گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۲۷۶

اگر نه بستهٔ این بی‌هنر جهان شده‌ای
چرا که همچو جهان از هنر جهان شده‌ای؟
تن تو را به مثل مادر است سفله جهان
تو همچو مادر بدخو چنین ازان شده‌ای
چرا که مادر پیر تو ناتوان نشده است
تو پیش مادر خود پیر و ناتوان شده‌ای؟
فریفته چه شوی ای جوان بدانکه به روی
چو بوستان و به قد سرو بوستان شده‌ای؟
چگونه مهر نهم بر تو زان سپس که به جهل
تو بر زمانهٔ بدمهر مهربان شده‌ای
به خوی تن مرو ایرا که تو عدیل خرد
به سفله تن نشدی بل به پاک جان شده‌ای
نگاه کن که: در این خیمهٔ چهارستون
چو خسروان ز چه معنی تو کامران شده‌ای
چه یافتی که بدان بر جهان و جانوران
چنین مسلط و سالار و قهرمان شده‌ای
زمین و نعمت او را خدای خوان تو کرد
که سوی او تو سزای نعیم و خوان شده‌ای
طفیلیان تو گشتند جمله جانوران
بر این مبارک خوان و تو میهمان شده‌ای
گمان مبر که بر این کاروان بسته زبان
تو جز به عقل و سخن میر کاروان شده‌ای
اگر به عقل و سخن گشته‌ای بر این رمه میر
چرا ز عقل و سخن چون رمه رمان شده‌ای؟
چرا که قول تو چون خز و پرنیان نشده‌است
اگر تو در سلب خز و پرنیان شده‌ای؟
تو را همی سخنی خوب گشت باید و خوش
تو یک جوال پی و گوشت و استخوان شده‌ای
تو را به حجرگکی تنگ در ببست حکیم
نه بند در تو چنین از چه شادمان شده‌ای؟
یقین بدان که چو ویران کنند حجرهٔ تو
همان زمان تو بر این عالی آسمان شده‌ای
نهان نه‌ای ز بصیرت به سوی مرد خرد
اگرچه از بصر بی‌خرد نهان شده‌ای
زفضل و رحمت یزدان دادگر چه شگفت
اگر تو میر ستوران بی‌کران شده‌ای!
نگاه کن که چو دین یافتی خدای شدی
که چون خدای خداوند هندوان شده‌ای
اگر به دین و به دنیا نگشته‌ای خشنود
درست گشت که بدبخت و بدنشان شده‌ای
به دوستان و به بیگانگان به باب طمع
به سان اشعب طماع داستان شده‌ای
اگر جهان را بندهٔ تو آفرید خدای
تو پس به عکس چرا بندهٔ جهان شده‌ای
بدوز چشم ز هر سوزیان به سوزن پند
که زار و خوار تو از بهر سوزیان شده‌ای
به شعر حجت گرد طمع ز روی بشوی
اگر به دل تبع پند راستان شده‌ای
وگر عنان خرد داده‌ای به دست هوا
چو اسپ لانه سرافشان و بی‌عنان شده‌ای
سخن بگو و مترس از ملامت، ای حجت
که تو به گفتن حق شهرهٔ زمان شده‌ای
تو نیک‌بختی کز مهر خاندان رسول
غریب و رانده و بی‌نان و خان و مان شده‌ای
به حب آل نبی بر زبان خاصه و عام
نه از گزاف چنین تو مثل روان شده‌ای
بس است فخر تو را این که بر رمهٔ ایزد
به سان موسی سالار و سرشبان شده‌ای
جهان چو مادر گنگ است خلق را و تو باز
به پند و حکمت از این گنگ ترجمان شده‌ای
گمان بد بگریزد ز دل به حکمت تو
از آن قبل که تو از حق بی‌گمان شده‌ای
به آب پند و طعام بیان و جامهٔ علم
روان گمره را نیک میزبان شده‌ای
قران کنند همی در دل تو حکمت و پند
بدان سبب که به دل خازن قرآن شده‌ای
تو ای ضعیف خرد ناصبی که از غم من
چو زرد بید به ایام مهرگان شده‌ای
به تو همی نرسد پند دل پذیرم ازانک
تو بی‌تمیز به گوش خرد گران شده‌ای
ز بهر دوستی آل مصطفی بر من
بزرگ دشمن و بدگو و بدزبان شده‌ای
تو بی‌تمیز بر الفغدن ثواب مرا
اگر بدانی مزدور رایگان شده‌ای

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اگر نه بستهٔ این بی‌هنر جهان شده‌ای
چرا که همچو جهان از هنر جهان شده‌ای؟
هوش مصنوعی: اگر تو به هنر و دانایی متکی نیستی و فقط به ظاهر می‌پردازی، پس چرا مانند جهان، که از هنر و خلاقیت به وجود آمده، به نظر می‌رسی؟
تن تو را به مثل مادر است سفله جهان
تو همچو مادر بدخو چنین ازان شده‌ای
هوش مصنوعی: بدن تو مانند مادر است و جایگاهت در این دنیا هم مثل مادر بدخلق است، به همین دلیل اینگونه شده‌ای.
چرا که مادر پیر تو ناتوان نشده است
تو پیش مادر خود پیر و ناتوان شده‌ای؟
هوش مصنوعی: چرا که مادر تو هنوز توانایی و قدرت خود را دارد، این تو هستی که به خاطر او بزرگ شده‌ای و حالا پیر و ناتوان به نظر می‌رسی.
فریفته چه شوی ای جوان بدانکه به روی
چو بوستان و به قد سرو بوستان شده‌ای؟
هوش مصنوعی: ای جوان، فریب چیزی را نخور؛ زیرا تو مانند گلی در باغ و به زیبایی سرو باغ شده‌ای.
چگونه مهر نهم بر تو زان سپس که به جهل
تو بر زمانهٔ بدمهر مهربان شده‌ای
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانم هنوز به تو علاقه‌مند باشم وقتی که به دلیل نادانی‌ات، زندگی‌ام را تحت تأثیر قرار داده‌ای و به بدی شهرتی برای خود ساخته‌ای؟
به خوی تن مرو ایرا که تو عدیل خرد
به سفله تن نشدی بل به پاک جان شده‌ای
هوش مصنوعی: به خودت مغرور نشو، زیرا تو به وسیله‌ی خرد و اندیشه به مقام بالایی رسیده‌ای و نه به واسطه‌ی جسم و ظاهر خود، بلکه به خاطر درون پاکت به این جایگاه رسیده‌ای.
نگاه کن که: در این خیمهٔ چهارستون
چو خسروان ز چه معنی تو کامران شده‌ای
هوش مصنوعی: بنابراین به محل و موقعیتی که در آن قرار داری توجه کن؛ در این خیمه که به شکلی با حلاوت و زیبایی طراحی شده است، تو مثل پادشاهان با چه دلیلی به خوشبختی رسیده‌ای؟
چه یافتی که بدان بر جهان و جانوران
چنین مسلط و سالار و قهرمان شده‌ای
هوش مصنوعی: چه چیزی کشفت که باعث شده‌ای تا این اندازه بر جهان و موجودات تسلط و فرمانروایی داشته باشی؟
زمین و نعمت او را خدای خوان تو کرد
که سوی او تو سزای نعیم و خوان شده‌ای
هوش مصنوعی: خداوند زمین و نعمت‌های آن را به تو بخشیده است، و تو به خاطر سجایای خود شایسته بهره‌مندی از این نعمت‌ها و خوشی‌ها هستی.
طفیلیان تو گشتند جمله جانوران
بر این مبارک خوان و تو میهمان شده‌ای
هوش مصنوعی: تمام مخلوقات به دور تو جمع شده‌اند و بر این سفره‌ی پربرکت نشسته‌اند، اما تو به عنوان مهمان در این جمع حضور داری.
گمان مبر که بر این کاروان بسته زبان
تو جز به عقل و سخن میر کاروان شده‌ای
هوش مصنوعی: فکر نکن که با زبانت می‌توانی به کاروانی که در آن هستی، هدایت کنی، جز با عقل و گفتار مناسب.
اگر به عقل و سخن گشته‌ای بر این رمه میر
چرا ز عقل و سخن چون رمه رمان شده‌ای؟
هوش مصنوعی: اگر تو به دانش و گفتار دست یافته‌ای و به این گروه که پیروان کور و بی‌فکر هستند نپیوندی، چرا خود را مثل آن‌ها بی‌فکر و سرگردان کرده‌ای؟
چرا که قول تو چون خز و پرنیان نشده‌است
اگر تو در سلب خز و پرنیان شده‌ای؟
هوش مصنوعی: چرا که وعده تو به اندازه‌ی خز و پارچه‌های گرانبها ارزش ندارد، پس چرا خودت را از این ارزش محروم کرده‌ای؟
تو را همی سخنی خوب گشت باید و خوش
تو یک جوال پی و گوشت و استخوان شده‌ای
هوش مصنوعی: شما باید یک گفتگوی خوب داشته باشید و خوشحال شوید، چرا که شما به مانند یک موجود با گوشت و استخوان و پی هستید.
تو را به حجرگکی تنگ در ببست حکیم
نه بند در تو چنین از چه شادمان شده‌ای؟
هوش مصنوعی: حکیم تو را در یک فضای تنگ محصور کرده است. نمی‌دانم چرا در این وضعیت چنین خوشحالی؟
یقین بدان که چو ویران کنند حجرهٔ تو
همان زمان تو بر این عالی آسمان شده‌ای
هوش مصنوعی: بدان که وقتی دیگران به ویرانی و نابود کردن خانه‌ات بپردازند، در همان لحظه تو به عرش آسمان‌ها صعود کرده‌ای و به مقام بلندی رسیده‌ای.
نهان نه‌ای ز بصیرت به سوی مرد خرد
اگرچه از بصر بی‌خرد نهان شده‌ای
هوش مصنوعی: تو از نظر خردمندان پنهان نیستی، هرچند که از دیده‌ی بی‌خردان ناپیدا شده‌ای.
زفضل و رحمت یزدان دادگر چه شگفت
اگر تو میر ستوران بی‌کران شده‌ای!
هوش مصنوعی: با توجه به فضل و رحمت خداوند دادگر، چه تعجبی دارد اگر تو مانند یک پادشاه بر اسب پرقدرت و بی‌پایان شده‌ای؟
نگاه کن که چو دین یافتی خدای شدی
که چون خدای خداوند هندوان شده‌ای
هوش مصنوعی: به خودت نگاه کن، وقتی دین را پیدا کردی، به خدایی رسیدی که حالا مثل خداوند هندوها شده‌ای.
اگر به دین و به دنیا نگشته‌ای خشنود
درست گشت که بدبخت و بدنشان شده‌ای
هوش مصنوعی: اگر به دین و دنیا اعتنا نکرده‌ای، درستی خود را از دست داده‌ای و در نهایت به بدبختی دچار شده‌ای.
به دوستان و به بیگانگان به باب طمع
به سان اشعب طماع داستان شده‌ای
هوش مصنوعی: شما به دوستان و بیگانگان به چشم طمع نگاه می‌کنی و مانند اشعب طماع به دنبال بهره‌برداری از آنها هستی.
اگر جهان را بندهٔ تو آفرید خدای
تو پس به عکس چرا بندهٔ جهان شده‌ای
هوش مصنوعی: اگر خداوند به خاطر تو این جهان را خلق کرده، پس چرا تو خود را بندهٔ این جهان قرار داده‌ای؟
بدوز چشم ز هر سوزیان به سوزن پند
که زار و خوار تو از بهر سوزیان شده‌ای
هوش مصنوعی: از هر دردی که می‌کشی، چشم خود را به دقت باز کن و از آن تجربه‌ها درس بگیر، چرا که تو به خاطر زیان و آسیب‌هایت در وضعیتی نزار و درمانده قرار گرفته‌ای.
به شعر حجت گرد طمع ز روی بشوی
اگر به دل تبع پند راستان شده‌ای
هوش مصنوعی: اگر به دنبال حقیقت و صداقت هستی، باید از آرزوهای خیالی دست بکشی و به سخنان حکیمانه و راستین توجه کنی.
وگر عنان خرد داده‌ای به دست هوا
چو اسپ لانه سرافشان و بی‌عنان شده‌ای
هوش مصنوعی: اگر عقل و خرد خود را به دست هوس و خواسته‌های بی‌پایه بسپاری، مثل اسبی شده‌ای که بدون مهار و کنترل، به هر سو می‌تازد و سرگردان است.
سخن بگو و مترس از ملامت، ای حجت
که تو به گفتن حق شهرهٔ زمان شده‌ای
هوش مصنوعی: به صحبت کن و از انتقادها نترس، ای دلیل و گواه که به حق‌گویی در زمانه‌ات معروف شده‌ای.
تو نیک‌بختی کز مهر خاندان رسول
غریب و رانده و بی‌نان و خان و مان شده‌ای
هوش مصنوعی: تو خوش‌شانس هستی که از محبت خانواده پیامبر، فردی غریب و بی‌خانمان و بی‌نان شده‌ای.
به حب آل نبی بر زبان خاصه و عام
نه از گزاف چنین تو مثل روان شده‌ای
هوش مصنوعی: دوست داشتن خاندان پیامبر در میان مردم خاص و عام به آسانی به زبان می‌آید و این بی‌دلیل نیست که تو به زیبایی و روانی مانند آب جاری شده‌ای.
بس است فخر تو را این که بر رمهٔ ایزد
به سان موسی سالار و سرشبان شده‌ای
هوش مصنوعی: کافی است که تو به دور خود فخر کنی به اینکه مانند موسی، رهبر و سرپرست رمه‌ٔ خدا شده‌ای.
جهان چو مادر گنگ است خلق را و تو باز
به پند و حکمت از این گنگ ترجمان شده‌ای
هوش مصنوعی: جهان مانند یک مادر بی‌صدا و ناشنواست که انسان‌ها را درک نمی‌کند و تو با نصیحت و دانایی‌ات، به نوعی ترجمان و راهنمایی برای دیگران شده‌ای.
گمان بد بگریزد ز دل به حکمت تو
از آن قبل که تو از حق بی‌گمان شده‌ای
هوش مصنوعی: نیازی به فکر بد نیست، زیرا در دل حکمت تو وجود دارد و این حکمت باعث می‌شود که تو پیش از آنکه به یقین به حقیقت برسی، از اندیشه‌های منفی دور شوی.
به آب پند و طعام بیان و جامهٔ علم
روان گمره را نیک میزبان شده‌ای
هوش مصنوعی: به کسی که گمراه است، با علم و دانش و معلومات درست، مانند یک میزبان خوب پذیرایی کن. به او آب و غذای مناسب بده تا راه درست را پیدا کند.
قران کنند همی در دل تو حکمت و پند
بدان سبب که به دل خازن قرآن شده‌ای
هوش مصنوعی: در دل تو حکمت و اندرز قرار می‌دهد، به همین خاطر که دل تو مانند خزانۀ قرآن است.
تو ای ضعیف خرد ناصبی که از غم من
چو زرد بید به ایام مهرگان شده‌ای
هوش مصنوعی: ای آن که خرد تو کم است و به خاطر غم من به زردی و پژمردگی افتاده‌ای، درست مانند بیدی که در ایام مهرگان بی‌حال شده است.
به تو همی نرسد پند دل پذیرم ازانک
تو بی‌تمیز به گوش خرد گران شده‌ای
هوش مصنوعی: به تو نصیحتی نمی‌رسد چون تو درک درستی نداری و شنیدنت برای خردمندان دشوار شده است.
ز بهر دوستی آل مصطفی بر من
بزرگ دشمن و بدگو و بدزبان شده‌ای
هوش مصنوعی: به خاطر دوستی با خانواده پیامبر، برای من دشمنی بزرگ و بدگو و بدزبان شده‌ای.
تو بی‌تمیز بر الفغدن ثواب مرا
اگر بدانی مزدور رایگان شده‌ای
هوش مصنوعی: اگر تو ارزش کار من را نمی‌فهمی و به آن بی‌توجهی، پس در حقیقت کار من بی‌زحمت و بدون مزد شده است.