قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۹
ای یار سرود و آب انگور
نه یار منی به حق والطور
معزول شده است جان ز هرچه
داده است بر آنت دهر منشور
می گوی محال ز آنکه خفته
باشد به محال و هزل معذور
نگشاید نیز چشم و گوشم
رنگ قدح و ترنگ تنبور
پرنده زمان همی خوردمان
انگور شدیم و دهر زنبور
پخته شدم و چو گشت پخته
زنبور سزاتر است به انگور
تیره است و مناره مینبیند
آن چشم که موی دیدی از دور
بسترد نگار دست ایام
زین خانهٔ پرنگار معمور
در سور جهان شدم ولیکن
بس لاغر بازگشتم از سور
زین سور بسی ز من بتر رفت
اسکندر و اردشیر و شاپور
گر تو سوی سور میروی رو
روزت خوش باد و سعی مشکور
دانی که چگونه گشت خواهی؟
اندر پدرت نگه کن، ای پور
اندوده رخش زمان به زر آب
آلوده سرش به گرد کافور
زنهار که با زمان نکوشی
کاین بد خو دشمنی است منصور
بیلشکر عقل و دین نگردد
از مرد سپاه دهر مقهور
از علم و خرد سپر کن و خود
وز فضل و ادب دبوس و ساطور
ور زی تو جهان به طاعت آید
زنهار بدان مباش مغرور
زیرا که به زیر نوش و خزش
نیش است نهان و زهر مستور
این ناکس را من آزمودم
فعلش همه مکر دیدم و زور
جادوست به فعل زشت زنهار
غره نشوی به صورت حور
گیتی به مثل سرای کار است
تا روز قیام و نفخت صور
جز کار کنی به دین ازینجا
بیرون نشود عزیز و مستور
گر کار کنی عزیز باشی
فردا که دهند مزد مزدور
ور دیو ز کار باز داردت
رنجور بوی و خوار و مدحور
امروز تو میر شهر خویشی
کهت پنج رعیت مامور
بی کار چنین چرا نشینی
با کارکنان شهر پر نور؟
هرگز نشود خسیس و کاهل
اندر دو جهان بخیره مشهور
بنگر که اگر جهان نکردی
ایزد نشدی به فضل مذکور
دل خانهٔ توست گنج گردانش
از حکمتها به در منثور
ای جاهل مفلس ار بکوشی
گنجور شوی ز علم گنجور
گر حکمت منت در خور آید
گنجور شدی و گشت ماجور
از سر بفگن خمار ازیرا
نپذیرد پند مغز مخمور
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۸: ای خردمند و هنر پیشه و بیدار و بصیرقصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۰: هشیار باش و خفته مرو تیز بر ستور
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای یار سرود و آب انگور
نه یار منی به حق والطور
هوش مصنوعی: ای دوست، تو فقط منبع سرور و خوشی نیستی، به راستی که تو همراه من نیستی.
معزول شده است جان ز هرچه
داده است بر آنت دهر منشور
هوش مصنوعی: روح از هر چیزی که زمان به تو داده، جدا شده است.
می گوی محال ز آنکه خفته
باشد به محال و هزل معذور
هوش مصنوعی: بگو که امکان ندارد کسی که خواب است را به خاطر غیرممکنی و شوخی سرزنش کرد.
نگشاید نیز چشم و گوشم
رنگ قدح و ترنگ تنبور
هوش مصنوعی: چشم و گوشم را به رنگ می و نواهای تنبور نمیگشایم.
پرنده زمان همی خوردمان
انگور شدیم و دهر زنبور
هوش مصنوعی: مثل پرندهای هستیم که در گذر زمان به خوشیهایی مانند انگور دست یافتهایم، اما در عین حال، دهر مانند زنبوری است که ما را نیش میزند.
پخته شدم و چو گشت پخته
زنبور سزاتر است به انگور
هوش مصنوعی: زمانی که انسان به کمال و پختگی میرسد، مانند زنبور عسل که به هنگام مناسب به خوشههای انگور میرود، عمل و انتخاب درستی انجام میدهد.
تیره است و مناره مینبیند
آن چشم که موی دیدی از دور
هوش مصنوعی: آن چشمی که فقط به ظواهر و زیباییها توجه داشته باشد، نمیتواند به عمق معانی و حقیقت چیزها پی ببرد. اگر چشم به دوردستها نبیند و فقط به زیباییهای سطحی موی کسی توجه کند، قادر نیست به روشنی و حقیقت منارهای که در دوردستهاست، برسد.
بسترد نگار دست ایام
زین خانهٔ پرنگار معمور
هوش مصنوعی: دست روزگار بر بستر زیباییها، این خانه را پر از نقش و نگار کرده است.
در سور جهان شدم ولیکن
بس لاغر بازگشتم از سور
هوش مصنوعی: در دنیای خوشیها و لذتها تجربهای پیدا کردم، اما در پایان بسیار خسته و ناتوان به زندگی عادی خود بازگشتم.
زین سور بسی ز من بتر رفت
اسکندر و اردشیر و شاپور
هوش مصنوعی: از این جشن و سرور، اسکندر، اردشیر و شاپور، کمتر از من رفتهاند.
گر تو سوی سور میروی رو
روزت خوش باد و سعی مشکور
هوش مصنوعی: اگر به سوی جشن و سرور میروی، روز خوشی برایت آرزو میکنم و از تلاشت قدردانی میکنم.
دانی که چگونه گشت خواهی؟
اندر پدرت نگه کن، ای پور
هوش مصنوعی: میدانی که چگونه میخواهی بشوی؟ به پدرت نگاه کن، ای پسر.
اندوده رخش زمان به زر آب
آلوده سرش به گرد کافور
هوش مصنوعی: زمان بر چهرهاش زردی را پوشانده است و سرش به گرد کافور معطر شده است.
زنهار که با زمان نکوشی
کاین بد خو دشمنی است منصور
هوش مصنوعی: مواظب باش که با زمان در نیفتی، زیرا این کار دشمنی بدگهر است.
بیلشکر عقل و دین نگردد
از مرد سپاه دهر مقهور
هوش مصنوعی: اگر انسان عقل و دین نداشته باشد، نمیتواند در برابر چالشهای زندگی پیروز شود و از مشکلات زمانه رهایی یابد.
از علم و خرد سپر کن و خود
وز فضل و ادب دبوس و ساطور
هوش مصنوعی: علم و دانش را به عنوان سلاحی در دست بگیر و خودت را با فضیلت و ادب مزین کن.
ور زی تو جهان به طاعت آید
زنهار بدان مباش مغرور
هوش مصنوعی: اگر جهان به خاطر تو به اطاعت درآید، مراقب باش که فریب این مسأله را نخوری.
زیرا که به زیر نوش و خزش
نیش است نهان و زهر مستور
هوش مصنوعی: زیر ظاهری شیرین و دلپذیر، خطر و آسیب نهفته است و چیزی مخفی که به ظاهر ناید، میتواند بسیار مضر و کشنده باشد.
این ناکس را من آزمودم
فعلش همه مکر دیدم و زور
هوش مصنوعی: من این آدم را امتحان کردهام و در کارهایش فقط فریب و قدرتنمایی دیدهام.
جادوست به فعل زشت زنهار
غره نشوی به صورت حور
هوش مصنوعی: این جمله به ما هشدار میدهد که نباید فریب زیبایی ظاهری و رفتار زشت بعضی افراد را بخوریم. به عبارت دیگر، اگرچه ممکن است کسی به شکل یا ظاهری زیبا و جذاب باشد، اما این ظاهر نمیتواند نشاندهندهی خوبی یا پاکی باطن او باشد. پس باید آگاهانه و محتاطانه نسبت به رفتار و نیت دیگران قضاوت کنیم.
گیتی به مثل سرای کار است
تا روز قیام و نفخت صور
هوش مصنوعی: دنیا مانند یک مهمانسرا است تا روز قیامت و زمانی که صور دمیده شود.
جز کار کنی به دین ازینجا
بیرون نشود عزیز و مستور
هوش مصنوعی: برای اینکه از اینجا خارج شوی، باید به کار و تلاش ادامه دهی؛ هیچ چیز دیگری تو را به گنجایش و عزت نخواهد رساند.
گر کار کنی عزیز باشی
فردا که دهند مزد مزدور
هوش مصنوعی: اگر امروز زحمت بکشی و تلاش کنی، فردا به خاطر تلاشهایت مورد احترام و عزت خواهی بود، زیرا مزد کارگر را میدهند.
ور دیو ز کار باز داردت
رنجور بوی و خوار و مدحور
هوش مصنوعی: اگر شیطان تو را از کار باز دارد، تو در رنج و ناراحتی و خفت به سر خواهی برد.
امروز تو میر شهر خویشی
کهت پنج رعیت مامور
هوش مصنوعی: امروز تو در جایگاه فرمانروایی هستی که پنج نفر از رعایایت را به خدمت گرفتهای.
بی کار چنین چرا نشینی
با کارکنان شهر پر نور؟
هوش مصنوعی: چرا با افرادی که مشغول کار و فعالیت هستند، بیکار نشستهای در شهری که پر از روشنی و زندگی است؟
هرگز نشود خسیس و کاهل
اندر دو جهان بخیره مشهور
هوش مصنوعی: هرگز نباید در دو جهان خسیس و تنبل شد؛ چرا که این ویژگیها باعث میشود که انسان به نکوهش و عیبجویی مشهور گردد.
بنگر که اگر جهان نکردی
ایزد نشدی به فضل مذکور
هوش مصنوعی: به دقت بنگر که اگر در این دنیا نتوانستی خود را به خدای بزرگ نزدیک کنی، به خاطر لطف و رحمت او نمیتوانی به مقام و منزلت برسید.
دل خانهٔ توست گنج گردانش
از حکمتها به در منثور
هوش مصنوعی: دل مانند خانهای است که پر از گنجینههای حکمت و معرفت است، این گنجها را با آگاهی و خرد در آن جای دادهایم.
ای جاهل مفلس ار بکوشی
گنجور شوی ز علم گنجور
هوش مصنوعی: ای نادان بیپول، اگر تلاش کنی، میتوانی از علم و دانش به گنجی بزرگ دست پیدا کنی.
گر حکمت منت در خور آید
گنجور شدی و گشت ماجور
هوش مصنوعی: اگر حکمت و دانایی به تو نمک نداشته باشد، تو مانند گنجی ارزشمند خواهی بود و در زندگی موفق و بهرهمند خواهی شد.
از سر بفگن خمار ازیرا
نپذیرد پند مغز مخمور
هوش مصنوعی: اگر کسی به حالت مستی و سرخوشی دچار باشد، نصیحت و پندهای دیگران را نمیپذیرد. عقل در حال مستی نمیتواند دریافت خوبی از نصیحتها داشته باشد.

ناصرخسرو