قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۰
اصل نفع و ضر و مایهٔ خوب و زشت و خیر و شر
نیست سوی مرد دانا در دو عالم جز بشر
اصل شر است این حشر کز بوالبشر زاد و فساد
جز فساد و شر هرگز کی بود کار حشر؟
خیر و شر آن جهان از بهر او شد ساخته
زانک ازو آید به ایمان و به عصیان خیر و شر
ای برادر، چشم من زینها و زین عالم همی
لشکری انبوه بیند بر رهی پر جوی و جر
جز شکسته بسته بیرون چون تواند شد چو بود
مرد مست و چشم کور و پای لنگ و راه تر؟
گر نهای مست از ره مستان و شر و شورشان
دورتر شو تا بسر درناید اسپت، ای پسر
گر نخواهی رنج گر از گرگنان پرهیز کن
جهل گر است ای پسر پرهیز کن زین زشتگر
جهل را گرچه بپوشی خویشتن رسوا کند
گرچه پوشیده بماند گر جهل از گر بتر
نیستی مردم تو بل خر مردمی، زیرا که من
صورت مردم همی بینم تو را و فعل خر
جز کم آزاری نباشد مردمی، گر مردمی
چون بیازاری مرا؟ یا نیستی مردم مگر؟
گرگ درنده ندرد در بیابان گرگ را
گر همی دعوی کنی در مردمی مردم مدر
نفع و ضر و خیر و شر از کارهای مردم است
پس تو چون بینفع و خیری بل همه شری و ضر؟
تن به جر گیرد همی مر جانت را در جر کشد
جان به جر اندر بماند چونش گیرد تن به جر
پیش جان تو سپر کردهاست یزدان تنت را
تو چرا جان را همی داری به پیش تن سپر؟
خواب و خور کار تن تیره است، تو مر جانت را
چون کنی رنجه چو گاو و خر ز بهر خواب و خور؟
مردمان از تو بخندند، ای برادر، بی گمان
چون پلاس ژنده را سازی زدیبا آستر
گر شکر خوردی پریرو، دی یکی نان جوین
همبر است امروز ناچار آن جوین با آن شکر
داد تن دادی، بده جان را به دانش داد او
یافت از تو تن بطر در کار جانت کن نظر
جانت آزادی نیابد جز به علم از بندگی
گر بدین برهانت باید، شو به دین اندر نگر
مردم دانا مسلمان است، نفروشدش کس
مردم نادان اگر خواهی ز نخاسان بخر
تن به جان یابد خطر زیرا که تن زنده بدوست
جان به دانش زنده ماند زان بدون یابد خطر
جان مردم را دو قوت بینم از علم و عمل
چون درختی کهش عمل برگ است و از علم است بر
جانت را دانش نگه دارد زدوزخ همچنانک
بر نگه دارد درختان را از آتش وز تبر
گر نتابی سر ز دانش از تو تابد آفتاب
وز سعادت، ای پسر، بر آسمان سایدت سر
مر تو را بر آسمان باید شدن، زیرا خدای
می نخواند جز تو را نزدیک خویش از جانور
بر فلک بیپا و پر دانی که نتوانی شدن
پس چرا بر ناوری از دین و دانش پای و پر؟
از حریصیی کار دنیا مینپردازی همی
خانه بس تنگ است و تاری مینبینی راه در
خاک را بر زر گزیدهستی چو نادانان ازانک
خاک پیش توست و زر را می نیابی جز خبر
همچو کرم سرکهای ناگه زشیرین انگبین
با خرد چون کرم چون گشتی به بیهوشی سمر؟
بس ترش و تنگ جای است این ازیرا مر تو را
خم سرکه است این جهان، بنگر به عقل، ای بیبصر
جانت را اندر تن خاکی به دانش زر کن
چون همی ناید برون هرگز مگر کز خاک زر
همچنان کاندر جهان آتش نسوزد زر همی
زر جانت را نسوزد آتش سوزان سقر
ره گذار است این جهان ما را، بدو دل در مبند
دل نبندد هوشیار اندر سرای رهگذر
زیر پای روزگار اندر بماندم شصت سال
تا به زیر پای بسپردم سر، این مردم سپر
دست و پایم خشک بسته است این جهان بی دست و پای
زیب و فرم پاک بردهاست اینچنین بی زیب و فر
نیستم با چرخ گردان هیچ نسبت جز بدانک
همچو خود بینم همی او را مقیم اندر سفر
کار من گفتار خوب و، رای علم و طاعت است
کار این دولاب گشتن گاه زیر و گه زبر
نیستم فرزند او زیرا که من زو بهترم
جانور فرزند ناید هرگز از بیجان پدر
نیست جز دولاب گردون چون به گشتنهای خویش
آب ریزد بر زمین می تا بروید زو شجر
وانگهی پیداست چون زو فایده جمله توراست
کاین ز بهر تو همی گردد چنین بیحد و مر
مردم از ترکیب نیکو خود جهانی دیگر است
مختصر، لیکن سخنگوی است و هم تدبیر گر
پس همی بینی که جز از بهر ما یزدان ما
نافریدهاست این جهان را، ای جهان مختصر
تن تو را گور است بیشک، مر تو را پس وعده کرد
روزی از گورت برون آرد خدای دادگر
تنت همچون گور خاک است، ای پسر، مپسند هیچ
جانت را در خاک تیره جاودانه مستقر
خاک تیره بد مقر است، ای برادر، شکر کن
ایزدت را تا برون آردت از این تیره مقر
انچه گفتم یاد گیر و آنچه بنمودم ببین
ور نه همچون کور و کر عامه بمانی کور و کر
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
اصل نفع و ضر و مایهٔ خوب و زشت و خیر و شر
نیست سوی مرد دانا در دو عالم جز بشر
هوش مصنوعی: اصلیترین مفهوم نفع و ضرر، خوبی و بدی، خیر و شر فقط به انسانهای دانا و آگاه در این دنیا و آن دنیا مربوط میشود.
اصل شر است این حشر کز بوالبشر زاد و فساد
جز فساد و شر هرگز کی بود کار حشر؟
هوش مصنوعی: این دنیا که از انسان به وجود آمده است، وبرای آن فساد و بدی به بار میآورد، جز شر و فساد چیزی به دنبال ندارد. آیا میتوان گفت که نتیجه این دنیای مجمع انسانها، چیزی جز فساد و بدی است؟
خیر و شر آن جهان از بهر او شد ساخته
زانک ازو آید به ایمان و به عصیان خیر و شر
هوش مصنوعی: در آن جهان، خیر و شر به خاطر او آفریده شدهاند، زیرا انسان از او به ایمان و نافرمانی میرسد.
ای برادر، چشم من زینها و زین عالم همی
لشکری انبوه بیند بر رهی پر جوی و جر
هوش مصنوعی: ای برادر، چشمان من در این دنیا و اینگونه مسائل، همواره گروهی زیاد را میبینند که در مسیر پر از آب و جریان حرکت میکنند.
جز شکسته بسته بیرون چون تواند شد چو بود
مرد مست و چشم کور و پای لنگ و راه تر؟
هوش مصنوعی: وقتی که انسان دچار مشکلات و ناتوانیهای جسمی باشد، چگونه میتواند از موانع عبور کند و به هدفش برسد؟ حتی اگر بخواهد، به سختی میتواند در چنین وضعیتی حرکت کند.
گر نهای مست از ره مستان و شر و شورشان
دورتر شو تا بسر درناید اسپت، ای پسر
هوش مصنوعی: اگر از حال و هوای مستان و شادیهایشان مست نیستی، بهتر است دورتر بروی و خود را از این شور و نشاط دور نگهداری تا مشکلاتی برایت به بار نیاید، ای پسر.
گر نخواهی رنج گر از گرگنان پرهیز کن
جهل گر است ای پسر پرهیز کن زین زشتگر
هوش مصنوعی: اگر نمیخواهی رنج ببری، از درندگان دوری کن. ای پسر، از نادانی بپرهیز و از این صفات زشت دوری کن.
جهل را گرچه بپوشی خویشتن رسوا کند
گرچه پوشیده بماند گر جهل از گر بتر
هوش مصنوعی: هرچند که بخواهی نادانیات را پنهان کنی، در نهایت خود را رسوا خواهی کرد. حتی اگر نادانیات پنهان بماند، ولیکن این نادانی از آتش بدتر است.
نیستی مردم تو بل خر مردمی، زیرا که من
صورت مردم همی بینم تو را و فعل خر
هوش مصنوعی: تو به ظاهر آدمی هستی، اما در باطن مانند یک الاغ عمل میکنی. من فقط صورت آدم را میبینم و رفتار تو را که بیشتر به الاغ میماند.
جز کم آزاری نباشد مردمی، گر مردمی
چون بیازاری مرا؟ یا نیستی مردم مگر؟
هوش مصنوعی: هیچ مردمی پیدا نمیشود که آزاری نرساند، پس اگر تو هم مثل دیگران به من آسیب میزنی، آیا واقعاً انسان هستی یا نه؟
گرگ درنده ندرد در بیابان گرگ را
گر همی دعوی کنی در مردمی مردم مدر
هوش مصنوعی: اگر در بیابان گرگ درندهای نباشد، گرگ هم نمیتواند ادعای مردم بودن کند. اگر میخواهی خود را انسانی نشان دهی، باید در عمل و رفتار خود مانند انسانها رفتار کنی.
نفع و ضر و خیر و شر از کارهای مردم است
پس تو چون بینفع و خیری بل همه شری و ضر؟
هوش مصنوعی: فایده و زیان و خوبی و بدی ناشی از کارهای انسانهاست. پس اگر تو هیچ نفعی و خیری نداری، در واقع تنها باعث ضرر و بدی هستی.
تن به جر گیرد همی مر جانت را در جر کشد
جان به جر اندر بماند چونش گیرد تن به جر
هوش مصنوعی: بدن تو به سرنوشت خود ادامه میدهد و روح تو را به جلو میکشاند. وقتی که جان در جریان باشد، بدن همواره در تلاش است تا به این جریان بپیوندد.
پیش جان تو سپر کردهاست یزدان تنت را
تو چرا جان را همی داری به پیش تن سپر؟
هوش مصنوعی: خداوند برای حفظ جان تو به تو پناه داده است، پس چرا تو برای بدن خود جان را محافظت میکنی؟
خواب و خور کار تن تیره است، تو مر جانت را
چون کنی رنجه چو گاو و خر ز بهر خواب و خور؟
هوش مصنوعی: خواب و غذا تنها به جسم آسیب میزنند، حالا تو باید چگونه جان خود را در خطر قرار دهی، همانطور که گاو و خر فقط برای خواب و غذا زندگی میکنند؟
مردمان از تو بخندند، ای برادر، بی گمان
چون پلاس ژنده را سازی زدیبا آستر
هوش مصنوعی: ای برادر، اگر مردم از تو بخندند، حتماً به خاطر آن است که تو لباس کهنه و پارهای را به تن کردهای که زیرش چیزی بهتر و زیباتر دارد.
گر شکر خوردی پریرو، دی یکی نان جوین
همبر است امروز ناچار آن جوین با آن شکر
هوش مصنوعی: اگر در گذشته لذت و شیرینی را چشیدهای، امروز ناچار باید با مشکلات و سختیها نیز روبرو شوی. چون زندگی فقط به شیرینیها محدود نیست و باید با تمام جوانب آن کنار بیایی.
داد تن دادی، بده جان را به دانش داد او
یافت از تو تن بطر در کار جانت کن نظر
هوش مصنوعی: اگر بدن خود را به او دادهای، حالا جانت را هم به علم بسپار. او از تو بهرهوریهای بیشتری کرده و به کار جانت توجه کن.
جانت آزادی نیابد جز به علم از بندگی
گر بدین برهانت باید، شو به دین اندر نگر
هوش مصنوعی: تنها با دانش و علم میتوانی از بندگی رهایی یابی و اگر میخواهی به این حقیقت پی ببری، باید در دین و آموزههای آن تفکر کنی.
مردم دانا مسلمان است، نفروشدش کس
مردم نادان اگر خواهی ز نخاسان بخر
هوش مصنوعی: مردم دانا و با فهم، مسلمان هستند و هیچکس نمیتواند آنها را بفروشد. اما اگر به دنبال افرادی نادان هستی، باید از افراد بیسواد خرید کنی.
تن به جان یابد خطر زیرا که تن زنده بدوست
جان به دانش زنده ماند زان بدون یابد خطر
هوش مصنوعی: بدن انسان به خاطر جان در معرض خطر قرار میگیرد، زیرا بدن وابسته به زندگی است و جان نیز به علم و دانش زنده میماند. از این رو، بدون علم، خطراتی متوجه انسان میشود.
جان مردم را دو قوت بینم از علم و عمل
چون درختی کهش عمل برگ است و از علم است بر
هوش مصنوعی: من در وجود مردم دو نیروی اصلی میبینم: یکی علم و دیگری عمل. همانطور که درختی دارای برگهاست، عمل مانند برگ درخت است و علم ریشهای است که آن برگها از آن نشأت میگیرند.
جانت را دانش نگه دارد زدوزخ همچنانک
بر نگه دارد درختان را از آتش وز تبر
هوش مصنوعی: دانش و علم تو را از دردها و مشکلات زندگی محافظت میکند، همانطور که درختان را از آتش و تبر حفظ میکند.
گر نتابی سر ز دانش از تو تابد آفتاب
وز سعادت، ای پسر، بر آسمان سایدت سر
هوش مصنوعی: اگر تو از دانش خود استفاده نکنی، دانش و آگاهی مانند آفتاب بر تو نخواهد تابید و سعادت نیز مانند ستارهها بر آسمان زندگیات نمیدرخشد.
مر تو را بر آسمان باید شدن، زیرا خدای
می نخواند جز تو را نزدیک خویش از جانور
هوش مصنوعی: تو باید به مقام بلندی در آسمان برسی، چرا که خداوند تنها تو را از میان تمام مخلوقات به نزد خود میخواند.
بر فلک بیپا و پر دانی که نتوانی شدن
پس چرا بر ناوری از دین و دانش پای و پر؟
هوش مصنوعی: آسمان بدون پا و پر را میبینی که نمیتواند بپرد، پس چرا تو خودت را از دین و دانش دور میکنی و بیهدف میگویی؟
از حریصیی کار دنیا مینپردازی همی
خانه بس تنگ است و تاری مینبینی راه در
هوش مصنوعی: شما به خاطر طمع زیاد به دنیا، از کارهای مهم و مفید غفلت میکنید. خانهتان به شدت تنگ و تاریک شده و دیگر هیچ راهی برای نجات نمیبینید.
خاک را بر زر گزیدهستی چو نادانان ازانک
خاک پیش توست و زر را می نیابی جز خبر
هوش مصنوعی: تو به خاطر نادانی خود، خاک را بر طلا ترجیح دادهای؛ زیرا نمیدانی که خاک در دسترسات است، اما طلا را فقط به صورت حرف و خبر میتوانی بشناسی و به دست نیاوری.
همچو کرم سرکهای ناگه زشیرین انگبین
با خرد چون کرم چون گشتی به بیهوشی سمر؟
هوش مصنوعی: شبیه کرمی که در سرکه زندگی میکند، ناگهان از شیرین انگبین بیدار میشود و با عقل و درک، مانند کرم به حالت بیهوشی میافتد. چه خبر شده است؟
بس ترش و تنگ جای است این ازیرا مر تو را
خم سرکه است این جهان، بنگر به عقل، ای بیبصر
هوش مصنوعی: این دنیا به قدری تنگ و ناگوار است که مانند سرکه ترش و ناخوشایند به نظر میرسد. به دور و بر خودت نگاه کن و با عقل و درایتت به حقیقتها پیببر، ای کسی که بینایی نداری.
جانت را اندر تن خاکی به دانش زر کن
چون همی ناید برون هرگز مگر کز خاک زر
هوش مصنوعی: جان خود را در این بدن خاکی با دانش و آگاهی گرانبها مانند طلا پر کنید، زیرا هیچ گاه نمیتوانید از این بدن خاکی جدایی یابید، مگر آنکه با نیکی و علم به تعالی برسید.
همچنان کاندر جهان آتش نسوزد زر همی
زر جانت را نسوزد آتش سوزان سقر
هوش مصنوعی: در دنیای ما همانطور که طلا در آتش نمیسوزد، جان تو نیز نمیسوزد، حتی اگر در آتش دوزخ بیفتی.
ره گذار است این جهان ما را، بدو دل در مبند
دل نبندد هوشیار اندر سرای رهگذر
هوش مصنوعی: این جهان برای ما موقتی و مانند یک گذرگاه است، پس دل خود را به آن نبندیم. انسانهای آگاه در این خانهی موقتی به هیچ چیزی وابسته نمیشوند.
زیر پای روزگار اندر بماندم شصت سال
تا به زیر پای بسپردم سر، این مردم سپر
هوش مصنوعی: شصت سال زیر فشار و سختیهای زندگی ماندم تا بالاخره تسلیم شدم و سرنوشتم را به مردم سپردم.
دست و پایم خشک بسته است این جهان بی دست و پای
زیب و فرم پاک بردهاست اینچنین بی زیب و فر
هوش مصنوعی: بدن من در این دنیا به شدت محدود و گرفتار است. این دنیای بیدست و پا، زیبایی و کیفیت پاک را از من گرفته و من را در این وضعیت ناهنجار قرار داده است.
نیستم با چرخ گردان هیچ نسبت جز بدانک
همچو خود بینم همی او را مقیم اندر سفر
هوش مصنوعی: من هیچ نسبتی با چرخ گردان ندارم جز اینکه او را مانند خود میبینم، حتی اگر در سفر باشد.
کار من گفتار خوب و، رای علم و طاعت است
کار این دولاب گشتن گاه زیر و گه زبر
هوش مصنوعی: فعالیت من شامل گفتار نیک، نظر دادن آگاهانه و اطاعت صحیح است. اما زندگی مانند یک چرخ میچرخد که گاه به زیر و گاه به بالا میرود.
نیستم فرزند او زیرا که من زو بهترم
جانور فرزند ناید هرگز از بیجان پدر
هوش مصنوعی: من فرزند او نیستم چون من از او برترم. موجود زنده هرگز از پدر بیجان به وجود نمیآید.
نیست جز دولاب گردون چون به گشتنهای خویش
آب ریزد بر زمین می تا بروید زو شجر
هوش مصنوعی: جهان مانند چرخشی بیپایان است که در جریان خود، زندگی و برکات را بر زمین میافشاند تا از آن درختان و گیاهان برویند.
وانگهی پیداست چون زو فایده جمله توراست
کاین ز بهر تو همی گردد چنین بیحد و مر
هوش مصنوعی: به روشنی مشخص است که تمام این تلاشها و منافع به خاطر توست. به همین دلیل، بیپایان و بدون حد و مرز به این کار ادامه میدهند.
مردم از ترکیب نیکو خود جهانی دیگر است
مختصر، لیکن سخنگوی است و هم تدبیر گر
هوش مصنوعی: مردم با ویژگیهای خوب و ترکیب مناسب خود دنیای تازهای ایجاد میکنند، هرچند کوتاه باشد، اما سخنسرا و تدبیر خوبی هم دارد.
پس همی بینی که جز از بهر ما یزدان ما
نافریدهاست این جهان را، ای جهان مختصر
هوش مصنوعی: پس میبینی که خداوند این جهان را تنها برای ما آفریده است، ای جهانی کوچک.
تن تو را گور است بیشک، مر تو را پس وعده کرد
روزی از گورت برون آرد خدای دادگر
هوش مصنوعی: بدن تو در واقع محلی برای دفن است، اما خداوند روزی تو را از آنجا بیرون میآورد.
تنت همچون گور خاک است، ای پسر، مپسند هیچ
جانت را در خاک تیره جاودانه مستقر
هوش مصنوعی: بدن تو مانند خاک گور است، ای پسر. هرگز نخواهی توانست جانت را در این خاک تاریک همیشه جاودانه نگهداری.
خاک تیره بد مقر است، ای برادر، شکر کن
ایزدت را تا برون آردت از این تیره مقر
هوش مصنوعی: ای برادر، از اینکه در این دنیای خاکی و تیره زندگی میکنی، شکر و سپاس خدا را به جا بیاور تا تو را از این وضعیت سخت و تاریک رها کند.
انچه گفتم یاد گیر و آنچه بنمودم ببین
ور نه همچون کور و کر عامه بمانی کور و کر
هوش مصنوعی: آنچه را که من به شما آموختم، یاد بگیرید و آنچه را که به شما نمایش دادم، مشاهده کنید. وگرنه مانند کسانی که نه میبینند و نه میشنوند، باقی خواهید ماند.

ناصرخسرو