گنجور

بخش ۱۸ - اندر سعد و نحس و‌اندر امروز و دی و فردا

چه بود عالم وقتی همه سعادت بود
و هر دو نحس فرو نیستاده بود از کار؟
کنون جهان همه نحس است و هر دو سعد بجای
همان طلوع و غروب و همان مسیر و مدار‌،
و باز فردا چون، دی بود چنین خبر است
از انبیا و حکیمان و ذمیان هموار
چه چیز دی و چه امروز، باز فردا چیست؟
از انچنین زچه روی؟ و از اینچنین زچه کار؟

این سؤال به‌ظاهر درست نیست از بهر آنک همی‌گوید: چرا پیش ازین‌اندر جهان همه سعادت بود، و هر دو نحس یعنی زحل و مریخ بر فلک بی‌کار نبود، و هیچ نحس پیدا نبود؟ اکنون جهان همه نحس است و هر دو سعد یعنی مشتری و زهره بر‌کارند، و هیچ سعادت همی پدید نیاید؟ و باز فردا همچنان سعد خواهد بود که دی بوده است، و حکیمان و پیغامبران و ذمیان برین متفق‌اند.

و ما از بهر آن گفتیم که این سؤال به‌ظاهر درست نیست که ما نشنودیم بل ممکن نیست که ما نشنودیم! که زمانی بوده است که مردمان‌ اندرو بی‌نیاز و تن‌درست و پادشا و کامران بوده‌ست، و‌اندر عالم نه هیچ کس درویش بود، و نه بیمار ونه رعیت بود، و نه مرگ بود میان خلق و نه درد و نه غم البته، تا بشاید گفتن که پیش ازین هر دو نحس بودند ولکن جهان همه سعد بود چنین که گفته‌است، که این محال است. و نیز روزگار چنان نیست که هیچ کس را‌اندرو سعادت نیست و یا خلق همه درویش و بیمار و بنده‌اند، تا بشاید گفتن که هر دو سعد به‌فلک بر کارند و هیچ سعادت‌اندر جهان نیست، بلکه همیشه شقاوت و شدت و ذل و درویشی گروهی مر گروهی را سعادت و راحت و غلبت و عزت بوده‌ست.

و این تقدیر الهی‌ست، و استقامت کار خلق‌اندر عالم بدین تفاوت است که‌اندر خلق به‌حکمت حکیم علیم ثابت است، چنانک خدای تعالی می‌فرماید از کلام قدیم خویش«نحن قسمنا بینهم معیشتهم فی الحیوه الدنیا ورفعنا بعضهم فوق بعض درجات لیتخذ بعضهم بعضا سخریا.»همی گوید «ما قسمت کردیم میان خلق‌اندرین جهان نعمت این جهان را، و گروهی را برتر از گروهی کردیم تا گروهی مر گروهی را سخره گیرند ». یعنی گروهی پادشاه باشد و گروهی رعیت، و گروهی خداوند باشد و گروهی بنده و اگر کسی چنان‌اندیشد که این عدل نیست که یکی خداوند است و مر اورا صد بنده است، و گوید چنان بایستی که همه خلق همواره براحت و سعادت بودندی»‌ اندیشه او محال و باطل باشد از بهر انک نشاید بودن البته. نبینی که اگر چنان شود که هیچ کس فرمان کسی نکند، هر کسی را کار خویش باید کردن، چو همه هموار شوند همه رنجه شوند، و هیچ کس مر هیچ کس را کوزه‌‌ای آب ندهد. و اگر چنین بود، همه مردم چون ستوران شوند، و‌اندرین رنجگی همه خلق باشد، نه راحت همه خلق. پس ظاهر کردیم که این هم باطل است، و این علل که همی نفس صغار را توهم افتاد ذلیل و خوار‌ست بر گرفتن حکمت.

پس گوییم که همچنین که کارها دنیاوی را دو طرف متباعدست و خلق‌اندرو بر منازل شقاوت و (سعادت)‌اند تا یکی پادشاو کامروا و (اورا) گنجهاء آگنده و لشکر‌ها و خیل وجود و عز و جاه است، و یکی بنده و درویش و برهنه و رنجور و بی‌کس و مزدور و ذلیل و خوار‌ست و درمیان این دو طرف خلق را مراتب است‌ اندر دنیا، کارهاء دین را نیز دو طرف متناقض است و خلق‌اندرو بر مراتب‌اند. یکی بدان منزل است که خلق را به‌جملگی به‌شفاعت او امید است و به‌صلوات دادن بر او مر امت را به‌خدای تقریب است، چنانک خدای تعالی گفت: قوله «ان الله و ملائکته یصلون علی النبی یا ایهاالذین امنو صلوا علیه و سلموا تسلیما.» و دیگر چنانست که لعنت کردن بر ابلیس طاعت است از ما مر خدای را کافر شدن بدو ایمان است، و خدای چنان گفت: قوله «فمن یکفر با‌لطاغوت و یومن بالله فقد استمسک بالعروه الوثقی.» و اگر کسی (را) چنان ظن بود که مر رسول را علیه‌السلام و مخلصان او را به‌روزگار ایشان همه سعادت بود وز منافقان و کافران رنجه نبودند، ظن او خطا بود، بل رسول علیه‌السلام به‌روزگار خویش رنجه و تنگ دل و به‌ضرورت بود، چنانک خدای تعالی همی‌گوید مر او را بر سبیل تعزیت بدین آیت: قوله (ولقد نعلم انک یضیق صدرک بما یقولون فسبح بحمد ربک و کن من الساجدین، و «اعبد ربک حتی یاتیک الیقین.» همی گوید «ما همی دانیم که دل تو تنگ شود بدانچ همی گویند؛ تو مر خدای را سپاس‌دار باش و تسبیح کن وز نماز‌‌کنان باش و بپرست خدای را تا عمرت سپری شود.»

و چو معلوم کردیم که این سوال به‌ظاهر قول درست نیست، و نه سعادت و نه شقاوت بر جملگی خلق نیفتد ‌اندر دنیا ونه‌اندر دین، اکنون گوییم: این سوال بر آن روی درست آید که گوییم: سعادت و شقاوت‌ اندر عالم صغیر واجب است که اوفتد به‌زمانی و زمانی مر عقلا را که ایشان‌اندر عالم صغیر بدان منزلت‌اند که مردم‌اندر عالم کبیر بر آن است، اعنی عاقل از مردم عام هم بدان منزلت است که مردم از ستور‌.

و آن نکته که این مرد ‌اندر سیم بیت ازین بیت‌ها گفته‌ست که ما‌اندر شرح آنیم باز فردا چون دی بود، چنین خبرست از انبیا و حکما و جهودان و ترسایان و جز آن، دلیل بر آنک بدین سعادت علم دین را خواهد، و بدین شقاوت همی شقاوت جهل را خواهد.و به‌عالمی که این سعد و نحس دروست همی عالم دین را خواهد که‌ اندر میان مردم است، و همی‌گوید‌: پیش ازین علم دعوت حق منتشر بود ‌اندر میان عقلا با آنک هر دو نحس از گفت کفر و نفاق ‌اندر خلق بود و امامان نفاق و جهل که زحل و مریخ عالم صغیر بودند بر کار خویش بودند؛ و اکنون هر دو سعادت سعد از ایمان و اسلام بر جای است، و مشتری و زهره عالم دین هردو از امام و حجت بر جای‌اند، چرا همی هیچ سعد علمی پدید نیاید؟

جواب این سؤال آنست که گوییم: نهاد دین بر مثال نهاد دنیا‌ست، چنانک پیش از این بدو جای‌اندرین کتاب خبری را از رسول صلی‌الله علیه و آله وسلم که در آن مرین مثال (را) گفته‌ست، ثابت کردیم. و مردم که مراورا هم نفس حسی است و هم نفس ناطقه بدو معیشت حاجتمند‌ست: یکی جسمی که آن از زمینی که آفریده خدای‌ست، به‌معاونت افلاک و انجم حاصل آید. دیگر علمی که آن از قرآن که همی کلام خدایست به‌معاونت امامان و حجتان حاصل آید که افلاک و کواکب دین ایشانند. و معیشت دنیاوی به‌میان خلق آگاهی بیشتر باشد و گاهی کمتر بر حسب استحقاق خلق مر آن را، تا هنگامی فراخی و رخصت باشد، و گاهی تنگی و قحط باشد. و علت فراخی و رخصت باران‌هاء به‌وقت باشد از آسمان که ببارد و زمین آن را قبول کند، تا اشخاص انسانی بدان بسیار و قوی شوند.و علت تنگی و قحط باز ایستادن باران‌ها باشد از آسمان به‌سبب بسیاری خلق بی‌حاصل مفسد تا به‌کمی معیشت به‌مرگ جسدی هلاک شوند، و فساد‌شان کمتر شود چو از مرگ متواتر بترسند، و آن آزمایش الهی باشد مر خلق را تا عقلا عبرت گیرند، چنانک همی‌گوید‌: قوله «ولنبلونکم بشیء من‌الخوف والجوع و نقص من‌الاموال و الانفس والثمرات، و بشر الصابرین.» همی گوید بیازماییم‌تان به‌چیزی از بیم و گرسنگی و کمی از مال‌ها و تن‌هاتان و میوه‌هاتان، و مژده ده مر شکیبا‌یان (را).»

و معیشت دینی مردم را علم است، و آن هم برین مثال‌ست که گاهی ‌اندر خلق علم بیشتر شود (و گاهی کمتر شود).چو قوت‌هاء حسی و شهوتی بر خلق غالب شود و جهل بر خلق مستولی باشد، و نفس ناطقه‌شان ضعیف باشد، وز طلب علم باز مانند، و چو مستحق علم نباشند، خازنان علم کتاب خدای که ابرهای رحمت الهی ایشانند قطر خویش (را) از ایشان باز گیرند از بهر انک دانند که اگر ایشان را بگویند، این جهال لعنهم الله! نشنوند، چنانک خدای گفت که «بدترین ستوران آنها‌اند نزدیک خدای که کران و گنگان‌اند و آنها که به‌عقل کار نکنند. و اگر خدای دانستی که‌اندر ایشان خیری هست مر ایشان را بشنوانیدی، و اگر بشنوانیدیشان روی از آن بگردانیدندی» بدین آیت: قوله» ان شرالدواب عندالله الصم البکم الذین لا یعقلون. و لو علم الله فیهم خیرالاسمعهم، و لو اسمعهم لتولوا و هم معرضون.» و‌اندر باز ایستادن قطر از اسمان دینا مردم را هلاک جسم است و‌اندر باز ایستادن قطر آسمان دین مر ایشان را هلاک نفس است و هرکه امام حق را دروغ‌زن کند به‌نفس هلاک شدن و به‌عذاب جاویدی رسد، چنانک خدای تعالی گفت ‌اندر گروه‌هایی که امامان روزگار خویش را دروغ‌زن کردند،‌ اندر سورة الشعرا برین هنجار که گفت: قوله: «فکذبوه فاهلکناهم ان فی ذلک لایه و ماکان اکثرهم مومنین، و ان ربک لهو العزیزالرحیم.» و هر که بر رسول علیه‌السلام ایمان آورد و به‌امام و به‌وصی او و بر خبر امام منکر شد، ستمکار شد، و مر اورا سوی هدی راه ننماید، چنانک خدای گفت: قوله«کیف یهدی الله قوما کفروا بعد ایمانهم و شهدوا ان الرسول حق و جاءهم البینات والله لا یهدی الظالمین.» گفت؛ «‌چگونه راه نماید خدای گروهی را که سپس از ایمان کافر شدند، و آیت‌ها (و) نشانی‌ها بدیشان آمد و گوایی دادند که رسول حق است؟ و خدای راه ننماید گروه ستمکاران را». و‌اندرین آیت عذر است مر امامان حق را-علیهم السلام به باز گرفتن علم حقیقت از هر گروهی که دانند که ایشان مر حق را منکرند، و اگر بشنوانندشان نشنوند و اگر بشنوند بر آن کار نکنند.

و اما جواب آنچ گفتند «چه چیز دی؟ و چه امروز؟ و باز فردا چه است؟» آنست که گوییم: زمانه به‌سه قسمت است، همیشه یکی ازو میانه است و دو حاشیت‌. و آنچ از زمانه میان‌است زمان حاضر است، چو «‌امروز‌» و «‌اکنون‌». و آنچ ازو طرف پیشین است چو «‌دی‌» وچو «آن ساعت گذشته‌» پیش از اکنون بود. و آنچ ازو طرف پسین است چو «‌فردا‌» و «چو ساعت دیگر» آینده و منتظر است. و این عالم باقی مردم (را) سرای امروزین است و عمر هر امروز اوست. و عالم باقی مردم را سرای فردایین است، و بقاء او‌اندر آن عالم فردا اوست، چنانک گفت: قوله «یا ایها الذین آمنو اتقواالله و لتنظر نفس ما قدمت لغد.» همی گوید «ای گروندگان بترسید از خدای و بنگرید که هر کسی که پیش خود فرستید مر فردا را.».پس درست کردیم که (‌فردا‌) به‌حقیقت مر خلق را پس از مرگ است و عمر هر کس تا به‌وقت وفات او همه (‌امروز‌) اوست.

و گوییم که دور هر پیغامبری «روز» اوست، و این که ما‌اندر وی‌ایم، اعنی سپس از بعث رسول مصطفی صلی‌الله علیه و آله وسلم تا به قیامت «روز» رسول ماست، و روزهاء موسی و عیسی و جز ایشان گذشته است. و خدای تعالی این جهان را‌اندر مدت شش روز آفریده است و این سخن به‌چند جای‌اندر کتاب کریم مسطور است، که همی‌گوید: قوله «الله الذی خلق السموات و الارض و ما بینهما فی ستة ایام ثم استوی علی العرش‌» حشویان امت گفتند: آنگاه که آسمان و زمین نبود ولکن‌اندر مدتی آفرید خدای مر این جهان را که‌آن به‌مقدار شش روز بود؛ آنگاه سپس از آن بر عرش راست شد.و گفتند که این استوا را معنی استیلاست، یعنی چو عالم را بیافرید بر عرش مستوی شد. و اهل تأویل گفتند: کتاب خدای به‌ما از بهر هدایت ما آمد و ما را ‌اندر آنچ بدانیم که خدای تعالی این جهان را به شش روز آفرید، هیچ هدایتی نیفزاید البته. و اندرین تفسیر که این گروه کردند مرین آیت را اظهار عجز قدرت خدای است از آفریدن مرین (جهان) را به‌یک لحظه. و باطل کند مرین تفسیر را قول خدای تعالی همی‌گوید: چو ما خواهیم که چیزی بباشد مرآن را گوییم «بباش» و باشد؛ چنانک گفت بدین آیت «انما قولنا لشیء اذا اردناه ان تقول له کن فیکون» یا آنکه چو گفت «ثم استوی علی العرش.» معنی‌اش آنست که پس از آنک عالم را به‌شش روز بیافرید بر عرش مستوی شد، و بدین قول همی درنگی لازم آید میان آفریدن او سبحانه (مر) عالم را و میان راست شدن او بر عرش. و اگر معنی استوا «استیلا» بودی، پس واجب آید که پیش از آفریدن عالم بر عرش مستولی نبود، یا خود عرش نداشت، و این خود هذیانی است بتر از آن پیشین تفسیر که دیدیم. بل گفتند که تأویل این آیت آنست که خدای تعالی مر عمر عالم را‌اندر مدت نبوت شش پیغامبر خویش آفرید، که هر یکی را از ایشان دور او و دعوت او‌اندر روز او بود، کاندر آن روز آن رسول خلق را به‌خدای خواند؛ و چو روز بگذشت روز دیگری بیامد از پیغامبران، و بر خلق واجب شد بدان دیگر پیغامبر گرویدن. و اگر خلق مرین تأویل (را) جستندی، هر گروهی به پیغامبری بیستادندی چنین که ایستاده‌اند، که ترسایان بر پنج روز ایستاده‌اند و جهودان بر چهار روز، و مغان بر سه روز با آنک‌اندر همه کتابهاء خدای که بر پیغامبران آمده است هم این سخن مذکور است، چنانک خدای تعالی همی‌گوید که آنچ‌ اندر قرآن است‌اندر کتابهاست، بدین آیت: قوله«ان هذا لفی الصحف الاولی صحف ابراهیم و موسی.»

و تأویل استوا بر عرش راست شدن فرمان خدایست بر قایم قیامت کو عرش خدای‌است، که چو سپس از گذشتن این شش روز او ظاهر شود، آنگاه فرمان خدای بر خلق لازم شود به‌قهر، چنانک گفت قوله «لمن الملک الیوم لله الواحد القهار.»

پس ظاهر کردیم که مقصود این مرد ازین بیت‌ها چیست، و معنی «دی» دور گذشته‌ست، و معنی «امروز» این دور حاضر‌ست، و معنی «‌فردا‌» دور آینده است.‍ و آن فردا که عقل ارا اندرو همه سعادت باشد روز قیام حق باشد، و ظلمات جهل به‌نور علم او از خلق زایل شود، چنانک خدای گفت: قوله «و اشرقت الارض بنور ربها.»اندرین قول چنین پیداست که کنون زمین تاریک است، و چو قیامت بیاید زمین روشن شود. و چو امروز خود زمین تا به قیامت روشن است، این حال دلیل‌ست بر آنک آن زمین نه این زمین است که روشن‌ست، بل آن زمین اکنون تاریک‌ست تا روشن شود، و آن زمین (است) که گفت امت بر آن ایستاده‌اند به‌اعتقاد به‌نفس نه به‌جسم. و آن اکنون تاریک‌ست و روشن خواهد شدن و بدان روشنایی همی تاریکی تفسیر‌ها مختلف بر خواهد خاستن، و این کتاب خدای (است) که امت بر آن ایستاده‌اند. و این اشارتی لطیف است عقلا را. وزین بیت‌ها گذشتیم.

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چه بود عالم وقتی همه سعادت بود
و هر دو نحس فرو نیستاده بود از کار؟
هوش مصنوعی: در زمانی که همه چیز خوب و خوش بود و بدی‌ها و شوم‌ها در کار نبودند، چه حال و هوا و چه شرایطی بر عالم حاکم بود؟
کنون جهان همه نحس است و هر دو سعد بجای
همان طلوع و غروب و همان مسیر و مدار‌،
هوش مصنوعی: هم‌اکنون جهان به طور کامل نحس و بدشگون است و هر دو خوشبختی هم جای همان طلوع و غروب و همان مسیر و مداری که همیشه وجود داشت، قرار گرفته است.
و باز فردا چون، دی بود چنین خبر است
از انبیا و حکیمان و ذمیان هموار
هوش مصنوعی: فردا نیز مانند دیروز، خبرهایی از پیامبران، حکیمان و دیگران به گوش خواهد رسید.
چه چیز دی و چه امروز، باز فردا چیست؟
از انچنین زچه روی؟ و از اینچنین زچه کار؟
هوش مصنوعی: چه چیزی در دی ماه و چه چیزی در امروز وجود دارد، اما فردا چه خواهد بود؟ از چه دلیلی این‌ها هست؟ و چرا این کارها انجام می‌شود؟
این سؤال به‌ظاهر درست نیست از بهر آنک همی‌گوید: چرا پیش ازین‌اندر جهان همه سعادت بود، و هر دو نحس یعنی زحل و مریخ بر فلک بی‌کار نبود، و هیچ نحس پیدا نبود؟ اکنون جهان همه نحس است و هر دو سعد یعنی مشتری و زهره بر‌کارند، و هیچ سعادت همی پدید نیاید؟ و باز فردا همچنان سعد خواهد بود که دی بوده است، و حکیمان و پیغامبران و ذمیان برین متفق‌اند.
هوش مصنوعی: این سؤال به نظر درست نمی‌رسد، چون می‌پرسد چرا در گذشته، وقتی که همه چیز خوشبخت بود، سیارات نحسی مانند زحل و مریخ فعال بودند، اما اکنون که همه چیز بد به نظر می‌رسد، سیارات سعدی چون مشتری و زهره فعال‌اند و هیچ خوشبختی‌ای به وجود نمی‌آید؟ همچنین فردا نیز مانند دیروز سعد خواهد بود و این موضوع مورد توافق حکما، پیامبران و اندیشمندان قرار دارد.
و ما از بهر آن گفتیم که این سؤال به‌ظاهر درست نیست که ما نشنودیم بل ممکن نیست که ما نشنودیم! که زمانی بوده است که مردمان‌ اندرو بی‌نیاز و تن‌درست و پادشا و کامران بوده‌ست، و‌اندر عالم نه هیچ کس درویش بود، و نه بیمار ونه رعیت بود، و نه مرگ بود میان خلق و نه درد و نه غم البته، تا بشاید گفتن که پیش ازین هر دو نحس بودند ولکن جهان همه سعد بود چنین که گفته‌است، که این محال است. و نیز روزگار چنان نیست که هیچ کس را‌اندرو سعادت نیست و یا خلق همه درویش و بیمار و بنده‌اند، تا بشاید گفتن که هر دو سعد به‌فلک بر کارند و هیچ سعادت‌اندر جهان نیست، بلکه همیشه شقاوت و شدت و ذل و درویشی گروهی مر گروهی را سعادت و راحت و غلبت و عزت بوده‌ست.
هوش مصنوعی: ما در پاسخ به این سؤال می‌گوییم که به نظر می‌رسد این پرسش بی‌اساس است، چرا که نمی‌توانیم بپذیریم که ما نشنیده‌ایم! در زمان‌هایی بوده که مردم، بی‌نیاز و سالم و پادشاه و خوشبخت بوده‌اند، و در آن زمان هیچ کسی درویش یا بیمار یا رعیت نبوده است، و مرگ، درد و غم نیز در میان مردم وجود نداشته است. بنابراین نمی‌توان گفت که از آغاز، هر دو ناپسند بوده‌اند، در حالی که جهان در آن زمان خوشبخت بود. این واقعیت غیرممکن است. همچنین، زمان‌ها چنین نیست که هیچ کس خوشبختی نداشته باشد یا همه درویش و بیمار و بنده باشند. نمی‌توان گفت که هر دو ناپسند به فلک سپرده شده‌اند و هیچ خوشبختی در دنیا وجود ندارد. بلکه همواره بین شقاوت و سختی و ذلت و فقر گروهی، گروهی دیگر از سعادت و راحت و غلبه و عزت برخوردار بوده‌اند.
و این تقدیر الهی‌ست، و استقامت کار خلق‌اندر عالم بدین تفاوت است که‌اندر خلق به‌حکمت حکیم علیم ثابت است، چنانک خدای تعالی می‌فرماید از کلام قدیم خویش«نحن قسمنا بینهم معیشتهم فی الحیوه الدنیا ورفعنا بعضهم فوق بعض درجات لیتخذ بعضهم بعضا سخریا.»همی گوید «ما قسمت کردیم میان خلق‌اندرین جهان نعمت این جهان را، و گروهی را برتر از گروهی کردیم تا گروهی مر گروهی را سخره گیرند ». یعنی گروهی پادشاه باشد و گروهی رعیت، و گروهی خداوند باشد و گروهی بنده و اگر کسی چنان‌اندیشد که این عدل نیست که یکی خداوند است و مر اورا صد بنده است، و گوید چنان بایستی که همه خلق همواره براحت و سعادت بودندی»‌ اندیشه او محال و باطل باشد از بهر انک نشاید بودن البته. نبینی که اگر چنان شود که هیچ کس فرمان کسی نکند، هر کسی را کار خویش باید کردن، چو همه هموار شوند همه رنجه شوند، و هیچ کس مر هیچ کس را کوزه‌‌ای آب ندهد. و اگر چنین بود، همه مردم چون ستوران شوند، و‌اندرین رنجگی همه خلق باشد، نه راحت همه خلق. پس ظاهر کردیم که این هم باطل است، و این علل که همی نفس صغار را توهم افتاد ذلیل و خوار‌ست بر گرفتن حکمت.
هوش مصنوعی: این سرنوشت الهی است و ثبات و استقامت در کارهای خلق به دلیل حکمت و علم خداوند شکل گرفته است. خداوند در کلام قدیم خود بیان کرده است که نعمت‌های زندگی را میان مردم تقسیم کرده و برخی را بر برخی دیگر برتری داده است تا گروهی بتوانند از گروه دیگر بهره‌مند شوند. به این معنا که برخی پادشاه و برخی رعیت هستند و برخی خداوند و برخی بنده. اگر کسی فکر کند که این عادلانه نیست و باید همه افراد در رفاه و سعادت باشند، این تفکر نادرست و غیرممکن است. اگر همه مردم بدون فرمانبری از یکدیگر عمل کنند، هر کس باید کار خود را انجام دهد و در نتیجه هیچ کس به دیگری کمک نخواهد کرد. در چنین حالتی، همه در زحمت خواهند بود و به جایی نخواهند رسید. لذا این نظریه نیز باطل است و تصور ذلت و خاری برای افراد، به دلیل عدم درک حکمت امور است.
پس گوییم که همچنین که کارها دنیاوی را دو طرف متباعدست و خلق‌اندرو بر منازل شقاوت و (سعادت)‌اند تا یکی پادشاو کامروا و (اورا) گنجهاء آگنده و لشکر‌ها و خیل وجود و عز و جاه است، و یکی بنده و درویش و برهنه و رنجور و بی‌کس و مزدور و ذلیل و خوار‌ست و درمیان این دو طرف خلق را مراتب است‌ اندر دنیا، کارهاء دین را نیز دو طرف متناقض است و خلق‌اندرو بر مراتب‌اند. یکی بدان منزل است که خلق را به‌جملگی به‌شفاعت او امید است و به‌صلوات دادن بر او مر امت را به‌خدای تقریب است، چنانک خدای تعالی گفت: قوله «ان الله و ملائکته یصلون علی النبی یا ایهاالذین امنو صلوا علیه و سلموا تسلیما.» و دیگر چنانست که لعنت کردن بر ابلیس طاعت است از ما مر خدای را کافر شدن بدو ایمان است، و خدای چنان گفت: قوله «فمن یکفر با‌لطاغوت و یومن بالله فقد استمسک بالعروه الوثقی.» و اگر کسی (را) چنان ظن بود که مر رسول را علیه‌السلام و مخلصان او را به‌روزگار ایشان همه سعادت بود وز منافقان و کافران رنجه نبودند، ظن او خطا بود، بل رسول علیه‌السلام به‌روزگار خویش رنجه و تنگ دل و به‌ضرورت بود، چنانک خدای تعالی همی‌گوید مر او را بر سبیل تعزیت بدین آیت: قوله (ولقد نعلم انک یضیق صدرک بما یقولون فسبح بحمد ربک و کن من الساجدین، و «اعبد ربک حتی یاتیک الیقین.» همی گوید «ما همی دانیم که دل تو تنگ شود بدانچ همی گویند؛ تو مر خدای را سپاس‌دار باش و تسبیح کن وز نماز‌‌کنان باش و بپرست خدای را تا عمرت سپری شود.»
هوش مصنوعی: در دنیا، زندگی انسان‌ها به دو دسته کاملاً متفاوت تقسیم می‌شود. برخی در رفاه و خوشبختی هستند، مانند پادشاهان با ثروت و قدرت، در حالی که گروهی دیگر در فقر و محرومیت به سر می‌برند و از زندگی رنج می‌برند. همین تفاوت‌ها در زمینه دین نیز وجود دارد؛ یک گروه است که به واسطه او امید به شفاعت و نزدیکی به خدا دارند و دیگر گروهی که با لعنت به ابلیس به خدا نزدیک‌تر می‌شوند. بنابراین، اگر کسی فکر کند که پیامبر در زمان خود تنها در خوشبختی بوده و از سختی و مشکل بی‌خبر بوده، اشتباه کرده است. او نیز در دوران خود رنج و مشکلاتی داشته و خداوند به او در این زمینه تسلی می‌دهد و به او می‌گوید که باید شکرگزار و صبور باشد تا زمانی که به یقین برسد.
و چو معلوم کردیم که این سوال به‌ظاهر قول درست نیست، و نه سعادت و نه شقاوت بر جملگی خلق نیفتد ‌اندر دنیا ونه‌اندر دین، اکنون گوییم: این سوال بر آن روی درست آید که گوییم: سعادت و شقاوت‌ اندر عالم صغیر واجب است که اوفتد به‌زمانی و زمانی مر عقلا را که ایشان‌اندر عالم صغیر بدان منزلت‌اند که مردم‌اندر عالم کبیر بر آن است، اعنی عاقل از مردم عام هم بدان منزلت است که مردم از ستور‌.
هوش مصنوعی: ما به این نتیجه رسیدیم که این پرسش به نظر نادرست می‌آید، چون نه خوشبختی و نه بدبختی به همه انسان‌ها در دنیا یا در دین تعلق نمی‌گیرد. اما می‌توان گفت که این پرسش به آن شکل درست است که می‌توانیم بگوییم: خوشبختی و بدبختی در دنیای کوچک لازم است که در زمانی خاص برای عقلای قوم اتفاق بیفتد. این عقلای قوم در دنیای کوچک به جایگاهی می‌رسند که مردم در دنیای بزرگ به آن دست پیدا می‌کنند؛ به عبارت دیگر، عاقل در میان مردم عادی در این حیث به همان جایگاهی می‌رسد که مردم در برابر حیوانات دارند.
و آن نکته که این مرد ‌اندر سیم بیت ازین بیت‌ها گفته‌ست که ما‌اندر شرح آنیم باز فردا چون دی بود، چنین خبرست از انبیا و حکما و جهودان و ترسایان و جز آن، دلیل بر آنک بدین سعادت علم دین را خواهد، و بدین شقاوت همی شقاوت جهل را خواهد.و به‌عالمی که این سعد و نحس دروست همی عالم دین را خواهد که‌ اندر میان مردم است، و همی‌گوید‌: پیش ازین علم دعوت حق منتشر بود ‌اندر میان عقلا با آنک هر دو نحس از گفت کفر و نفاق ‌اندر خلق بود و امامان نفاق و جهل که زحل و مریخ عالم صغیر بودند بر کار خویش بودند؛ و اکنون هر دو سعادت سعد از ایمان و اسلام بر جای است، و مشتری و زهره عالم دین هردو از امام و حجت بر جای‌اند، چرا همی هیچ سعد علمی پدید نیاید؟
هوش مصنوعی: این مرد در اشعارش بیان کرده که مطالبی که درباره آن صحبت می‌کنیم، شباهتی به دیروز دارد. او از پیامبران، حکیمان، یهودیان، مسیحیان و دیگران می‌گوید، که این نشان‌دهنده این است که برای رسیدن به سعادت، علم دین لازم است و نادانی نیز به شقاوت ختم می‌شود. در جهانی که این خوشی و ناخوشی در آن وجود دارد، علم دین باید میان مردم روشن شود. او می‌گوید که علوم مختلف حق پیش از این در میان اندیشمندان منتشر شده بود، با اینکه هر دو گروه دچار کفر و نفاق بودند. امامان نفاق و جهل همواره بر کار خود مشغول بودند. اکنون اما، دو خوشی بزرگ از ایمان و اسلام در جای خود هستند و دو سیاره مشتری و زهره نیز نمایانگر علم دین و امام و حجت هستند. با این حال، چرا در این شرایط هیچ خوشی علمی نمی‌تراود؟
جواب این سؤال آنست که گوییم: نهاد دین بر مثال نهاد دنیا‌ست، چنانک پیش از این بدو جای‌اندرین کتاب خبری را از رسول صلی‌الله علیه و آله وسلم که در آن مرین مثال (را) گفته‌ست، ثابت کردیم. و مردم که مراورا هم نفس حسی است و هم نفس ناطقه بدو معیشت حاجتمند‌ست: یکی جسمی که آن از زمینی که آفریده خدای‌ست، به‌معاونت افلاک و انجم حاصل آید. دیگر علمی که آن از قرآن که همی کلام خدایست به‌معاونت امامان و حجتان حاصل آید که افلاک و کواکب دین ایشانند. و معیشت دنیاوی به‌میان خلق آگاهی بیشتر باشد و گاهی کمتر بر حسب استحقاق خلق مر آن را، تا هنگامی فراخی و رخصت باشد، و گاهی تنگی و قحط باشد. و علت فراخی و رخصت باران‌هاء به‌وقت باشد از آسمان که ببارد و زمین آن را قبول کند، تا اشخاص انسانی بدان بسیار و قوی شوند.و علت تنگی و قحط باز ایستادن باران‌ها باشد از آسمان به‌سبب بسیاری خلق بی‌حاصل مفسد تا به‌کمی معیشت به‌مرگ جسدی هلاک شوند، و فساد‌شان کمتر شود چو از مرگ متواتر بترسند، و آن آزمایش الهی باشد مر خلق را تا عقلا عبرت گیرند، چنانک همی‌گوید‌: قوله «ولنبلونکم بشیء من‌الخوف والجوع و نقص من‌الاموال و الانفس والثمرات، و بشر الصابرین.» همی گوید بیازماییم‌تان به‌چیزی از بیم و گرسنگی و کمی از مال‌ها و تن‌هاتان و میوه‌هاتان، و مژده ده مر شکیبا‌یان (را).»
هوش مصنوعی: پاسخ این سؤال این است که می‌توان گفت: ماهیت دین مشابه ماهیت دنیاست. در این کتاب پیش‌تر به نقل حدیثی از پیامبر صلی‌الله علیه و آله وسلم اشاره کرده‌ایم که این مثال را بیان کرده است. انسان‌ها دارای دو جنبه هستند: یکی جنبه حسی و دیگری جنبه عقلی، که نیازمند معیشت هستند. معیشت جسمی انسان‌ها از خاکی تأمین می‌شود که خدا آفریده و به کمک آسمان‌ها و ستاره‌ها به وجود می‌آید. معیشت علمی نیز از قرآن که کلام خداست و به وسیله امامان و حجت‌ها به دست می‌آید، حاصل می‌شود؛ همان‌طور که آسمان و ستاره‌ها نمایانگر دین آنها هستند. معیشت دنیوی معمولاً به‌صورت فراوان یا کم در میان مردم وجود دارد و این بسته به شایستگی آنهاست. در زمان‌های خوب، فراوانی و آسایش وجود دارد و در زمان‌های دشوار، مشکلات و کمبودها. علت فراوانی و آسایش بارانی است که در زمان مناسب از آسمان می‌بارد و زمین آن را می‌پذیرد، که باعث قوت و توانایی انسان‌ها می‌شود. و علت مشکلات و کمبود بارانی است که به دلیل افزایش بی‌فایده‌ای افراد قطع می‌شود، تا از طریق کمبود معیشت، آنها به مرگ دچار شوند و فساد کاهش یابد. این موضوع آزمایشی از جانب خداوند برای انسان‌هاست تا از آن عبرت بگیرند، چنانکه در قرآن آمده است: «و ما شما را به‌چیزی از ترس، گرسنگی و کاهش از اموال و جان‌ها و میوه‌ها می‌آزماییم؛ و مژده بر شکیبایی‌دهندگان.»
و معیشت دینی مردم را علم است، و آن هم برین مثال‌ست که گاهی ‌اندر خلق علم بیشتر شود (و گاهی کمتر شود).چو قوت‌هاء حسی و شهوتی بر خلق غالب شود و جهل بر خلق مستولی باشد، و نفس ناطقه‌شان ضعیف باشد، وز طلب علم باز مانند، و چو مستحق علم نباشند، خازنان علم کتاب خدای که ابرهای رحمت الهی ایشانند قطر خویش (را) از ایشان باز گیرند از بهر انک دانند که اگر ایشان را بگویند، این جهال لعنهم الله! نشنوند، چنانک خدای گفت که «بدترین ستوران آنها‌اند نزدیک خدای که کران و گنگان‌اند و آنها که به‌عقل کار نکنند. و اگر خدای دانستی که‌اندر ایشان خیری هست مر ایشان را بشنوانیدی، و اگر بشنوانیدیشان روی از آن بگردانیدندی» بدین آیت: قوله» ان شرالدواب عندالله الصم البکم الذین لا یعقلون. و لو علم الله فیهم خیرالاسمعهم، و لو اسمعهم لتولوا و هم معرضون.» و‌اندر باز ایستادن قطر از اسمان دینا مردم را هلاک جسم است و‌اندر باز ایستادن قطر آسمان دین مر ایشان را هلاک نفس است و هرکه امام حق را دروغ‌زن کند به‌نفس هلاک شدن و به‌عذاب جاویدی رسد، چنانک خدای تعالی گفت ‌اندر گروه‌هایی که امامان روزگار خویش را دروغ‌زن کردند،‌ اندر سورة الشعرا برین هنجار که گفت: قوله: «فکذبوه فاهلکناهم ان فی ذلک لایه و ماکان اکثرهم مومنین، و ان ربک لهو العزیزالرحیم.» و هر که بر رسول علیه‌السلام ایمان آورد و به‌امام و به‌وصی او و بر خبر امام منکر شد، ستمکار شد، و مر اورا سوی هدی راه ننماید، چنانک خدای گفت: قوله«کیف یهدی الله قوما کفروا بعد ایمانهم و شهدوا ان الرسول حق و جاءهم البینات والله لا یهدی الظالمین.» گفت؛ «‌چگونه راه نماید خدای گروهی را که سپس از ایمان کافر شدند، و آیت‌ها (و) نشانی‌ها بدیشان آمد و گوایی دادند که رسول حق است؟ و خدای راه ننماید گروه ستمکاران را». و‌اندرین آیت عذر است مر امامان حق را-علیهم السلام به باز گرفتن علم حقیقت از هر گروهی که دانند که ایشان مر حق را منکرند، و اگر بشنوانندشان نشنوند و اگر بشنوند بر آن کار نکنند.
هوش مصنوعی: معیشت دینی مردم به علم وابسته است و جریان علم در بین مردم گاهی بیشتر و گاهی کمتر می‌شود. زمانی که لذت‌های جسمی و شهوی بر مردم غلبه کند و جهل در میان آنها حاکم شود و عقلشان ضعیف باشد، تمایل به یادگیری علم کاهش می‌یابد. اگر افراد مستحق علم نباشند، علم الهی که به مانند ابرهای رحمت است، از آنها گرفته می‌شود؛ زیرا می‌دانند که اگر به این افراد علم داده شود، آنها به آن عمل نخواهند کرد. خداوند در قرآن فرموده است که بدترین موجودات نزد خدا کسانی هستند که کر و لال‌اند و از عقل استفاده نمی‌کنند. اگر خدا می‌دانست که در آنها خیری وجود دارد، آنها را شنوا می‌کرد. نبودن علم در جامعه باعث هلاکت جسمانی و روحانی مردم می‌شود. کسی که امام حق را تکذیب کند، به هلاکت و عذاب ابدی دچار خواهد شد. اگر فردی به پیامبر ایمان آورد اما به امام و وصی او و خبر او انکار کند، ستمگر است و خداوند او را هدایت نخواهد کرد. در نهایت، این آیات دلیلی است برای خودداری امامان از عطای علم به کسانی که حق را انکار می‌کنند، زیرا اگر به آنها گوشزد شود نیز نخواهند پذیرفت و عمل نخواهند کرد.
و اما جواب آنچ گفتند «چه چیز دی؟ و چه امروز؟ و باز فردا چه است؟» آنست که گوییم: زمانه به‌سه قسمت است، همیشه یکی ازو میانه است و دو حاشیت‌. و آنچ از زمانه میان‌است زمان حاضر است، چو «‌امروز‌» و «‌اکنون‌». و آنچ ازو طرف پیشین است چو «‌دی‌» وچو «آن ساعت گذشته‌» پیش از اکنون بود. و آنچ ازو طرف پسین است چو «‌فردا‌» و «چو ساعت دیگر» آینده و منتظر است. و این عالم باقی مردم (را) سرای امروزین است و عمر هر امروز اوست. و عالم باقی مردم را سرای فردایین است، و بقاء او‌اندر آن عالم فردا اوست، چنانک گفت: قوله «یا ایها الذین آمنو اتقواالله و لتنظر نفس ما قدمت لغد.» همی گوید «ای گروندگان بترسید از خدای و بنگرید که هر کسی که پیش خود فرستید مر فردا را.».پس درست کردیم که (‌فردا‌) به‌حقیقت مر خلق را پس از مرگ است و عمر هر کس تا به‌وقت وفات او همه (‌امروز‌) اوست.
هوش مصنوعی: زمان به سه بخش تقسیم می‌شود: یکی حال، یکی گذشته و دیگری آینده. حال به معنای «امروز» و «اکنون» است، در حالی که گذشته مربوط به روزهای قبل، یعنی «دی» و «آن ساعت گذشته» می‌باشد. آینده نیز به روزهای بعد اشاره دارد، مثل «فردا» و «ساعت دیگر». زندگی هر فرد در حقیقت به امروز وابسته است و هر کس باید به رفتار و اعمال خود در این زمان توجه کند. همچنین اشاره شده که انسان‌ها باید به آنچه برای فردا آماده کرده‌اند نیز توجه کنند، زیرا زندگی پس از مرگ به معنای واقعی فردا است و عمر هر فرد تا زمان مرگ به امروز او مربوط می‌شود.
و گوییم که دور هر پیغامبری «روز» اوست، و این که ما‌اندر وی‌ایم، اعنی سپس از بعث رسول مصطفی صلی‌الله علیه و آله وسلم تا به قیامت «روز» رسول ماست، و روزهاء موسی و عیسی و جز ایشان گذشته است. و خدای تعالی این جهان را‌اندر مدت شش روز آفریده است و این سخن به‌چند جای‌اندر کتاب کریم مسطور است، که همی‌گوید: قوله «الله الذی خلق السموات و الارض و ما بینهما فی ستة ایام ثم استوی علی العرش‌» حشویان امت گفتند: آنگاه که آسمان و زمین نبود ولکن‌اندر مدتی آفرید خدای مر این جهان را که‌آن به‌مقدار شش روز بود؛ آنگاه سپس از آن بر عرش راست شد.و گفتند که این استوا را معنی استیلاست، یعنی چو عالم را بیافرید بر عرش مستوی شد. و اهل تأویل گفتند: کتاب خدای به‌ما از بهر هدایت ما آمد و ما را ‌اندر آنچ بدانیم که خدای تعالی این جهان را به شش روز آفرید، هیچ هدایتی نیفزاید البته. و اندرین تفسیر که این گروه کردند مرین آیت را اظهار عجز قدرت خدای است از آفریدن مرین (جهان) را به‌یک لحظه. و باطل کند مرین تفسیر را قول خدای تعالی همی‌گوید: چو ما خواهیم که چیزی بباشد مرآن را گوییم «بباش» و باشد؛ چنانک گفت بدین آیت «انما قولنا لشیء اذا اردناه ان تقول له کن فیکون» یا آنکه چو گفت «ثم استوی علی العرش.» معنی‌اش آنست که پس از آنک عالم را به‌شش روز بیافرید بر عرش مستوی شد، و بدین قول همی درنگی لازم آید میان آفریدن او سبحانه (مر) عالم را و میان راست شدن او بر عرش. و اگر معنی استوا «استیلا» بودی، پس واجب آید که پیش از آفریدن عالم بر عرش مستولی نبود، یا خود عرش نداشت، و این خود هذیانی است بتر از آن پیشین تفسیر که دیدیم. بل گفتند که تأویل این آیت آنست که خدای تعالی مر عمر عالم را‌اندر مدت نبوت شش پیغامبر خویش آفرید، که هر یکی را از ایشان دور او و دعوت او‌اندر روز او بود، کاندر آن روز آن رسول خلق را به‌خدای خواند؛ و چو روز بگذشت روز دیگری بیامد از پیغامبران، و بر خلق واجب شد بدان دیگر پیغامبر گرویدن. و اگر خلق مرین تأویل (را) جستندی، هر گروهی به پیغامبری بیستادندی چنین که ایستاده‌اند، که ترسایان بر پنج روز ایستاده‌اند و جهودان بر چهار روز، و مغان بر سه روز با آنک‌اندر همه کتابهاء خدای که بر پیغامبران آمده است هم این سخن مذکور است، چنانک خدای تعالی همی‌گوید که آنچ‌ اندر قرآن است‌اندر کتابهاست، بدین آیت: قوله«ان هذا لفی الصحف الاولی صحف ابراهیم و موسی.»
هوش مصنوعی: هر پیامبری یک «روز» دارد و از زمان بعثت پیامبر اسلام تا قیامت، این روز به عنوان روز پیامبر ما محسوب می‌شود و روزهای موسی و عیسی و دیگران گذشته است. خداوند این جهان را در مدت شش روز آفریده و این مطلب در چندین جا در قرآن ذکر شده است. برخی گفته‌اند که خدا وقتی آسمان و زمین را نیافریده بود، این جهان را در شش روز خلق کرد و سپس بر عرش قرار گرفت. معناهای مختلفی برای «استوا» ذکر شده که یکی از آنها به معنای تسلط است، یعنی پس از آفرینش، خدا بر عرش مستقر شد. بعضی از مفسران معتقدند که کتاب خدا برای هدایت ما نازل شده و هیچ افزایش هدایت دیگری به ما نمی‌دهد. تفسیرهایی که در مورد این آیه ارائه شده، قدرت خدا را در آفرینش در یک لحظه محدود می‌سازد، اما خداوند می‌گوید اگر بخواهد که چیزی باشد فقط کافی است بگوید «بباش» و آن چیز می‌شود. به این ترتیب، می‌توان گفت بعد از این که جهان در شش روز آفریده شد، خدا بر عرش قرار گرفت و این مستلزم فاصله‌ای بین آفرینش جهان و قرار گرفتنش بر عرش است. اگر معنی استوا را تسلط فرض کنیم، این به این معناست که پیش از آفرینش عالم، خدا بر عرش تسلط نداشت که این به نوعی تناقض می‌انجامد. همچنین گفته شده است که این آیه می‌تواند به دوران نبوت شش پیامبر اشاره داشته باشد که هر یک روز خاص خود را داشتند و در آن روز به مردم فراخوانده‌اند تا به خدا ایمان آورند. به این شکل، با گذشت هر روز، پیامبر دیگری ظهور کرد و بر مردم واجب بود که به آن پیامبر جدید ایمان آورند. اگر مردم این تفسیر را جستجو می‌کردند، هر گروهی به پیامبری که مربوط به خودشان بود می‌ایستادند، مانند مسیحیان که بر پایه پنج پیامبر و یهودیان که بر چهار پیامبر ایستاده‌اند. همه این مطالب در کتاب‌های خدا بر پیامبران آمده است.
و تأویل استوا بر عرش راست شدن فرمان خدایست بر قایم قیامت کو عرش خدای‌است، که چو سپس از گذشتن این شش روز او ظاهر شود، آنگاه فرمان خدای بر خلق لازم شود به‌قهر، چنانک گفت قوله «لمن الملک الیوم لله الواحد القهار.»
هوش مصنوعی: تأویل استوا به معنای قرار گرفتن خداوند بر عرش است که به معنای تصدیق فرمان الهی در روز قیامت می‌باشد. در این روز، عرش خداوند وجود خواهد داشت و زمانی که بعد از گذشت شش روز، خداوند ظاهر شود، فرمان او برای کشیدگی به سمت بندگان لازم و ضروری خواهد بود. در اینجا اشاره شده که مالکیت روز قیامت فقط از آنِ خداوند یکتاست که بر همه چیز تسلّط دارد.
پس ظاهر کردیم که مقصود این مرد ازین بیت‌ها چیست، و معنی «دی» دور گذشته‌ست، و معنی «امروز» این دور حاضر‌ست، و معنی «‌فردا‌» دور آینده است.‍ و آن فردا که عقل ارا اندرو همه سعادت باشد روز قیام حق باشد، و ظلمات جهل به‌نور علم او از خلق زایل شود، چنانک خدای گفت: قوله «و اشرقت الارض بنور ربها.»اندرین قول چنین پیداست که کنون زمین تاریک است، و چو قیامت بیاید زمین روشن شود. و چو امروز خود زمین تا به قیامت روشن است، این حال دلیل‌ست بر آنک آن زمین نه این زمین است که روشن‌ست، بل آن زمین اکنون تاریک‌ست تا روشن شود، و آن زمین (است) که گفت امت بر آن ایستاده‌اند به‌اعتقاد به‌نفس نه به‌جسم. و آن اکنون تاریک‌ست و روشن خواهد شدن و بدان روشنایی همی تاریکی تفسیر‌ها مختلف بر خواهد خاستن، و این کتاب خدای (است) که امت بر آن ایستاده‌اند. و این اشارتی لطیف است عقلا را. وزین بیت‌ها گذشتیم.
هوش مصنوعی: در این متن بیان شده که منظور شاعر از عبارات مختلفی که به زمان اشاره دارند، مفهوم‌های خاصی همچون گذشته، حال و آینده است. به ویژه این که فردا به معنای روز قیامت تلقی شده که در آن حق برپا می‌شود و جهل با نور علم از بین می‌رود. همچنین اشاره شده که در حال حاضر زمین در تاریکی است و در قیامت به نور خواهد رسید. این نشان می‌دهد که زمین اکنون تاریک است و باید روشن شود. در اینجا زمین به معنای جهان مادی نیست، بلکه به یک حقیقت معنوی اشاره دارد که مردم باید به آن اعتقاد داشته باشند. این اشاره‌ها منجر به تفسیرهای مختلف می‌شود و تاکید بر این دارد که این مفاهیم در کتاب خدا وجود دارد و برای عقلای ما یک نشانه لطیف محسوب می‌شود.