به دلیل حکمت و اعتدالی است که در طبیعت وجود دارد. ترکیب انسان از دو جوهر فنا و بقای است و نمی‌توان همه ستاره‌ها را نیکو دانست، چرا که در این صورت جوهر فنا از او جدا می‌شود. همچنین نمی‌توان همه ستاره‌ها را بد دانست زیرا در این صورت بقای انسان در معرض خطر قرار می‌گیرد. اگر همه عناصر سنگین باشند، حرکتی حاصل نخواهد شد و برعکس، اگر همه عناصر سبک باشند، ترکیب و قوامی به وجود نخواهد آمد. بنابراین، از آنجا که دو ستاره سعد و دو ستاره نحس وجود دارند، این موضوع به انسان‌ها این امکان را می‌دهد که از ویژگی‌های مثبت و منفی برخوردار شوند. به این ترتیب، انسان می‌تواند از جنبه‌هایی چون علم و احساسات پیروزی و از جنبه‌هایی چون زبان و غریزه‌های حیوانی شکست را تجربه کند. هر یک از این جنبه‌ها نصیب خاص خود را پیدا می‌کند و در نهایت ترکیب انسان از فنا و بقا شکل می‌گیرد.
اینست جواب این سؤال که کردیم مر احوال را با فروع و سخته بمیزان حکمت و بمکیال قیاس.
هوش مصنوعی: این پاسخ به این سؤال است که ما وضعیت و شرایط را با جزئیات و سختی‌ها با استفاده از حکمت و معیارهای اندازه‌گیری مقایسه کردیم.