قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۸
ای خردمند و هنر پیشه و بیدار و بصیر
کیست از خلق به نزدیک تو هشیار، و خطیر
گر خطیر آن بودی کهش دل و بازوی قوی است
شیر بایستی بر خلق جهان جمله امیر
ور به مال اندر بودی هنر و فضل و خطر
کوه شغنان ملکی بودی بیدار و بصیر
ور به خوبی در بودی خطر و بخت بلند
سرو سالار جهان بودی خورشید منیر
نه بزرگ است که از مال فزون دارد بهر
آن بزرگ است که از علم فزون دارد تیر
ای شده مغفر چون قیر تو بردست طمع
شسته بر درگه بهمان و فلان میر چو شیر
مال در گنج شهان یابی و، در خاطر من
هر چه یک مال خطیر است دگر مال حقیر
شیر بر مغفر چون قیر تو، ای غافل مرد
روز چون شیر همی ریزد و شبهای چو قیر
آن نه مال است که چو دادیش از تو بشود
زو ستاننده غنی گردد و بخشنده فقیر
آن بود مال که گر زو بدهی کم نشود
به ترازوی خرد سخته و بر دست ضمیر
مال من گر تو اسیر افتی آزاد کندت
مال شاهانت گرفت از پس آزادی اسیر
نیست چون مال من اموال شهان جز که به نام
چون به تخم است چو نرگس نه به بوی خوش سیر
نشود غره خردمند بدان ک «ز پس من
چون پس میر نیاید نه تگین و نه بشیر»
قیمت و عزت کافور شکسته نشدهاست
گر ز کافور به آمد به سوی موش پنیر
خطر خیر بود بر قدر منفعتش
گر خطیر است خطیر است ازو نفع پذیر
همچنان چون نرسد بر شرف مردم خر
نرسد بر خطر گندم پر مایه شعیر
زانکه خیرات تو از فرد قدیر است همه
بر تو اقرار فریضه است بدان فرد قدیر
خطری را خطری داند مقدار و خطر
نیست آگاه زمقدار شهان گاه و سریر
کور کی داند از روز شب تار هگرز؟
کر بنشناسد آوای خر از نالهٔ زیر
نه هر آن چیز که او زرد بود زر بود
نشود زر اگر چند شود زرد زریر
کرم بسیار، ولیکنت یکی کرم کند
حاصل از برگ شجر مایهٔ دیبا و حریر
مردمان آهن بسیار بسودند ولیک
جز به داوود نگشت آهن و پولاد خمیر
دود مانندهٔ ابر است ز دیدار ولیک
نبود دود لطیف و خنک و تر و مطیر
شرف خویش نیاورد ونیاردت پدید
تا نبوئیش اگر چند ببینیش عبیر
شرف خیر به هنگام پدید آید ازو
چون پدید آمد تشریف علی روز غدیر
بر سر خلق مرو را چو وصی کرد نبی
این به اندوه در افتاد ازو وان به زحیر
حسد آمد همگان را زچنان کار و ازو
برمیدند و رمیده شود از شیر حمیر
او سزا بد که وصی بود نبی را در خلق
که برادرش بدو بن عم و داماد و وزیر
پشت احکام قران بود به شمشیر خدای
بهتر از تیغ سخن را نبود هیچ ظهیر
کی شناسی به جز او را پدر نسل رسول؟
کی شناسی به جز او قاسم جنات وسعیر؟
بینظیر و ملی آن بود در امت که نبود
مر نبی را به جز او روز مواخات نظیر
بی نظیر و ملی آن بود که گشتند به قهر
عمرو و عنتر به سر تیغش خاسی و حسیر
ذوالفقار ایزد سوی که فرستاد به بدر؟
زن و فرزند که را بود چو زهرا و شبیر؟
بر سر لشکر کفار به هنگام نبرد
چشم تقدیر به شمشیر علی بود قریر
روز صفین و به خندق به سوی ثغر جحیم
عاصی و طاغی را تیغ علی بود مشیر
نه به مردی زد گر یاران او بود فزون؟
شرف نسبت و جود و شرف علم مگیر
ای که بر خیره همی دعوی بیهوده کنی
که «فلان بودهاست از یاران دیرینه و پیر»
شرف مرد به علم است شرف نیست به سال
چه درائی سخن یافه همی خیره بخیر؟
چونکه پیری نفرستاد خداوند رسول؟
یا از این حال نبود ایزد دادار خبیر؟
جز که پیر تو نبودی به سوی خلق رسول
گر بهسوی تو فگندهستی یزدان تدبیر
یافت احمد به چهل سال مکانی که نیافت
به نود سال براهیم ازان عشر عشیر
علی آن یافت ز تشریف که زو روز غدیر
شد چو خورشید درفشنده در آفاق شهیر
گر به نزد تو به پیری است بزرگی، سوی من
جز علی نیست بنایت نه حکیم و نه کبیر
با علی یاران بودند، بلی، پیر ولیک
به میان دو سخن گستر فرق است کثیر
به یکی لفظ رسانید، بلی، جمله کتاب
از خداوند پیمبر به کبیر و به صغیر
لیکن از نامه همه مغز به خواننده رسد
ورچه هر دو بپساورش دبیر و نه دبیر
جز که حیدر همگان از خط مسطور خدا
با بصرهای پر از نور بماندند ضریر
از سخن چیز نیابد به جز آواز ستور
مردم است آنکه بدانست سرود از تکبیر
معنی از قول علی دارد و آواز جز او
مرد باید که ز تقصیر بداند توفیر
تو به آواز چرا می رمی از شیر خدا
چون پیشیر نگیری و نباشی نخچیر؟
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای خردمند و هنر پیشه و بیدار و بصیر
کیست از خلق به نزدیک تو هشیار، و خطیر
هوش مصنوعی: ای فرد باهوش، هنرمند و آگاه، چه کسی از میان مردم به نزد تو میآید که هشیار و نیکاندیش باشد؟
گر خطیر آن بودی کهش دل و بازوی قوی است
شیر بایستی بر خلق جهان جمله امیر
هوش مصنوعی: اگر قدرت و شهامت به دل و بازوی قوی باشد، پس شیر باید بر انسانها در جهان فرمانروایی کند.
ور به مال اندر بودی هنر و فضل و خطر
کوه شغنان ملکی بودی بیدار و بصیر
هوش مصنوعی: اگر در مال و ثروت، هنر و دانش و قدرت وجود داشت، آنگاه کسی مانند شغنان، که ملک بیدار و بصیر است، میتوانست به حاکمیت برسد.
ور به خوبی در بودی خطر و بخت بلند
سرو سالار جهان بودی خورشید منیر
هوش مصنوعی: اگر در خوبی باشی، خطر و سعادت با هم همپا خواهند بود و در این صورت تو مانند سرو، بزرگ و قدرتمند خواهی شد و مثل خورشید درخشان خواهی درخشید.
نه بزرگ است که از مال فزون دارد بهر
آن بزرگ است که از علم فزون دارد تیر
هوش مصنوعی: این گفته به ما میفهماند که بزرگ بودن به خاطر ثروت و دارایی نیست، بلکه به خاطر دانش و آگاهی است. یعنی کسی که از نظر علمی و فکری برتر است، ارزش و بزرگی بیشتری دارد.
ای شده مغفر چون قیر تو بردست طمع
شسته بر درگه بهمان و فلان میر چو شیر
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که در این بیت، شاعر در حال توصیف شخصی است که به مانند یک کلاه محافظ قوی و سیاه رنگ، در برابر خطرات و چالشها ایستاده است. او به دیگران نگاه میکند و میبیند که چگونه بعضی از افراد در زندگی تلاش میکنند و شجاعانه به سمت اهدافشان حرکت میکنند. این شخص مانند شیر، با قدرت و اعتماد به نفس در برابر مشکلات مقابله میکند و به آنها مینگرد.
مال در گنج شهان یابی و، در خاطر من
هر چه یک مال خطیر است دگر مال حقیر
هوش مصنوعی: در خزانهی پادشاهان، میتوانی ثروتهای زیادی پیدا کنی؛ اما در ذهن من، هر چیزی که دارای ارزش کم است، دیگر ارزش آنچنانی ندارد.
شیر بر مغفر چون قیر تو، ای غافل مرد
روز چون شیر همی ریزد و شبهای چو قیر
هوش مصنوعی: شیر بر کلاه مانند قیر است. ای غافل! روزها همانند شیر میریزد و شبها مانند قیر است.
آن نه مال است که چو دادیش از تو بشود
زو ستاننده غنی گردد و بخشنده فقیر
هوش مصنوعی: این که اگر چیزی را به کسی بدهی، نباید نگران باشی که آن شخص با داشتن آن چیز، ثروتمند شود و تو فقیر. آنچه واقعی است، ارزش بخشش و مهربانی است، نه صرفاً داراییها.
آن بود مال که گر زو بدهی کم نشود
به ترازوی خرد سخته و بر دست ضمیر
هوش مصنوعی: مالی که به دیگران بدهی، در ارزش واقعیاش کم نشده و همچنان در ترازوی عقل و حکمت سنگینی میکند و در دستان وجدان باقی میماند.
مال من گر تو اسیر افتی آزاد کندت
مال شاهانت گرفت از پس آزادی اسیر
هوش مصنوعی: اگر تو در بند و اسیر باشی، مال من میتواند تو را آزاد کند؛ اما مالی که شاهان دارند، تنها بعد از آزادی تو را میگیرند.
نیست چون مال من اموال شهان جز که به نام
چون به تخم است چو نرگس نه به بوی خوش سیر
هوش مصنوعی: مال من نسبت به داراییهای پادشاهان بیهمتاست، زیرا مانند دانهای است که درون نرگس خوابیده است و بوی خوش سیر را ندارد.
نشود غره خردمند بدان ک «ز پس من
چون پس میر نیاید نه تگین و نه بشیر»
هوش مصنوعی: خردمند نباید به خود ببالد بر اساس اینکه بعد از او دیگر کسی مانند او نمیآید، چرا که نه پیامی از خوشحالی است و نه نشانهای از خوب بودن.
قیمت و عزت کافور شکسته نشدهاست
گر ز کافور به آمد به سوی موش پنیر
هوش مصنوعی: قیمت و ارزش کافور همچنان پابرجاست، حتی اگر به خاطر آن، موش به سوی پنیر بیاید.
خطر خیر بود بر قدر منفعتش
گر خطیر است خطیر است ازو نفع پذیر
هوش مصنوعی: خطر ممکن است به نفع باشد، هرچند که بزرگ و جدی است. اگر آن خطر بزرگ باشد، از آن میتوان بهرهمند شد.
همچنان چون نرسد بر شرف مردم خر
نرسد بر خطر گندم پر مایه شعیر
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر این است که اگر کسی به مقام و موقعیت مناسب نرسد، مانند این است که هیچ دستاورد و فایدهای از زحمتهایش نخواهد داشت. به عبارتی دیگر، برای رسیدن به موفقیت و بهرهوری، ضروری است که ابتدا به شرایط لازم و مناسب دست یابیم.
زانکه خیرات تو از فرد قدیر است همه
بر تو اقرار فریضه است بدان فرد قدیر
هوش مصنوعی: چون نیکیها و شایستگیهای تو از جانب خداوند تواناست، همه بر این موضوع اعتراف دارند که این نیکیها وظیفهای برای توست از آن خدای قادر.
خطری را خطری داند مقدار و خطر
نیست آگاه زمقدار شهان گاه و سریر
هوش مصنوعی: خطر را فقط همان خطر میشناسد که مقدار آن را درک کرده باشد، و همچنین هیچ خطری وجود ندارد که از میزان خطر در نزد پادشاهان و مقامها آگاه باشد.
کور کی داند از روز شب تار هگرز؟
کر بنشناسد آوای خر از نالهٔ زیر
هوش مصنوعی: کور نمیداند که در شب تار چه میگذرد و ناشنوا نمیتواند صدای الاغ را از نالههای دیگر تشخیص دهد.
نه هر آن چیز که او زرد بود زر بود
نشود زر اگر چند شود زرد زریر
هوش مصنوعی: هر چیزی که رنگ زرد دارد، لزوماً طلا نیست. حتی اگر چیزی به نظر طلا بیاید، اگر از طلا نباشد، ارزش واقعی طلا را نخواهد داشت.
کرم بسیار، ولیکنت یکی کرم کند
حاصل از برگ شجر مایهٔ دیبا و حریر
هوش مصنوعی: کرمهای زیادی وجود دارند، اما تنها یکی از آنها میتواند از برگ درخت، مایهای ارزشمند مانند دیبا و حریر به دست آورد.
مردمان آهن بسیار بسودند ولیک
جز به داوود نگشت آهن و پولاد خمیر
هوش مصنوعی: مردم از آهن استفادههای زیادی کردند، اما فقط داوود بود که توانست آهن و فولاد را به شکل خمیر درآورد.
دود مانندهٔ ابر است ز دیدار ولیک
نبود دود لطیف و خنک و تر و مطیر
هوش مصنوعی: دود مانند ابر است، اما با این تفاوت که دود لطافت و خنکی و تری ابر را ندارد.
شرف خویش نیاورد ونیاردت پدید
تا نبوئیش اگر چند ببینیش عبیر
هوش مصنوعی: شرافت واقعی خود را نشان نده و در معرض دید قرار نده؛ تا زمانی که در فضیلت و شرافت خود به مرحلهای نرسیدهای، با وجود اینکه میتوانی او را ببینی، نمیتوانی او را به خوبی بشناسی.
شرف خیر به هنگام پدید آید ازو
چون پدید آمد تشریف علی روز غدیر
هوش مصنوعی: فضیلت و بزرگی در زمان خاصی نمایان میشود، و وقتی این فضیلت نمایان شود، در حقیقت مقام و احترام علی در روز غدیر مشخص میگردد.
بر سر خلق مرو را چو وصی کرد نبی
این به اندوه در افتاد ازو وان به زحیر
هوش مصنوعی: به خاطر مردم بهتروکی از آنچه که نبی دربارهاش وصیت کرده بود، در غم و اندوه فرو رفته است.
حسد آمد همگان را زچنان کار و ازو
برمیدند و رمیده شود از شیر حمیر
هوش مصنوعی: همه از چنین عملی حسادت کردند و از آن دور شدند، و به خاطر آن، مثل شیر از حمیر میگریختند.
او سزا بد که وصی بود نبی را در خلق
که برادرش بدو بن عم و داماد و وزیر
هوش مصنوعی: او به خوبی سزاوار بود که جانشین پیامبر در میان مردم شود، چون برادرش عم، داماد و وزیر او بود.
پشت احکام قران بود به شمشیر خدای
بهتر از تیغ سخن را نبود هیچ ظهیر
هوش مصنوعی: در پشت قوانین قرآن، قدرت و فرمان خداوند با شمشیر قرار دارد و برتری دیگری برای بیان و سخن وجود ندارد.
کی شناسی به جز او را پدر نسل رسول؟
کی شناسی به جز او قاسم جنات وسعیر؟
هوش مصنوعی: کیست که به جز او، پدر نسل پیامبران باشد؟ کیست که به جز او، تقسیمکننده بهشت و آتش جهنم باشد؟
بینظیر و ملی آن بود در امت که نبود
مر نبی را به جز او روز مواخات نظیر
هوش مصنوعی: در میان امت، تنها او بینظیر و ملی بود که در روز پیمان برادری، هیچ کس را مانند نبی نمیشناخت.
بی نظیر و ملی آن بود که گشتند به قهر
عمرو و عنتر به سر تیغش خاسی و حسیر
هوش مصنوعی: آنچه بینظیر و ملی است، این است که عمرو و عنتر بهسبب خشم و قهر به سر تیغش رسیدند و به زانو درآمدند.
ذوالفقار ایزد سوی که فرستاد به بدر؟
زن و فرزند که را بود چو زهرا و شبیر؟
هوش مصنوعی: در این بیت، گوینده به سوالی عمیق و تأملبرانگیز اشاره میکند: چه کسی را خداوند با شمشیر ذوالفقار به میدان بدر فرستاد؟ و به ویژه بر مسأله زن و فرزند چه کسی، مانند حضرت زهرا و امام حسین، تأکید دارد. این بیان به نوعی نشاندهنده اهمیت و ارزش شخصیتهای بزرگ اسلام و همچنین دوری از ماجراهایی است که جان و خانواده آنها را در خطر میاندازد. در واقع، شعری است که پرسشهایی درباره حق و حقیقت و سرنوشت انسانها در مسیر ایمان و فداکاری مطرح میکند.
بر سر لشکر کفار به هنگام نبرد
چشم تقدیر به شمشیر علی بود قریر
هوش مصنوعی: در میدان نبرد، در برابر لشکر دشمن، سرنوشت نظرش به شمشیر علی برگزیده بود.
روز صفین و به خندق به سوی ثغر جحیم
عاصی و طاغی را تیغ علی بود مشیر
هوش مصنوعی: در روز صفین و در کنار خندق، تیغ علی راهنمایی برای مأموریت به سوی دشمنان عاصی و نافرمان بود.
نه به مردی زد گر یاران او بود فزون؟
شرف نسبت و جود و شرف علم مگیر
هوش مصنوعی: اگر به مردانگی او نخواهند چون یارانش بیشتر باشند، به دادن نجابت و علم و شرف توجه نکنید.
ای که بر خیره همی دعوی بیهوده کنی
که «فلان بودهاست از یاران دیرینه و پیر»
هوش مصنوعی: ای کسی که به طور بیهوده ادعا میکنی که فلان شخص از دوستان قدیمی و با سابقه بوده است.
شرف مرد به علم است شرف نیست به سال
چه درائی سخن یافه همی خیره بخیر؟
هوش مصنوعی: شرافت یک مرد به دانش و علم اوست، نه به سن و سالش. بنابراین، چه فایدهای دارد که یک شخص سالهای زیادی را پشت سر گذاشته باشد، در حالی که به علم و دانش نرسیده است؟
چونکه پیری نفرستاد خداوند رسول؟
یا از این حال نبود ایزد دادار خبیر؟
هوش مصنوعی: چرا خداوند پیامبری را برای دوران پیری نفرستاد؟ آیا او از وضعیت ما خبر نداشت؟
جز که پیر تو نبودی به سوی خلق رسول
گر بهسوی تو فگندهستی یزدان تدبیر
هوش مصنوعی: اگر غیر از تو، کسی دیگر نبود که به سوی مردم فرستاده شود، خداوند نیز تدبیری نمیکرد و کسی را به سوی تو نمیفرستاد.
یافت احمد به چهل سال مکانی که نیافت
به نود سال براهیم ازان عشر عشیر
هوش مصنوعی: احمد در چهل سالگی به مقام و جایی رسید که ابراهیم حتی در نود سالگی نتوانست به آن دست یابد، و این موضوع نشان از برتری و مقام ویژه او دارد.
علی آن یافت ز تشریف که زو روز غدیر
شد چو خورشید درفشنده در آفاق شهیر
هوش مصنوعی: علی به احترام و مقام خود دست یافت، زیرا در روز غدیر مانند خورشیدی درخشان در دنیا شناسانده شد.
گر به نزد تو به پیری است بزرگی، سوی من
جز علی نیست بنایت نه حکیم و نه کبیر
هوش مصنوعی: اگر نزد تو، بزرگترین مقام و اعتبار به پیری اختصاص دارد، پس تنها علی است که به سوی من میآید، نه حکیم و نه بزرگمرد دیگری.
با علی یاران بودند، بلی، پیر ولیک
به میان دو سخن گستر فرق است کثیر
هوش مصنوعی: دوستان با علی بودند، اما اگر سن و سالشان بالا رفته، در میان دو صحبت، تفاوتهای زیادی وجود دارد.
به یکی لفظ رسانید، بلی، جمله کتاب
از خداوند پیمبر به کبیر و به صغیر
هوش مصنوعی: پیامهای خداوند به همه انسانها، چه بزرگ و چه کوچک، از طریق فرستادگان او به ما منتقل شده است.
لیکن از نامه همه مغز به خواننده رسد
ورچه هر دو بپساورش دبیر و نه دبیر
هوش مصنوعی: اما جوهر و محتوای نامه به خواننده میرسد، هرچند که ممکن است هر دو طرف، یعنی نویسنده و نویسندهاش، از نظر سواد و مهارت متفاوت باشند.
جز که حیدر همگان از خط مسطور خدا
با بصرهای پر از نور بماندند ضریر
هوش مصنوعی: به جز حیدر، دیگران از نوشتههای خداوند با چشمان پر نور خود ناتوان و کور ماندهاند.
از سخن چیز نیابد به جز آواز ستور
مردم است آنکه بدانست سرود از تکبیر
هوش مصنوعی: آدمی که صدای زیبا و دلنشینی دارد، تنها در کلام خود نمیتواند چیزی پیدا کند. این به معنای آن است که او باید از هنر و آگاهی خود در بیان مفاهیم بزرگ، همانند ستایش خداوند استفاده کند.
معنی از قول علی دارد و آواز جز او
مرد باید که ز تقصیر بداند توفیر
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که تنها فردی که باید در مورد خطاهای خود آگاهی داشته باشد و مسئولیت آن را بپذیرد، خود فرد است. در واقع، نشاندهنده این نکته است که انسان باید به اشتباهات خود واقف باشد و از تبرئه کردن خود به بهانههای دیگر پرهیز کند.
تو به آواز چرا می رمی از شیر خدا
چون پیشیر نگیری و نباشی نخچیر؟
هوش مصنوعی: چرا در آواز مطمئن و شاداب به حرکت میپردازی اگر از نعمتهای بزرگ خدا بهرهای نمیبری و در پی شکار نباشی؟
حاشیه ها
1400/05/29 05:07
امینی
این شعر درباره غدیر خم سروده شده؛ رسول جعفریان می گوید:
از نخستین شاعران بزرگ که غدیریه سروده، سید حمیری در قرن دوم هجری است. بعدها که شعر فارسی رواج یافت، غدیریه های فارسی بسیاری سروده شد. از قدیمی ترین اشعار در این زمینه، اشعار ناصر خسرو قبادیانی است که در چندین مورد در اشعارش از غدیر سخن گفته است.
شرف مرد بهنگام پدید آید از او / چون پدید آمد تشریف علی روز غدیر
بر سر خلق مرو را چو وصی کرد نبی / این، به اندوه در افتاد از او، آن به زحیر
حسد آمد همگان را زچنان کار از او / برمیدند و رمیده شود از شیر، حمیر
او سزاید که وصی بود نبی را در خلق / که برادرش بُد و بِن عم و داماد و وزیر

ناصرخسرو