قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۲
یکی خانه کردند بس خوب و دلبر
درو همچنو خانه بیحد و بیمر
به خانهٔ مهین درنشاندند جفتان
به یک جا دو خواهر زن و دو برادر
دو زن خفتهاند و دو مرد ایستاده
نهفته زنان زیر شویان خود در
نه کمتر شوند این چهار و نه افزون
نه هرگز بدانند به را ز بتر
ولیکن کم و بیش و خوبی و زشتی
به فرزندشان داد یزدان داور
سه فرزند دارند پیدا و پنهان
ازیشان دو پیدا و یکی مستر
نیاید برون آن مستر به صحرا
نشسته نهفته است بر سان دختر
وز این هر یکی هفت فرزند دیگر
بزادهاست نه هیچ بیش و نه کمتر
ز هر هفتی از جملهٔ این سه هفتان
یکی مهتر آمد بر آن شش که کهتر
وزین بیست و یک تن یکی پادشا شد
دگر جمله گشتند او را مسخر
همی گوید آن پادشا هر چه خواهد
همه دیگران مانده خاموش و مضطر
به خانهٔ مهین در همیشه است پران
پس یکدگر دو مخالف کبوتر
بگیرند جفت و نسازند یک جا
نباشند هرگز جدا یک ز دیگر
به خانهٔ کهین در نیایند هرگز
که خانهٔ مهین استشان جا و در خور
بسا خانهها کان به پرواز ایشان
شد آباد و بس نیز شد زیر و از بر
کبوتر که دیدهاست کز گردش او
جهان را گهی خیر زاید گهی شر؟
به خانهٔ کهین در همیشه سه مهمان
از این دو کبوتر خورد نعمت و بر
نیابد هگرز آن سه مهمان چهارم
نه این دو کبوتر بیابد سدیگر
سه مهمان نه یکسان و هر سه مخالف
وگرچه پدرشان یکی بود و مادر
ازیشان یکی کینهدار است و بدخو
دگر شاد و جویای خواب است و یا خور
سومشان به و مه که هرگز نجوید
مگر خیر بیشر و یا نفع بیضر
سه مهمان به یک خانه در باز کرده
بر اندازهٔ خویش هر یک یکی در
همی هر یکی گوید آن دیگران را
که «زین در درآئید کاین راه بهتر»
اگر زین سه آنک او شریف و والا
مر آن دیگران را سرآرد به چنبر
خداوند آن خانه آزاد گردد
هم امروز اینجا و هم روز محشر
وگر این یکی را فریبند آن دو
خداوند خانه بماند در آذر
بد و نیک چون نیست امروز یکسان
چنان دان که فردا نباشند هم سر
شناسی تو خانهٔ مهین و کهین را
بخانهٔ تو هست این سه تن نیک بنگر
کبوتر تو را بر سر است ایستاده
که از زیر پرش نیاری برون سر
نگر کان چه تخم است کامروز کاری
همان بایدت خورد فردا ازو بر
درختی شگفت است مردم که بارش
گهی نیش وزهر است وگه نوش و شکر
یکی برگ او مبرم و شاخ بسد
یکی برگ او گزدم و شاخ نشتر
خوی نیک مبرم خوی بد چو گزدم
بدی و بهی نیش و نوش است هم بر
تو گزدم بینداز و بردار مبرم
تو بردار آن نوش و از نیش بگذر
دو مرد است مردم توانا و دانا
جز این هر که بینی به مردمش مشمر
تواناست بر دانش خویش دانا
نه داناست آنک او تواناست بر زر
هزاران توان یافت خنجر به دانش
یکی علم نتوان گرفتن به خنجر
توانا دو گونه است هر چند بینی
یکی زو جوان است و دیگر توانگر
جوان را جوانی فلک باز خواهد
ستاند توان از توانگر ستمگر
به چیزی دگر نیست داننده دانا
ستمگار زی او یکیاند و داور
کسی چون ستاند ز یاقوت قوت؟
چگونه رباید کسی بو ز عنبر؟
به دانش گرای، ای برادر، که دانش
تو را بر گذارد از این چرخ اخضر
به دانش توانی رسید، ای برادر،
از این گوی اغبر به خورشید ازهر
جهان خار خشک است و دانش چو خرما
تو از خار بگریز وز بار میخور
جهان آینه است و درو هر چه بینی
خیال است و ناپایدار و مزور
جوانیش پیری شمر، مرده زنده
شرابش سراب و منور مغبر
جهان بحر ژرف است و آبش زمانه
تو را کالبد چون صدف جانت گوهر
اگر قیمتی در خواهی که باشی
به آموختن گوهر جان بپرور
بیندیش تا: چیست مردم که او را
سوی خویش خواند ایزد دادگستر
چه خواهد همی زو که چونین دمادم
پیمبر فرستد همی بر پیمبر؟
بر اندیش کاین جنبش بیکرانه
چرا اوفتاد اندر این جسم اکبر
که جنباند این را به همواری ایدون؟
چه خواهد که آرد به حاصل از ایدر؟
گر از نور ظلمت نیاید چرا پس
تو پیدائی و کردگار تو مضمر؟
وگر نیست مر قدرتش را نهایت
چرا پس که هست آفریده مقدر؟
ور از راست کژی نشاید که آید
چرا هست کردهٔ مصور مصور؟
ور آباد خواهد که دارد جهان را
چرا بیشتر زو خراب است و بیبر؟
بیابان بیآب و کوه شکسته
دو صدبار بیش است از شهر و کردر
بدین پرده اندر نیابد کسی ره
جز آن کس که ره را بجوید ز رهبر
ره سر یزدان که داند؟ پیمبر
پیمبر سپرده است این سر به حیدر
اگر تو مقری ز من خواه پاسخ
وگر منکری پس تو پاسخ بیاور
ز خانهٔ کهین و مهین و از آن دور
کبوتر جوابم بیاور مفسر
بگو آن دو خواهر زن و دو برادر
کدامند و فرزندشان ماده و نر
بیان کن که از چیست تقصیر عالم
جوابم ده از خشک این شعر وز تر
ندانی به حق خدای و نداند
کس این جز که فرزند شبیر و شبر
جهان را بنا کرد از بهر دانش
خدای جهاندار بییار و یاور
تو گوئی که چون و چرا را نجویم
سوی من همین است بس مذهب خر
تو را بهره از علم خار است یا که
مرا بهره مغز است و دانهٔ مقشر
سوی گاو یکسان بود کاه و دانه
به کام خر اندر چه میده چه جو در
منم بستهٔ بند آن کو ز مردم
چنان است سنگ یاقوت احمر
چو مدحت به آل پیمبر رسانم
رسد ناصبی را ازو جان به غرغر
جزیرهٔ خراسان چو بگرفت شیطان
درو خار بنشاند و بر کند عرعر
مرا داد دهقانی این جزیره
به رحمت خداوند هر هفت کشور
خداوند عصر آنکه چون من مرو را
ده و دو ستاره است هریک سخنور
چو مردم زحیوان بهست و مهست او
ز مردم بهین و مهین است یکسر
به نورش خورد مؤمن از فعل خود بر
به نازش برد کافر از کرده کیفر
چو بر منبر جد خود خطبه خواند
باستدش روح الامین پیش منبر
چو آن شیر پیکر علامت ببندد
کند سجده بر آسمانش دو پیکر
نه جز امر او را فلک هست بنده
نه جز تیغ او راست مریخ چاکر
به لشکر بنازند شاهان و دایم
ز شاهان عصر است بر درش لشکر
درش دشت محشر تنش کان گوهر
دلش بحر اخضر کفش نهر کوثر
اگر سوی قیصر بری نعل اسپش
ز فخرش بیاویزد از گوش قیصر
همی تا جهان است وین چرخ اخضر
بگردد همی گرد این گوی اغبر
هزاران درود و دو چندان تحیت
از ایزد بر آن صورت روح پیکر
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یکی خانه کردند بس خوب و دلبر
درو همچنو خانه بیحد و بیمر
هوش مصنوعی: مردم خانهای زیبا و دلانگیز ساختند که به اندازهای بزرگ و وسیع است که نمیتوان حد و مرزی برایش تعیین کرد.
به خانهٔ مهین درنشاندند جفتان
به یک جا دو خواهر زن و دو برادر
هوش مصنوعی: دو خواهر و دو برادر را به خانهٔ بزرگ و مهمی بردند و در یک جا کنار هم نشاندند.
دو زن خفتهاند و دو مرد ایستاده
نهفته زنان زیر شویان خود در
هوش مصنوعی: دو زن در خواب هستند و دو مرد به حالت ایستاده قرار دارند. زنان زیر پارچههای خود مخفی شدهاند.
نه کمتر شوند این چهار و نه افزون
نه هرگز بدانند به را ز بتر
هوش مصنوعی: این چهار چیز نه کم میشوند و نه زیاد، و هرگز نمیدانند که برای بهتر شدن باید از بدیها دوری کنند.
ولیکن کم و بیش و خوبی و زشتی
به فرزندشان داد یزدان داور
هوش مصنوعی: اما خداوند، داور عادل، به فرزندانشان مقدار زیادی از خوبیها و بدیها را بخشیده است.
سه فرزند دارند پیدا و پنهان
ازیشان دو پیدا و یکی مستر
هوش مصنوعی: سه فرزند دارند که برخی از آنها آشکار و برخی پنهاناند؛ از میان آنها، دو نفر معلوم هستند و یکی در خفا.
نیاید برون آن مستر به صحرا
نشسته نهفته است بر سان دختر
هوش مصنوعی: آن کسی که مست و ساکن صحراست، مانند دختری است که در خفا و پنهانی حضور دارد و از دیگران دور مانده است.
وز این هر یکی هفت فرزند دیگر
بزادهاست نه هیچ بیش و نه کمتر
هوش مصنوعی: هر یک از اینها هفت فرزند دیگر نیز به دنیا آورده است، نه بیشتر و نه کمتر.
ز هر هفتی از جملهٔ این سه هفتان
یکی مهتر آمد بر آن شش که کهتر
هوش مصنوعی: از هر هفت، یکی از این سه گروه بزرگتر و والاتر است و بقیه در مقایسه با او کوچکتر و پستتر محسوب میشوند.
وزین بیست و یک تن یکی پادشا شد
دگر جمله گشتند او را مسخر
هوش مصنوعی: از میان این بیست و یک نفر، یکی به مقام پادشاهی رسید و بقیه به نوعی به او تسلیم و فرمانبردار شدند.
همی گوید آن پادشا هر چه خواهد
همه دیگران مانده خاموش و مضطر
هوش مصنوعی: پادشاه هرچه بخواهد، دیگران فقط در سکوت و ترس تحمل میکنند.
به خانهٔ مهین در همیشه است پران
پس یکدگر دو مخالف کبوتر
هوش مصنوعی: در خانهای بزرگ و مهم، کبوترها همیشه در حال پرواز هستند و دو کبوتر که به نوعی مخالف یکدیگرند، در کنار هم وجود دارند.
بگیرند جفت و نسازند یک جا
نباشند هرگز جدا یک ز دیگر
هوش مصنوعی: اگر دو نفر در زندگی یکدیگر را انتخاب کرده باشند، هرگز نباید به گونهای عمل کنند که از هم جدا شوند، زیرا همواره باید در کنار هم باشند و در کنار هم به ساختن زندگی بپردازند.
به خانهٔ کهین در نیایند هرگز
که خانهٔ مهین استشان جا و در خور
هوش مصنوعی: هرگز وارد خانهی بیارزش نشوید، چرا که خانهی بزرگ و با ارزش مکانی مناسب و شایسته برای شماست.
بسا خانهها کان به پرواز ایشان
شد آباد و بس نیز شد زیر و از بر
هوش مصنوعی: بسیاری از خانهها با پرواز و رفتن این افراد آباد شدند و بسیاری دیگر نیز ویران و زیر و رو شدند.
کبوتر که دیدهاست کز گردش او
جهان را گهی خیر زاید گهی شر؟
هوش مصنوعی: کبوتر که دیده است که دنیا به خاطر چرخش او گاهی خوب و گاهی بد پیش میآید؟
به خانهٔ کهین در همیشه سه مهمان
از این دو کبوتر خورد نعمت و بر
هوش مصنوعی: در خانهای قدیمی، سه مهمان همیشه از این دو کبوتر بهرهمند میشوند و نعمت میخورند.
نیابد هگرز آن سه مهمان چهارم
نه این دو کبوتر بیابد سدیگر
هوش مصنوعی: اگر آن سه مهمان نیایند، چهارمی نیز نخواهد بود؛ اما این دو کبوتر، رسیدن به همدیگر را خواهند داشت.
سه مهمان نه یکسان و هر سه مخالف
وگرچه پدرشان یکی بود و مادر
هوش مصنوعی: سه مهمان که هر کدام متفاوت از دیگری هستند و در حالی که هر سه از والدین مشترکی هستند، ولی با یکدیگر تفاوتهایی دارند.
ازیشان یکی کینهدار است و بدخو
دگر شاد و جویای خواب است و یا خور
هوش مصنوعی: یکی از آنها حسود و بدخلق است و دیگری شاد و طلبکار خواب و خوراک.
سومشان به و مه که هرگز نجوید
مگر خیر بیشر و یا نفع بیضر
هوش مصنوعی: سومین گروه افراد کسانی هستند که هرگز به دنبال چیز بد نمیروند و همواره به دنبال نفعی هستند که ضرری نداشته باشد.
سه مهمان به یک خانه در باز کرده
بر اندازهٔ خویش هر یک یکی در
هوش مصنوعی: سه مهمان به خانهای آمدهاند و هرکدام با اندازه و ویژگیهای خود، جای مخصوصی را اشغال کردهاند.
همی هر یکی گوید آن دیگران را
که «زین در درآئید کاین راه بهتر»
هوش مصنوعی: هر کس به دیگری میگوید: «از این در وارد شوید، چرا که این مسیر بهتر است.»
اگر زین سه آنک او شریف و والا
مر آن دیگران را سرآرد به چنبر
هوش مصنوعی: اگر او شخصی نیکو و باارزش باشد، میتواند دیگران را به پیروی از خود وادار کند و آنها را در مسیر خود هدایت کند.
خداوند آن خانه آزاد گردد
هم امروز اینجا و هم روز محشر
هوش مصنوعی: خداوند آن خانه را آزاد کند، چه امروز در اینجا و چه در روز قیامت.
وگر این یکی را فریبند آن دو
خداوند خانه بماند در آذر
هوش مصنوعی: اگر این یک نفر را فریب دهند، آن دو نفر که صاحب خانه هستند، در آتش باقی خواهند ماند.
بد و نیک چون نیست امروز یکسان
چنان دان که فردا نباشند هم سر
هوش مصنوعی: امروز خوبی و بدی با هم برابر نیستند، پس بدان که فردا هم ممکن است همه چیز تغییر کند و هر دو یکی نخواهند بود.
شناسی تو خانهٔ مهین و کهین را
بخانهٔ تو هست این سه تن نیک بنگر
هوش مصنوعی: به شناختن تو، خانهای بزرگ و کهن وجود دارد که این سه نفر در آنجا حضور دارند. به آنها با دقت نگاه کن.
کبوتر تو را بر سر است ایستاده
که از زیر پرش نیاری برون سر
هوش مصنوعی: پرندهای بر سرت نشسته که نمیتوانی از زیر پر او بیرون بیایی.
نگر کان چه تخم است کامروز کاری
همان بایدت خورد فردا ازو بر
هوش مصنوعی: اگر امروز بذر چیزی را بکارید، نتیجهاش را فردا خواهید دید. در واقع، هر کاری که امروز انجام میدهید، نتیجهاش در آینده به شما خواهد رسید.
درختی شگفت است مردم که بارش
گهی نیش وزهر است وگه نوش و شکر
هوش مصنوعی: این درخت عجیبی است که میوهاش گاهی تلخ و زهرآگین و گاهی شیرین و خوشمزه است.
یکی برگ او مبرم و شاخ بسد
یکی برگ او گزدم و شاخ نشتر
هوش مصنوعی: من یکی از برگهای او را نمیچینم و شاخهاش را قطع نمیکنم، اما یکی دیگر از برگهای او را میچینم و شاخهاش را همچون نیشتر میزنم.
خوی نیک مبرم خوی بد چو گزدم
بدی و بهی نیش و نوش است هم بر
هوش مصنوعی: نیکی و خوبی را با خود داشته باش و بدی را دور کن، چون مانند نیش و نوش است که هر دو وجود دارند اما خوب و بد با هم متفاوتند.
تو گزدم بینداز و بردار مبرم
تو بردار آن نوش و از نیش بگذر
هوش مصنوعی: شما به من بگو که سختیها را کنار بگذار و به جای آن، لذتها را در آغوش بگیر. از دردها عبور کن و به خوشیها توجه کن.
دو مرد است مردم توانا و دانا
جز این هر که بینی به مردمش مشمر
هوش مصنوعی: دو نوع از انسانها وجود دارند: کسانی که توانا و دانا هستند. غیر از اینها، هر که را میبینی، او را به حساب مردم نگذار.
تواناست بر دانش خویش دانا
نه داناست آنک او تواناست بر زر
هوش مصنوعی: توانایی بر دانش خود نشان از بصیرت و شناخت حقیقی دارد و کسی که فقط دارای ثروت است، لزوماً به معرفت و فهم عمیق دست نیافته است.
هزاران توان یافت خنجر به دانش
یکی علم نتوان گرفتن به خنجر
هوش مصنوعی: میتوان با هزاران خنجر قدرت پیدا کرد، اما علم را با هیچ خنجری نمیتوان به دست آورد.
توانا دو گونه است هر چند بینی
یکی زو جوان است و دیگر توانگر
هوش مصنوعی: توانایی دو نوع است که اگر دقت کنی، یکی از آنها جوان و شاداب است و دیگری فردی ثروتمند و مرفه.
جوان را جوانی فلک باز خواهد
ستاند توان از توانگر ستمگر
هوش مصنوعی: جوانی، با تمام نیرو و توان خود، در نهایت از دست فلک (سرنوشت) چیزهایی را خواهد گرفت و آنچه را که بر اساس ظلم و ستم بر توانگران جاری شده، تحت تاثیر قرار خواهد داد.
به چیزی دگر نیست داننده دانا
ستمگار زی او یکیاند و داور
هوش مصنوعی: آدم دانا و آگاه هیچ چیز دیگری را برتر از خود نمیبیند و ستمگر نیز جز خود را نمیشناسد. آنها در واقع یکسانند و داور برای یکدیگر محسوب میشوند.
کسی چون ستاند ز یاقوت قوت؟
چگونه رباید کسی بو ز عنبر؟
هوش مصنوعی: کسی که از یاقوت، قدرت و توانایی بگیرد، چگونه میتواند عطر و بوی عنبر را از دیگری برباید؟
به دانش گرای، ای برادر، که دانش
تو را بر گذارد از این چرخ اخضر
هوش مصنوعی: ای برادر، به سوی دانش برآی و در پی آن باش، چرا که دانش میتواند تو را از این دنیای فانی و ناپایدار رها سازد.
به دانش توانی رسید، ای برادر،
از این گوی اغبر به خورشید ازهر
هوش مصنوعی: ای برادر، با دانش و علم به جایی خواهی رسید که میتوانی از این دنیای خاکی و مادی به سوی نور و روشنایی واقعی بروی.
جهان خار خشک است و دانش چو خرما
تو از خار بگریز وز بار میخور
هوش مصنوعی: دنیا مانند خاری خشک و بیارزش است، اما دانش مانند خرما با ارزش و شیرین است. پس از این خارهای بیفایده دوری کن و از می درختی که دانش میآورد بهرهمند شو.
جهان آینه است و درو هر چه بینی
خیال است و ناپایدار و مزور
هوش مصنوعی: جهان مانند یک آینه است و هر چیزی که در آن مشاهده میکنی، تنها یک خیال است که ناپایدار و فریبنده است.
جوانیش پیری شمر، مرده زنده
شرابش سراب و منور مغبر
هوش مصنوعی: جوانیاش را به حساب پیری میگذارد، و زنده بودنش را به خاطر شراب، تنها یک خیالی میبیند که واقعی نیست و در واقع در حال هدر دادن زمانش است.
جهان بحر ژرف است و آبش زمانه
تو را کالبد چون صدف جانت گوهر
هوش مصنوعی: جهان مانند دریا بزرگی است و زمان همچون آبی که در آن غوطهور است. مانند یک صدف، وجود تو باعث میشود که جانت به ارزشمندی گوهر درآید.
اگر قیمتی در خواهی که باشی
به آموختن گوهر جان بپرور
هوش مصنوعی: اگر میخواهی ارزشمند باشی، باید به یادگیری و پرورش روح و جوهر وجودت توجه کنی.
بیندیش تا: چیست مردم که او را
سوی خویش خواند ایزد دادگستر
هوش مصنوعی: بیندیش که چه کسی است این انسان که خداوند او را به سوی خودش دعوت کرده و به او توجه کرده است.
چه خواهد همی زو که چونین دمادم
پیمبر فرستد همی بر پیمبر؟
هوش مصنوعی: چه چیزی از او خواهش دارد که هر لحظه پیامبری به سوی پیامبر دیگر فرستاده میشود؟
بر اندیش کاین جنبش بیکرانه
چرا اوفتاد اندر این جسم اکبر
هوش مصنوعی: به فکر فرو رو که چرا این حرکت بیپایان در این جسم بزرگ متوقف شده است.
که جنباند این را به همواری ایدون؟
چه خواهد که آرد به حاصل از ایدر؟
هوش مصنوعی: کیست که این موضوع را به صورت مناسب بررسی کند؟ چه چیزی میتواند از این موقعیت به دست آید؟
گر از نور ظلمت نیاید چرا پس
تو پیدائی و کردگار تو مضمر؟
هوش مصنوعی: اگر نور نمیتواند از تاریکی بیرون بیاید، پس چرا تو درخشان هستی و خالقت در پس این تاریکی پنهان است؟
وگر نیست مر قدرتش را نهایت
چرا پس که هست آفریده مقدر؟
هوش مصنوعی: اگر قدرت خداوند بینهایت نیست، پس چرا آفریدگانی را که تقدیر شدهاند، خلق کرده است؟
ور از راست کژی نشاید که آید
چرا هست کردهٔ مصور مصور؟
هوش مصنوعی: اگر از راست کژی نباشد، پس چرا چیزهایی که به تصویر کشیده شدهاند وجود دارند؟
ور آباد خواهد که دارد جهان را
چرا بیشتر زو خراب است و بیبر؟
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد جهان را آباد کند، چرا اینقدر خراب و بدون برکت است؟
بیابان بیآب و کوه شکسته
دو صدبار بیش است از شهر و کردر
هوش مصنوعی: بیابان خشک و ناهموار، به مراتب از شهر و حاشیهاش دشوارتر و ناامیدکنندهتر است.
بدین پرده اندر نیابد کسی ره
جز آن کس که ره را بجوید ز رهبر
هوش مصنوعی: تنها کسی میتواند به حقیقت یا مقصود دست یابد که خود به جستجوی راه و هدایت باشد.
ره سر یزدان که داند؟ پیمبر
پیمبر سپرده است این سر به حیدر
هوش مصنوعی: هیچکس نمیداند راه حقیقی خداوند چیست؛ تنها پیامبر است که این راز را به حضرت علی سپرده است.
اگر تو مقری ز من خواه پاسخ
وگر منکری پس تو پاسخ بیاور
هوش مصنوعی: اگر تو از من خواستهای و به دنبال جواب هستی، باید به من پاسخ بدهی، وگرنه اگر منکر موضوعی هستی، خودت جواب بیاور.
ز خانهٔ کهین و مهین و از آن دور
کبوتر جوابم بیاور مفسر
هوش مصنوعی: از خانهای قدیمی و با ارزش، از دور کبوتر را بفرست که جوابم را بیاورد.
بگو آن دو خواهر زن و دو برادر
کدامند و فرزندشان ماده و نر
هوش مصنوعی: دو خواهر که یکی زن است و دیگری نیز همسر برادرش، با دو برادر در ارتباطند. این خانواده شامل فرزندانی میشود که یکی از آنها دختر و دیگری پسر است.
بیان کن که از چیست تقصیر عالم
جوابم ده از خشک این شعر وز تر
هوش مصنوعی: بگو ببینم تقصیر از چیست، عالم! چرا این شعر من خشک و بیروح است و چطور میتوانم آن را زنده کنم؟
ندانی به حق خدای و نداند
کس این جز که فرزند شبیر و شبر
هوش مصنوعی: تو نمیدانی که چه حق و حقی در وجود خداوند است و هیچکس جز فرزند شبیر (حسین) این را نمیداند.
جهان را بنا کرد از بهر دانش
خدای جهاندار بییار و یاور
هوش مصنوعی: جهان به این خاطر ساخته شده که خداوند، خالق و سرپرست آن است، و او هیچ کس را به عنوان کمک و یاور نیاز ندارد.
تو گوئی که چون و چرا را نجویم
سوی من همین است بس مذهب خر
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که تو هیچگونه پرسشی دربارهی علت و چرایی نمیکنی و تنها به همین موضوع اکتفا میکنی، مانند کسی که فقط به اصول بیفکر پایبند است.
تو را بهره از علم خار است یا که
مرا بهره مغز است و دانهٔ مقشر
هوش مصنوعی: تو یا از علم مانند خار بهرهمند هستی و یا من از مغز و دانهای که پوستش را کندند، بهره میبرم.
سوی گاو یکسان بود کاه و دانه
به کام خر اندر چه میده چه جو در
هوش مصنوعی: در حقیقت، برای خر فرقی نمیکند که کاه بخورد یا دانه، زیرا هر دو برای او قابل قبولند. او تنها به رضایت خودش فکر میکند و مهم نیست که غذا از چه نوعی است.
منم بستهٔ بند آن کو ز مردم
چنان است سنگ یاقوت احمر
هوش مصنوعی: من هم اسیر و وابسته به شخصی هستم که مانند سنگ یاقوت احمر از دیگران متمایز و باارزش است.
چو مدحت به آل پیمبر رسانم
رسد ناصبی را ازو جان به غرغر
هوش مصنوعی: وقتی که من ستایش و فضیلت خانواده پیامبر را بیان کنم، دشمنان اهل بیت از آن خشمگین و ناراحت میشوند.
جزیرهٔ خراسان چو بگرفت شیطان
درو خار بنشاند و بر کند عرعر
هوش مصنوعی: خراسان به گونهای گرفتار شد که شیطان در آن جا نفوذ کرد، و درختان زشت و بیفایدهای در آن روییدند و نابودی به بار آوردند.
مرا داد دهقانی این جزیره
به رحمت خداوند هر هفت کشور
هوش مصنوعی: کشاورز این سرزمین به من عطا کرد، امیدوارم که پروردگار برای همهی هفت کشور رحمت و برکت نازل کند.
خداوند عصر آنکه چون من مرو را
ده و دو ستاره است هریک سخنور
هوش مصنوعی: خداوند زمانه کسی را همچون من به دنیا بفرستد که دو ستاره دارد و هر یک از آنها سخن میگوید.
چو مردم زحیوان بهست و مهست او
ز مردم بهین و مهین است یکسر
هوش مصنوعی: انسانها در مقایسه با حیوانات بهتر و برتر هستند، و او (انسان) نیز در مقایسه با دیگر انسانها، بهترین و برترین است.
به نورش خورد مؤمن از فعل خود بر
به نازش برد کافر از کرده کیفر
هوش مصنوعی: مؤمن به نور هدایتی که دارد، از اعمال نیک خود بهرهمند میشود و کافر به خاطر کارهای ناپسندش، عذاب و عواقب بدی را متحمل میشود.
چو بر منبر جد خود خطبه خواند
باستدش روح الامین پیش منبر
هوش مصنوعی: وقتی جد من بر روی منبر خطبه میخواند، روحالامین (فرشته وحی) در کنار منبر حضور داشت.
چو آن شیر پیکر علامت ببندد
کند سجده بر آسمانش دو پیکر
هوش مصنوعی: وقتی آن شیرست مانند علامت خود را نامشخص کند، دو جسم بر آسمان او سجده میکنند.
نه جز امر او را فلک هست بنده
نه جز تیغ او راست مریخ چاکر
هوش مصنوعی: جز اراده و دستور خدا، هیچ چیز در آسمان بنده او نیست و مریخ نیز جز به خاطر شمشیر او تسلیم است.
به لشکر بنازند شاهان و دایم
ز شاهان عصر است بر درش لشکر
هوش مصنوعی: در این بیت، اشاره به این است که شاهان به جنگ و قشونکشی مشغولند و همواره در برابر درب قلعه یا کاخ شاهان، نیروهای نظامی و لشکر حضور دارند. این نشاندهندهی قدرت و اقتدار حکومت و همچنین وضعیت ناامنی و جنگ در آن دوران است.
درش دشت محشر تنش کان گوهر
دلش بحر اخضر کفش نهر کوثر
هوش مصنوعی: در میدان محشر، بدن او مانند یک گنج باارزش و دلش همچون دریا قرار دارد، و در کنار آن، نهر کوثر نیز جاری است.
اگر سوی قیصر بری نعل اسپش
ز فخرش بیاویزد از گوش قیصر
هوش مصنوعی: اگر به دربار قیصر بروی، واژههای فخری که به نعل اسب او میچسبد، از گوش قیصر شنیده میشود.
همی تا جهان است وین چرخ اخضر
بگردد همی گرد این گوی اغبر
هوش مصنوعی: تا زمانی که جهان وجود دارد و این آسمان سبز به چرخش ادامه میدهد، این کره خاکی نیز به دور خود میچرخد.
هزاران درود و دو چندان تحیت
از ایزد بر آن صورت روح پیکر
هوش مصنوعی: هزاران سلام و چندین بار تحیت از سوی خداوند بر آن چهره روحانی و زیبا باد.
حاشیه ها
1389/02/22 19:04
ناشناس
1- بدین پرده اند، کسی ره ندادند
جز أن کس که ره را بجوید ز رهبر
2- ره سرّ یزدان که داند؟: پیمبر
پیمبر به که سپرد این سِر؟! به حیدر
3- اگر تو مقرّی، زمن خواه پاسخ
وگر منکری، پس تو پاسخ بیاور
4- زخانه ی مهین و کهین و کبوتر
جوابم بیاور از آنها مفَسَّر
5- بگو: از دو خواهر زن و دو برادر
کدامند فرزندشان ماده و نر؟
6- بیان کن که از چیست ترکیب عالم؟
جوابم ده از خشک این شعر، وَزتر
7- نداند بحق خدا و، نداند
نداند کسی جز که شبَّر و شبَّر

ناصرخسرو