گنجور

بخش ۱۶ - اندر شرح (یکی)

یکی کدام که بسیاری‌اندرو موجود؟
یکی بمحض چرا گفت خالق جبار؟
یکی که نه تضعیفش روا و نه تنصیف
فزون نگیرد و نقصانیی ز روی شمار
باضطراب و بتقریب یک نه بر تحقیق،
چگونه باید دانستن این چنین گفتار؟

از قدماء حکماء فلاسفه سابق (در) علم حسال فیثاغورس حکیم بودست، خداوند اریثماطیقی اوست. و قول این حکیم فیلسوف آنست که گوید: «عالم حسی متصور است، و نظم عالم بر ترتیب حسابست. و ابتدا عالم از یکی است، و آن یکی صانع عالم است، که عالم متکثر از یکی او پدید آمده است.» و گفت: «چنانک یکی از عددها بذات خویش بی نیاز‌ست یعنی اگر هیچ عدد نباشد یکی باشد عددها همه بیکی محتاج است‌اندر وجود خویش، و اگر یکی نباشد هیچ عدد نباشد، و بهر عددی که یکی را از (و) بیرون کنند، آن عدد نیست شود.و خدای نیز که او یکی است از هرچ آفریده است بی نیاز است. و اگر عالم متکثر نباشد او باشد، ولکن اگر او نباشد عالم نباشد، چنانک اگر یکی نباشد کثرت نباشد.».و گفت: که »قیام و وجود حساب بیکی است که او علت عددست، و معدود بعدد معدود است، و معدود این عالم است که جوهری متجزیست، و معنی تجزی تکثرست. پس قیام عالم معدود متکثر بیکیست، که آن علت اوست و صانع اوست.»

وکسی از فلاسفه منکر نیست مگریکی مر خدای را، و همگنان دلیل بر یکی خدای از کثرت اجزا عالم گرفته‌اند، و گفتندکه «یکی‌ها اجزا عالم که وجود عالم بدانست هم دلایلست بر آنچ صانع او یکست.»و گفتند که «اگر ذات صانع بیش از یکی بودی بروئی از رویها، واجب آمدی که پیش ازو صانعی بودی که ذات او یکی بودی، و ترکیب این صانع متکثر ازو بودی.» و گفتند: که «چو عالم باکثرتست، و وجود کثرت از یکی است، واجب آید که صانع عالم متکثر (پیش از) آن موجود شدست.» و گفتند که «یکی بذات خویش نه تنصیف پذیرد ونه تضعیف.» و گفتند: نصف یعنی نیمی «یک» نیمه است، و سه یکی «یک» سه یک است، و یکی کمتر نشود‌اندر تقسیم یکی، از بهر آنک یکی منقسم نیست بل بذات خویش قایم است و متجزی نیست . و این قول فلسفی نیکوست، والله اعلم بالصواب.

و اما جواب اهل تایید علیهم السلام مرین سوال را که گفت «یکی محض کدامست؟و یکی متکثر کدام؟» آنست که گفتند: این یکی که ترکیب اعداد ازوست و متکثرست، یکی مرکب است از وحدت وز آن جوهر که وحدت را پذیرفته است، یعنی یکی مر او را بتازی «وحدت» گویند، پیش از یکی است که مر اورا «واحد» گویند، چنانک سیاهی پیش از سیاه است، و شیرینی پیش از شیرین است. و گفتند: چنانک سیاه بسیاهی موجودست و شیرین بشیرینی موصوفست، یکی متکثر که او آغاز عدد است نیز بیکی موجود است، و یکی پیش ازو بوده است بهر ره و بجوهر او متحدست تا مایه اعداد و معدودات شدست؛ که اگرآن یکی متکثر نبودی، کثیر اعنی بسیار ازو موجود نشدی، چنانک آنچ شیرینی ندارد شیرین بدو یافته نشود، و انچ سیاهی بدو نرسد سیاه بدو موجود نباشد.

و گفتند که وحدت را با آنک او علت واحد است بذات خویش قیام نبود، وواحد نیز بی وحدت واحدنبود، چنانک شیرینی را جز‌اندر شیرین وجود نیست، و شیرین بی شیرینی معلوم نیست. و این هر دو که علتها عالم متکثر‌اند بیکدیگر محتاج بودند‌اندر وجود خویش. پس عقل بضرورت اثبات کرد هست کننده این دو محتاج را بیک دیگر تا بوجود و ایجاد هر دو بیک دیگر کثرت موجود شود و متکثر بکثرت وجود یابد.و مر آن هست کننده وحدت را و پدید آرنده واحد را بدو «مبدع» گفتند، که او مر وحدت را علت وجود واحد کرد بابداع نه از چیزی تا واحد بوجود آن وحدت واحدی یافت، و وحدت‌اندر واحد قرار گرفت، و هر دو یک جوهر گشتندبمثل، چنانک صورت و هیولی متحد شدستند، و هر دو بدین اتحاد وجود یافته‌اند و معلوم و معقولست که صورت جز هیولیست.

و گفتند که هست اول آن جوهر بود که وحدت بدو متحد شد، و آن عقل کلیست که مر او را فیلسوف «عقل فعال» گوید، و آغاز هستیها اوست. و مر عقل را «واحد» بدان گفتند که «فاعل» شد از «وحدت» تا نامش بحکم وحدت واحد آید، یعنی «یکی شنونده با وحدت.» و چوواحد بوحدت واحد شد، یکی محض نیامد بل یکی متکثر آمد بذات و جوهر خویش، واصل کثرت گشت و نخستین کثرتی؛ ازو نفس پدید آمد بقوت وحدت، که مر نفس را محل «دوئی» است. و ازآن دانستیم کز واحدی عقل نخست نفس پدید آید، و مر اورا محل دوئیست که قابل آثار عقل نفس است. وچو یکی متکثر بوحدت باری موجود شد، مویدان الهی علیهم السلام گفتند: لازم اید که مبدع وحدت از وحدت برتر است و نزدیکتر چیزی بدووحدت است از بر سو مر تقریب و هم را چنانک نزدیکتر چیزی بوحدت واحدست از برسو، و باز نزدیکتر چیزی بیکی «دو» ست از بر سو. و) چو جوهر عقل را برتر از وحدت باثبات صفت راهی نبود مر مبدع را سبحانه «احد» گفت بضرورت، چنانک خدای گفت: قوله «قل هو الله احد» جعفر صادق علیه‌السلام چنین خواند سورة الاخلاص را بوجه تعظیم. از بهر تقریب و هم عقلا (مبدع حق را) «یکی محض» گفتند. و چون آن «یکی متکثر را» تنصیف یافتند سوی «وحدت» و «یک»، نیمه‌ئی ازو وحدت «را» بود از برسو، و یک نیمه جوهر را، و بود کآن مبدع بود نه از چیزی. نیز تضعیفش یافتند بدو از بر سو گفتند: چو یکی متکثر را تنصیف و تضعیفست، مر یکی محض را تنصیف و تضعیف نیست، از بهر آنک نیمه واحد اعنی وحدت اثر اوست، بدانچ وحدت اثرست از باری سبحانه.

و گفتند: دلیل بر دوئی عقل اول آنست کو بدو نوعست: یکی عقل غریزی که آن اصل است‌اندر مردم، و دیگر عقل مکتسب است کآن الفغده است بتعلیم، وجود وی‌اندر دوئی‌اندر عقل ثابت بود. و نفس کلی مر یکی عقل کلی را بمرتبت دوئی بود، و مر دوئی اورا بمرتبت سه‌ئی آید. (از آنست) که انواع نفس‌اندر موالید سه‌اند، یکی نباتی و دیگر حسی و سه دیگر ناطقه. آنگاه سپس از نفس هیولی موجود شد بامر باری سبحانه بواسطه نفس و عقل. و مر هیولی را مرتبت چهاری آمد، بدانچ مر عقل را مرتبت دوئی بود و نفس با مرتبت سه‌ئی ؛ لاجرم هیولی بچهار نوع‌اندر (است) :. یکی هیولی صانعی، و دیگر هیولی طباعی، و سه دیگر هیولی کلی، و چهارم هیولی اول اعنی بی صورت. آنگاه پس از هیولی طبیعت موجود شد‌اندر مرتبت پنجی، از آنست که طبایع پنجست: چهار ازین بسایط ازخاک (و آب) و باد و آتش و پنجم فلک. آنگاه جسم سپس از اتحاد طبایع بهیولی‌اندر مرتبت ششی است، از بهر آنست که مر جسم را شش جانب است: از زبر وزیرو راست و چپ و پیش و پس. آنگاه صورت افلاک‌اندر مرتبت هفتی است، از آنست که افلاک هفتست، و کواکب سیاره‌اندرو هفتست معروف و مشهور. آنگاه ترتیب ارکان‌اندر جوف (فلک) بمنزلت هشتیست؛ بدانچ مر هر رکنی را از ارکان دو طبیعتست، اعنی آتش گرم و خشکست، و هوا گرم و نرم (است)، و آب سردو تر است و خاک سردو خشکست.آنگاه سه مولود کز امهات طبایع و آبا افلاک زادست از معادن و نبات و حیوان هر یکی سه نوع است، تا موالید را بر ترتیب موجودات منزلت نهی آمدست، چنان که معادن سه نوعست: یک نوع خاکی است که بگدازد (و) بسوزد چون زاگها و سرمه و جز آن؛ و دیگر نوع هوائی است که نگدازد و نسوزد (چون..).و سه دیگر آبیست که بگدازد و نسوزد چون گوگرد و قیر و جز آن. و حیوان نیز سه نوعست: یک نوع که بزاید و شیر دهد از مردم و ستور و جز آن، و دیگر نوع آنست که خایه کند و شیر ندارد از مرغان و ماهی و جز آن، و سه دیگر آنست که بخیزد از جایها نمناک چو پشه و مگس و جز آن. و نبات نیز سه نوع است: یک نوع آنست که بنشانندش و بماند بعمرها چون درختان گوزو خرماو جز آن: و دیگر نوع آنست که هر سال کارندش و نا چیز شود چو گندم و جو و جز آن. و سه دیگر نوع آنست که بعمرها تخمش بروید چو گیاه‌ها بی اصل. پس ظاهر کردیم که همه موجودات‌اندر نه مرتبت موجود است، وزین سبب است که مر جسم را نه عرض لازم آمدست چنان که شرح آن پیش ازین .‌اندر جواب این مرد که بر آن معنی سوال کرده است دادیم. و مر سه موالید را علتها بسیار است. از هیولی و صورت و تالیف هر دو، وز جوهر و عرض (و) مرکب آن دو، وز جسم و روح و مجموع از هردو، وز سه مقدار جسم کآن طول و عرض و عمقست، وز اعراض جسم کآن خط و سطح و حجمست، و از سه زمان: از گذشته و مقیم (و) نو آینده . وزین گذشتیم.

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یکی کدام که بسیاری‌اندرو موجود؟
یکی بمحض چرا گفت خالق جبار؟
هوش مصنوعی: این بیت به موضوع وجود و آفرینش اشاره دارد. شاعر به این نکته پرداخته که از میان موجودات فراوان، چه چیزی تنها و بی‌نظیر است؟ همچنین به این پرسش پاسخ می‌دهد که چرا آفریننده‌ی بزرگ و قدرتمند، تنها یک موجود را ایجاد کرده است. در واقع، بیانگر این است که در میان تنوع آفرینش، وجود یک حقیقت و اصل واحد مشهود است.
یکی که نه تضعیفش روا و نه تنصیف
فزون نگیرد و نقصانیی ز روی شمار
هوش مصنوعی: آن کسی که نه می‌توان او را تضعیف کرد و نه می‌توان در مقدارش اضافه کرد، و کمبودی نیز از روی شمارش به او نمی‌رسد.
باضطراب و بتقریب یک نه بر تحقیق،
چگونه باید دانستن این چنین گفتار؟
هوش مصنوعی: با نگرانی و در نزدیکی حقیقت، چگونه می‌توان در مورد این گونه سخنان آگاهی پیدا کرد؟
از قدماء حکماء فلاسفه سابق (در) علم حسال فیثاغورس حکیم بودست، خداوند اریثماطیقی اوست. و قول این حکیم فیلسوف آنست که گوید: «عالم حسی متصور است، و نظم عالم بر ترتیب حسابست. و ابتدا عالم از یکی است، و آن یکی صانع عالم است، که عالم متکثر از یکی او پدید آمده است.» و گفت: «چنانک یکی از عددها بذات خویش بی نیاز‌ست یعنی اگر هیچ عدد نباشد یکی باشد عددها همه بیکی محتاج است‌اندر وجود خویش، و اگر یکی نباشد هیچ عدد نباشد، و بهر عددی که یکی را از (و) بیرون کنند، آن عدد نیست شود.و خدای نیز که او یکی است از هرچ آفریده است بی نیاز است. و اگر عالم متکثر نباشد او باشد، ولکن اگر او نباشد عالم نباشد، چنانک اگر یکی نباشد کثرت نباشد.».و گفت: که »قیام و وجود حساب بیکی است که او علت عددست، و معدود بعدد معدود است، و معدود این عالم است که جوهری متجزیست، و معنی تجزی تکثرست. پس قیام عالم معدود متکثر بیکیست، که آن علت اوست و صانع اوست.»
هوش مصنوعی: پیشینیان فلاسفه، به ویژه فیثاغورس، بر این باور بودند که جهان محسوس بر پایه نظم و ترتیب حساب استوار است. او معتقد بود که آغاز این جهان از یک وجود واحد نشأت می‌گیرد که خود آن واحد، خالق و صانع جهان است. به عبارت دیگر، تمامی موجودات متکثر از همان یک وجود بیرون آمده‌اند. فیثاغورس اظهار می‌کند که عدد یک از خود بی‌نیاز است، چرا که حتی در غیاب دیگر اعداد، عدد یک همچنان وجود دارد. اما تمامی دیگر اعداد به وجود عدد یک وابسته‌اند، به‌گونه‌ای که اگر عدد یک نباشد، هیچ عدد دیگری نیز وجود نخواهد داشت. همچنین، او تأکید می‌کند که خداوند که تجلی همان یک است، از هر آنچه خلق کرده بی‌نیاز است. در نهایت، تأسیس و وجود حساب به وجود واحدی وابسته است که علت تمامی اعداد به شمار می‌آید، و دنیای محسوس در واقع چیزی است متجزی و چندگانه که از آن یک وجود نشأت گرفته و به همین علت، همه موجودات متعین هستند.
وکسی از فلاسفه منکر نیست مگریکی مر خدای را، و همگنان دلیل بر یکی خدای از کثرت اجزا عالم گرفته‌اند، و گفتندکه «یکی‌ها اجزا عالم که وجود عالم بدانست هم دلایلست بر آنچ صانع او یکست.»و گفتند که «اگر ذات صانع بیش از یکی بودی بروئی از رویها، واجب آمدی که پیش ازو صانعی بودی که ذات او یکی بودی، و ترکیب این صانع متکثر ازو بودی.» و گفتند: که «چو عالم باکثرتست، و وجود کثرت از یکی است، واجب آید که صانع عالم متکثر (پیش از) آن موجود شدست.» و گفتند که «یکی بذات خویش نه تنصیف پذیرد ونه تضعیف.» و گفتند: نصف یعنی نیمی «یک» نیمه است، و سه یکی «یک» سه یک است، و یکی کمتر نشود‌اندر تقسیم یکی، از بهر آنک یکی منقسم نیست بل بذات خویش قایم است و متجزی نیست . و این قول فلسفی نیکوست، والله اعلم بالصواب.
هوش مصنوعی: هیچ‌یک از فلاسفه وجود خدا را انکار نکرده‌اند، مگر یکی که آن را نفی کرده است. دیگران بر وجود یک خدای یگانه از تنوع اجزای جهان استدلال کرده‌اند و گفته‌اند که اجزای واحد این جهان که وجود آن بدین شکل معلوم است، دلیلی بر وجود یک صانع دارد. آن‌ها بیان کرده‌اند که اگر ذات صانع بیش از یکی می‌بود، در این صورت لازم می‌آمد که قبل از آن، صانعی با ذات واحد وجود داشته باشد و ترکیب این صانع همگی از او به وجود می‌آمد. همچنین گفته‌اند که چون دنیا متکثر است، و وجود این کثرت از یک وجود ناشی می‌شود، پس ضرورت دارد که صانع عالم نیز متکثر باشد قبل از آن موجود. آن‌ها بر این باورند که یگانگی ذات خداوند نه تقسیم می‌پذیرد و نه ضعیف می‌شود. آن‌ها توضیح داده‌اند که نصف یعنی نیمی «یک» به خودی خود نیمه است و اگر چند عدد به هم اضافه شوند، در نهایت همگی یکی می‌باشند و کم نمی‌شوند. زیرا یکی به خودی خود ثابت و تقسیم‌ناپذیر است. این نظر فلسفی بسیار معتبر است و خداوند به حقیقت داناست.
و اما جواب اهل تایید علیهم السلام مرین سوال را که گفت «یکی محض کدامست؟و یکی متکثر کدام؟» آنست که گفتند: این یکی که ترکیب اعداد ازوست و متکثرست، یکی مرکب است از وحدت وز آن جوهر که وحدت را پذیرفته است، یعنی یکی مر او را بتازی «وحدت» گویند، پیش از یکی است که مر اورا «واحد» گویند، چنانک سیاهی پیش از سیاه است، و شیرینی پیش از شیرین است. و گفتند: چنانک سیاه بسیاهی موجودست و شیرین بشیرینی موصوفست، یکی متکثر که او آغاز عدد است نیز بیکی موجود است، و یکی پیش ازو بوده است بهر ره و بجوهر او متحدست تا مایه اعداد و معدودات شدست؛ که اگرآن یکی متکثر نبودی، کثیر اعنی بسیار ازو موجود نشدی، چنانک آنچ شیرینی ندارد شیرین بدو یافته نشود، و انچ سیاهی بدو نرسد سیاه بدو موجود نباشد.
هوش مصنوعی: پاسخ اهل تأیید به این سوال که «یک واحد چیست و کثرت چیست؟» این است که آنها می‌گویند: این واحد که از ترکیب اعداد به وجود آمده و متکثر است، یک ترکیب است از وحدت و آن جوهری که وحدت را پذیرفته است. به عبارت دیگر، یک واحد، وحدت نامیده می‌شود و پیش از آن واحد، واژه «یک» به کار می‌رود، همان‌طور که سیاهی پیش از سیاه و شیرینی پیش از شیرین است. همچنین، همان‌طور که سیاه بسیار و شیرین توصیف شده وجود دارد، واحد متکثر که آغاز عدد است نیز به واحد وابسته است و یکی پیش از آن وجود دارد که به تمامی امور مرتبط است و جوهر آن واحد است تا به نحوی مایه اعداد و کثرت‌ها گردد؛ زیرا اگر این واحد متکثر وجود نداشت، آنگاه کثرتی از آن به وجود نمی‌آمد. به همین ترتیب، اگر چیزی شیرین نباشد، شیرینی از آن حاصل نمی‌شود و اگر چیزی سیاه نباشد، سیاهی نیز از آن پدید نخواهد آمد.
و گفتند که وحدت را با آنک او علت واحد است بذات خویش قیام نبود، وواحد نیز بی وحدت واحدنبود، چنانک شیرینی را جز‌اندر شیرین وجود نیست، و شیرین بی شیرینی معلوم نیست. و این هر دو که علتها عالم متکثر‌اند بیکدیگر محتاج بودند‌اندر وجود خویش. پس عقل بضرورت اثبات کرد هست کننده این دو محتاج را بیک دیگر تا بوجود و ایجاد هر دو بیک دیگر کثرت موجود شود و متکثر بکثرت وجود یابد.و مر آن هست کننده وحدت را و پدید آرنده واحد را بدو «مبدع» گفتند، که او مر وحدت را علت وجود واحد کرد بابداع نه از چیزی تا واحد بوجود آن وحدت واحدی یافت، و وحدت‌اندر واحد قرار گرفت، و هر دو یک جوهر گشتندبمثل، چنانک صورت و هیولی متحد شدستند، و هر دو بدین اتحاد وجود یافته‌اند و معلوم و معقولست که صورت جز هیولیست.
هوش مصنوعی: آنها گفتند که وحدت به عنوان علت واحد، به خودی خود قائم نیست و واحد بدون وحدت نیز وجود ندارد. مانند اینکه شیرینی تنها در وجود شیرین است و شیرین بدون شیرینی قابل تشخیص نیست. این دو که علت‌های متکثر هستند، در وجود خود به یکدیگر نیازمندند. بنابراین، عقل به‌طور ضروری وجود یک هستی‌کننده را که این دو را به یکدیگر متصل کند، ثابت کرده است تا از این ارتباط، تنوع و کثرت به وجود آید. آن هستی‌کننده که وحدت را به وجود می‌آورد و واحد را پدید می‌آورد، به نام «مبدع» شناخته می‌شود. او وحدت را به عنوان علت وجود واحد قرار داده است به‌طوری که واحد به واسطه آن وحدت، وجود پیدا کند و وحدت در واحد قرار گیرد. در نتیجه، هر دو به یک جوهر تبدیل می‌شوند، مانند اتحاد صورت و هیولا. آنها از این اتحاد وجود یافته و بدین ترتیب، معلوم و مفهومی است که صورت جز هیولا نیست.
و گفتند که هست اول آن جوهر بود که وحدت بدو متحد شد، و آن عقل کلیست که مر او را فیلسوف «عقل فعال» گوید، و آغاز هستیها اوست. و مر عقل را «واحد» بدان گفتند که «فاعل» شد از «وحدت» تا نامش بحکم وحدت واحد آید، یعنی «یکی شنونده با وحدت.» و چوواحد بوحدت واحد شد، یکی محض نیامد بل یکی متکثر آمد بذات و جوهر خویش، واصل کثرت گشت و نخستین کثرتی؛ ازو نفس پدید آمد بقوت وحدت، که مر نفس را محل «دوئی» است. و ازآن دانستیم کز واحدی عقل نخست نفس پدید آید، و مر اورا محل دوئیست که قابل آثار عقل نفس است. وچو یکی متکثر بوحدت باری موجود شد، مویدان الهی علیهم السلام گفتند: لازم اید که مبدع وحدت از وحدت برتر است و نزدیکتر چیزی بدووحدت است از بر سو مر تقریب و هم را چنانک نزدیکتر چیزی بوحدت واحدست از برسو، و باز نزدیکتر چیزی بیکی «دو» ست از بر سو. و) چو جوهر عقل را برتر از وحدت باثبات صفت راهی نبود مر مبدع را سبحانه «احد» گفت بضرورت، چنانک خدای گفت: قوله «قل هو الله احد» جعفر صادق علیه‌السلام چنین خواند سورة الاخلاص را بوجه تعظیم. از بهر تقریب و هم عقلا (مبدع حق را) «یکی محض» گفتند. و چون آن «یکی متکثر را» تنصیف یافتند سوی «وحدت» و «یک»، نیمه‌ئی ازو وحدت «را» بود از برسو، و یک نیمه جوهر را، و بود کآن مبدع بود نه از چیزی. نیز تضعیفش یافتند بدو از بر سو گفتند: چو یکی متکثر را تنصیف و تضعیفست، مر یکی محض را تنصیف و تضعیف نیست، از بهر آنک نیمه واحد اعنی وحدت اثر اوست، بدانچ وحدت اثرست از باری سبحانه.
هوش مصنوعی: گفته شده است که نخستین وجود، جوهری است که وحدت به آن پیوسته است و این همان عقل کلی است که فیلسوف آن را «عقل فعال» می‌نامد و آغاز همه هستی‌ها از آن است. این عقل را «واحد» می‌نامند، زیرا از وحدت به عنوان فاعل ظهور کرده و نامش به اعتبار وحدت واحد به کار می‌رود، به گونه‌ای که مانند یک «شنونده واحد» است. زمانی که وحدت به واحد تبدیل می‌شود، به صورت یکی محض پدید نمی‌آید، بلکه به صورت یکی متکثر با ذات و جوهر خود، به کثرت می‌انجامد. از این کثرت، نفس به قدرت وحدت ایجاد می‌شود، چرا که نفس محل «دوئی» است. بنابراین، معلوم می‌شود که از واحد، نخستین نفس پدید می‌آید و این نفس محل دوئی است که آثار عقل بر آن اثر می‌گذارد. چون که یک واحد متکثر به وجود آمد، ناقل‌های الهی گفتند که مبدع وحدت باید چیزی بالاتر از وحدت باشد و نزدیک‌ترین چیز به این وحدت، از طرف مبدع است. همچنین، نزدیک‌ترین چیز به «یکی» به لحاظ «دو» است. از آنجایی که جوهر عقل، از وحدت بالاتر است، مبدع را به ضرورت «احد» می‌خوانند، همان‌طور که خداوند در قرآن می‌فرماید: «بگو او الله احد است». جعفر صادق نیز این سوره را به خاطر عظمتش قرائت کرده است. به همین دلیل، عقل، مبدع حق را «یکی محض» می‌نامند. و وقتی «یکی متکثر» به وصف تقسیم و تضعیف می‌رسد، بخشی از آن در جهت وحدت و «یک» می‌باشد. هناك قسمتی از جوهر نیز وجود دارد و این مبدع است که از هیچ‌چیز ظهور نکرده است. از این رو، اگر «یکی متکثر» تقسیم و تضعیف شود، برای «یکی محض» تقسیم و تضعیف وجود ندارد، زیرا نیمه واحد که همان وحدت است، اثر اوست و بنابراین وحدت اثر خداوند است.
و گفتند: دلیل بر دوئی عقل اول آنست کو بدو نوعست: یکی عقل غریزی که آن اصل است‌اندر مردم، و دیگر عقل مکتسب است کآن الفغده است بتعلیم، وجود وی‌اندر دوئی‌اندر عقل ثابت بود. و نفس کلی مر یکی عقل کلی را بمرتبت دوئی بود، و مر دوئی اورا بمرتبت سه‌ئی آید. (از آنست) که انواع نفس‌اندر موالید سه‌اند، یکی نباتی و دیگر حسی و سه دیگر ناطقه. آنگاه سپس از نفس هیولی موجود شد بامر باری سبحانه بواسطه نفس و عقل. و مر هیولی را مرتبت چهاری آمد، بدانچ مر عقل را مرتبت دوئی بود و نفس با مرتبت سه‌ئی ؛ لاجرم هیولی بچهار نوع‌اندر (است) :. یکی هیولی صانعی، و دیگر هیولی طباعی، و سه دیگر هیولی کلی، و چهارم هیولی اول اعنی بی صورت. آنگاه پس از هیولی طبیعت موجود شد‌اندر مرتبت پنجی، از آنست که طبایع پنجست: چهار ازین بسایط ازخاک (و آب) و باد و آتش و پنجم فلک. آنگاه جسم سپس از اتحاد طبایع بهیولی‌اندر مرتبت ششی است، از بهر آنست که مر جسم را شش جانب است: از زبر وزیرو راست و چپ و پیش و پس. آنگاه صورت افلاک‌اندر مرتبت هفتی است، از آنست که افلاک هفتست، و کواکب سیاره‌اندرو هفتست معروف و مشهور. آنگاه ترتیب ارکان‌اندر جوف (فلک) بمنزلت هشتیست؛ بدانچ مر هر رکنی را از ارکان دو طبیعتست، اعنی آتش گرم و خشکست، و هوا گرم و نرم (است)، و آب سردو تر است و خاک سردو خشکست.آنگاه سه مولود کز امهات طبایع و آبا افلاک زادست از معادن و نبات و حیوان هر یکی سه نوع است، تا موالید را بر ترتیب موجودات منزلت نهی آمدست، چنان که معادن سه نوعست: یک نوع خاکی است که بگدازد (و) بسوزد چون زاگها و سرمه و جز آن؛ و دیگر نوع هوائی است که نگدازد و نسوزد (چون..).و سه دیگر آبیست که بگدازد و نسوزد چون گوگرد و قیر و جز آن. و حیوان نیز سه نوعست: یک نوع که بزاید و شیر دهد از مردم و ستور و جز آن، و دیگر نوع آنست که خایه کند و شیر ندارد از مرغان و ماهی و جز آن، و سه دیگر آنست که بخیزد از جایها نمناک چو پشه و مگس و جز آن. و نبات نیز سه نوع است: یک نوع آنست که بنشانندش و بماند بعمرها چون درختان گوزو خرماو جز آن: و دیگر نوع آنست که هر سال کارندش و نا چیز شود چو گندم و جو و جز آن. و سه دیگر نوع آنست که بعمرها تخمش بروید چو گیاه‌ها بی اصل. پس ظاهر کردیم که همه موجودات‌اندر نه مرتبت موجود است، وزین سبب است که مر جسم را نه عرض لازم آمدست چنان که شرح آن پیش ازین .‌اندر جواب این مرد که بر آن معنی سوال کرده است دادیم. و مر سه موالید را علتها بسیار است. از هیولی و صورت و تالیف هر دو، وز جوهر و عرض (و) مرکب آن دو، وز جسم و روح و مجموع از هردو، وز سه مقدار جسم کآن طول و عرض و عمقست، وز اعراض جسم کآن خط و سطح و حجمست، و از سه زمان: از گذشته و مقیم (و) نو آینده . وزین گذشتیم.
هوش مصنوعی: آن‌ها گفتند که دلیل بر دو نوع عقل این است که عقل اول به دو دسته تقسیم می‌شود: یکی عقل غریزی که در همه انسان‌ها وجود دارد و دیگری عقل مکتسب که با آموزش به دست می‌آید. وجود این دو نوع عقل در نفس کلی به صورت مشخصی وجود دارد. همچنین نفس کلی با عقل کلی به صورت دو مرتبه در نظر گرفته می‌شود و با توجه به مراتب مختلف، به سه مرتبه می‌رسد. انواع نفس در موجودات به سه دسته تقسیم می‌شوند: نباتی، حسی و ناطقه. سپس بعد از نفس هیولی، بر اساس فرمان خداوند، وجود پیدا می‌کند و هیولا در مرتبه‌ای چهارگانه قرار می‌گیرد. چراکه عقل در مرتبه‌ای دوگانه است و نفس به مرتبه‌ای سه‌گانه تعلق دارد. بنابراین هیولا در چهار نوع وجود دارد: هیولای صانعی، هیولای طبیعی، هیولای کلی و هیولای ابتدایی بدون صورت. بعد از هیولای طبیعی، در مرتبه‌ای پنج‌گانه قرار می‌گیرد، زیرا طبیعت‌ها به پنج نوع تقسیم می‌شوند: چهار نوع اصلی از خاک، آب، باد و آتش و نوع پنجم فلک است. سپس جسم بعد از ترکیب اجزا به مرتبه‌ای شش‌گانه می‌رسد، زیرا جسم دارای شش وجه است: بالا، پایین، راست، چپ، جلو و عقب. سپس صورت افلاک به مرتبه‌ای هفت‌گانه تعلق دارد، چون افلاک به هفت دسته تقسیم می‌شوند و سیارات معروف نیز هفت عدد هستند. ترتیب ارکان نیز به مرتبه‌ای هشت‌گانه مربوط می‌شود، زیرا هر رکن وابسته به دو نوع طبیعت است: آتش گرم و خشک، هوا گرم و مرطوب، آب سرد و مرطوب و خاک سرد و خشک. آنگاه سه نوع مولود که از ترکیب طبایع و اجداد افلاک به وجود می‌آید شامل معادن، نبات و حیوان است که هر یک به سه نوع تقسیم می‌شود. معادن به سه دسته تقسیم می‌شوند: نوعی که قابل ذوب شدن و سوختن است، نوعی که نه ذوب می‌شود و نه سوخته می‌شود، و نوعی که ذوب می‌شود اما نمی‌سوزد. حیوانات نیز به سه دسته تقسیم می‌شوند: نوعی که زایمان می‌کند و شیر می‌دهد، نوعی که تخم‌گذاری می‌کند ولی شیر ندارد، و نوعی که از جاهای مرطوب خارج می‌شود. نباتات نیز به سه نوع تقسیم می‌شوند: نوعی که کاشته می‌شود و سال‌ها باقی می‌ماند، نوعی که هر سال کاشته می‌شود و از بین می‌رود، و نوعی که سال‌ها بعد از کاشتن، دانه‌اش می‌روید. در نتیجه، تمام موجودات در نه مرتبه وجود دارند و به همین علت برای جسم عرضی لازم نیست. ما در پاسخ به سؤالی که از این موضوع مطرح شده پاسخ داده‌ایم. همچنین برای سه نوع مولود، علل متعددی وجود دارد که شامل هیولا و صورت و ترکیب هر دو، جوهر و عرض و ترکیب آن‌ها، جسم و روح و مجموع آن‌ها، و نیز ابعاد جسم یعنی طول، عرض و عمق، و همچنین ویژگی‌های جسم مانند خط، سطح و حجم، و زمان‌های مختلف یعنی گذشته، حال و آینده است.

حاشیه ها

1402/03/11 23:06
یزدانپناه عسکری

4- فیثاغورس حکیم بودست خداوند اریثماطیقی اوست و قول این حکیم فیلسوف آنست که گوید عالم حسی متصور است و نظم عالم بر ترتیب حسابست و ابتدا عالم از یکی است و آن یکی صانع عالم است که عالم متکثر از یکی او پدید آمده است و گفت چنانک یکی از عددها بذات خویش بی نیاز ست یعنی اگر هیچ عدد نباشد یکی باشد عددها همه بیکی محتاج است اندر وجود خویش و اگر یکی نباشد هیچ عدد نباشد و بهر عددی که یکی را از و بیرون کنند آن عدد نیست شودو خدای نیز که او یکی است از هرچ آفریده است بی نیاز است و اگر عالم متکثر نباشد او باشد ولکن اگر او نباشد عالم نباشد چنانک اگر یکی نباشد کثرت نباشدو گفت که قیام و وجود حساب بیکی است که او علت عددست و معدود بعدد معدود است و معدود این عالم است که جوهری متجزیست و معنی تجزی تکثرست پس قیام عالم معدود متکثر بیکیست که آن علت اوست و صانع اوست.

***

فیثاغورس گفت: «همه چیز عدد است»
***
[یزدانپناه عسکری]
واحد مطلق و قدرتی که در همه چیز نفوذ و افاضه (Emanations) می کند، احاطه کامل دارد و دسته می کند. (وحدت در کثرت عدد و دسته کردن)

____________
۸:۱۱۹ + کتاب آموزه ی سرّ، هلنا بلاواتسکی + ۵۲۵:۲۷۲