قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴۸
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حاشیه ها
سخن حجت بپذیر و نگر تا به گزاف
سخنش را به ستوران خراسان ندهی.
در بیت بالا ظاهرا غلطی تایپی راه یافته . فکر می کنم «نگر» باید تبدیل شود به «بنگر»
بنظر من که ناصر خسرو را میشناسم و خود پنجاهسال است در پی شعرم و نیز توجه به وزن و معنای شعر که منظور از حجت خود ناصر خسرو است که مقام حجت خراسان را داشت همان نوشته گنجور درست است سخن حجت بپذیر و نگر تا به گزاف...با درود
البته با عرض تشکری پنجاه ساله و پنجاه باره به خدمت آقای یغمایی. بندۀ بینوای خاکسار در یادداشت خودم نوشته بودم «ظاهرا» و «من فکر می کنم». اما ایشان با استدلالی به عرض و طول و حجم پنجاه سال بنده را قانع کردند که بنده اشتباه می کنم.
آقای یغمایی بسا سپاس ها خدمت سرکار.
آیا برایتان امکان دارد که بیت را تقطیع هجایی و ارکانی بفرمایید و وزن عروضی آن را اگرچه در اصل آمده در زیر هجاها و ارکان هم بنویسید؟
با پوزش
با جناب فریبرز موافقم
شاید هم در خواندن اشتباه می کنم ، ولی ، ”سخن حجت بپذیر و بنگر تا به گزاف“ ، دسرس تر می نماید ، ولی در هر دو صورت وزن درج شده همان است و صحیح .
مانا باشید
ببخشید
درست تر می نماید
شاه را پیش جز از بخته ی پخته ننهی
مو منی را که ضعیف است یکی نان ندهی
و بخته همان اخته است
دام نر خایه کشیده که گوشتی مطبوع طبع شاهان دارد!!
در پی نظر قبلی خودم، بد نیست اضافه کنم که اگرچه ناصر خسرو در میان اسماعیلیه دارای رتبۀ "حجت" بوده و به کرات در اشعارش خود را "حجت" دانسته، اما بعید است که در تمامی مواردِ کاربست واژه ی حجت، شاعر به خود اشاره کرده باشد. زیرکی شاعر در اینجا است که حجت به معنی دلیل و راهنما هم هست و اگر به نخستین قصیده نگاه کنیم، به این نتیجه هم می رسیم که مقصودش از «سخن»، چنان که یکی از خوانندگان در حاشیه ذکر کرده، می تواند قرآن باشد. از این گذشته چه دلیلی دارد که هرگاه شاعر «حجت» را به دنبال «سخن» بیاورد مقصود «سخن ناصرخسرو» باشد. لذا اگر کسرۀ اضافه را، آن گونه که آقای یغمایی و برخی دیگر می گویند، نادیده بگیریم، آن گاه معنی می شود قرآن [را] حجت بپذیر یا سخن قرآن را حجت بپذیر (توضیح این که "را" قابل حذف است.) می خواهم گامی هم جلوتر بروم: معتقدم ناصر خسرو «سخن» را به معنای «عقل» و «عقل کل»ی به کار می برد که منشأش قرآن است، مخصوصا در همین قصیدۀ بالا که معنایی ژرف تر، عام تر و چند جانبه تری هم ایجاد می کند. خوب است به روال خوانشِ شعر هم توجهی بکنیم که خواندن آن بیت را به صورت «سخن، حجت بپذیر ...» منطقی تر می نماید. از این گذشته حذف سکون نه تنها آهنگ یا موسیقی کلام را در هم می ریزد (توجه داشته باشید که شعر بیشتر موسیقی کلماتِ ملفوظ است نه مکتوب: شعر در "خواندن وشنیدن"ش زیبایی هایش را نشان می دهد، نه در نوشتن؛ نوشته را ما حتی در ذهن می خوانیم!) بل که بدین معنا هم هست که شاعر از اختیارات شاعری متعددی استفاده کرده و شعر را گرفتار ثقل و دشواری نموده و موسیقی اش را مشوب کرده است، در حالی که در نظر داشتن سکون و افزودن "ب" به «نگر» سیلان خواندن را کاملا تحقق می بخشد و تسهیل می کند. آنچه که در اینجا عرض کردن فقط نظر بندۀ حقیر است، نه ادعایی شاعرانه و ادیبانه که دست کم پنجاه سالی با آن فاصله دارم.
تشکری بی پیرایه هم از خانم مهناز می کنم که بنده را تشجیع به نوشتن این قسمت کردند. اما این نکته را هم عرض کنم که گرچه تقطیع شعر به هر دوصورت ممکن و وزن عروضی هم در هردو یکی خواهد بود، اما در صورت اول باید بپذیریم که شاعر از اختیارات شعری زیادی استفاده کرده است، در حالی که در صورت دوم، دامنۀ آن اختیارت محدودتر شده است. نکتۀ دیگری هم مطرح است مربوط است به "زبانشناسی شعر" در ادبیات فارسی و مسائل مربوط به صامت های تبدیل شوند و به یکدیگر در مواقعی که ضرورت و سهولت بیانی ایجاب می کند.
پیروز باشید.
با درخواست پوزش. لطفا افتادگی های زیر را در یادداشت قبلی متن تصحیح فرمایید:
الف) سطر ششم: نه آن گونه که آقای یغمایی و ....می گویند،
ب) پاراگراف آخر سطر دوم از آخر: نکتۀ دیگری هم که مطرح است...
ج) پاراگراف آخر سطر آخر: تبدیل شونده به یکدیگر....
تشکر
تنها مفهومی که من از کلمه ” سخن ” فهم کردم ، توصیه ها و اندرزها یا سفارش هایی ست که شاعر در ابیاتش اشاره کرده ، نه قرآن یا حجت ،
سخن را هم با سکون نون خوانده ام، حجت را هم دلیل و فتوا معنا می کنم بر این مانا که : سخن من فتواست ، هشدار تا به گزاف هدر ندهی
در بیت بعد هم به نظرم ”خطر“ به مانای بزرگی و اعتبار آمده است
مانا باشید
خانم مهناز س، ممنون از توضیح. در معنای سخن من نیز با شما همرأیم. در یادداشت های قبلی نیز اشاره کرده ام که بهتر است بعد از سخن سکون باشد نه کسرۀ اضافه. سخن را آقای یغمایی و برخی دیگر به صورت اضافه به حجت می خوانند به صورت «سخن ِ حجت» که من چندان با آن موافق نیستم. در مورد معنی سخن خیلی خوب است که به اولین قصیدۀ ناصر خسرو رجوع کنیم که به انواع و اقسام کوشیده مقصودش را از این واژه بیان کند. این که معنی سخن می تواند سخن قرآن هم باشد نکته ای است که یکی از خوانندگان در حاشیۀ همان قصیدۀ اول مطرح کرده و بعید هم نیست که تا حدی هم درست گفته باشد، چون به هر حال ناصر خسرو به جنبش اسماعیله تعلق خاطر و با آن ارتباط سازمانی داشت و حجت یا قطب ایدئولوژیک/عقیدتی جنبش بود. من شخصا باور دارم که شاعر بیش تر منظورش از سخن، خرد است که فردوسی هم اصل قرار داده است. اما شاید در آن روزگار خرد چیزی نبوده جز کلام غیبی. در هر حال بحث در این موارد می تواند زیاد باشد.
پبروز باشید.
ضمن عرض ادب و احترام
با توجه به وزن شعر خوانش سخن با سکون نون امکان پذیر نمی باشد. نون حتما باید با کسره آن هم به صورت اشباع (معادل مصوت بلند) تلفظ شود تا رکن اول (فعلاتن) صحیح باشد. همچنین بپذیر باید به صورت bepzir تلفظ شود تا رکن دوم با قاعده تسکین به صورت مفعولن( به جای فعلاتن) درآید. تنها در این صورت وزن این مصرع مطابق با رمل مثمن مخبون محذوف خواهد شد.
با تشکر
سخن حجت بپذیر و نگر تا به گزاف
مسأله این است که موقع خواندن "ح" در "حجَّت" حذف می تواند شد و چون "ج" مشدد است تقطیع را به شکل زیر خواهد کرد:
سُ خَ نُج جَت ب پ ذی رو ب ن گر تا ب گ زاف
ف ع لا تن ف ع لا تن ف ع لا تن ف ع لات
سخن حجت پذیر و بنگر تا به گزاف
یعنی (این) سخن که من دلیل می آورم را بسنج تا به گزاف ...
سخن حجت پذیر یعنی سخن مستند پذیر و اشاره به خود هم هست.این سخن سنجیده ناصر را را بنگر تا به گزاف
س/خ/ن*/ حج
جت/پ/ذی/ر*
ب/ن/گر/ تا
ب/گ/زاف
ن در سخن با کسره و پ در بپذیر ساکن است.