شمارهٔ ۴۰ - در مدح خواجه عوض شاه وزیر
ترک چشمت دو کمان دارد و ترکش پر تیر
غارت جان و جهان کرده و دل برده اسیر
شکن زلف ترا باد صبا در حلقه
خم گیسوی تو را آب روان در زنجیر
دست امید من از زلف درازت کوتاه
جامهٔ فکر من از قد بلند تو قصیر
دوش دیدم مه روشن به میان شب تار
بامدادان به رخ و زلف تو کردم تعبیر
آه ما را چو صبا دست به زلفت نرسید
در نگیرد به سر زلف تو آه شبگیر
نه به دامان جلال تو رسد دست خرد
نه به سر حد کمال تو رود پای ضمیر
گر چه دل مات شدهست از رخ خوب تو ولی
عاقبت خون دل مات شود دامنگیر
به نفیر آیم از چنگ تو چون عود اگر
نکند طبع لطیف تو نفوری ز نفیر
ترک بیداد کن امروز وگرنه فردا
داد خواهم ز تو در بارگه صدر کبیر
خواجهٔ ملک عوض شاه که در روی زمین
نیست او را عوض و ثانی و همتا و نظیر
روی او بر فلک عز و شرف شمس ضحی
رأی او در شب تاریک جهان بدر منیر
هشت جنت ز بهار کرمش ربع ربیع
هفت دریا ز مجیط کف او عشر عشیر
یک نسیم از طرب او نفس باد بهشت
یک شرار از غضب او اثر چرخ اثیر
قدر او افضل اشکال ولی بی گردش
علم او عالم ابداع ولی بی تغییر
ای قمر عزم که چون بار دهی بر مسند
پیش تو پشت دوتا همچو کمان باشد تیر
طایر کلک تو در وقت وقوع توقیع
سائلان را دهد آواز به الحاح صریر
عقل حیران شد و سودا و جنونش افزود
که کمال تو نگنجد به زبان تقریر
گر غلامان ترا جوزهر آید در چشم
عقده از ابروی افلاک گشایند به تیر
گر چه دعوی علو داشتهام چون انگور
پایمال ستم عصر شدم همچو عصیر
شاعری گر نیرد ره به شعور مدحت
شعر در همت من وزن نیارد به شعیر
ناصر از گفتهٔ سعدی به طریق تضمین
عرضه ده گر چه سخن میرود از طور نظیر
ای تو در شهر شهیر و به ممالک مالک
«ما در این شهر غریبیم و در این ملک اسیر»
سد یاجوج فلک سدهٔ اعلای شماست
کار خود را به ازین هیچ ندارم تدبیر
دست قهر تو اگر گوش فلک در مالد
پای در هیچ محلّی ننهد از تقصیر
روزه بر ذات شریف تو مبارک بادا
روز عید و شب قدر به تقدیر قدیر
تا سر کلک دبیران به دواوین ملوک
بر رخ و صفحهٔ کافور کشد مشک و عبیر
باد در دولت و اقبال تو چندانی عمر
که رقومش نتواند که کشد کلک دبیر
هر منافق که بود با تو چو کاغذ در روی
سر بریده چو قلم باد و سیه روی چو قیر
شمارهٔ ۳۹ - در مدح جلالالدین هوشنگ شاه: ای چو خورشیدت ندیده دیدهٔ انجم نظیرشمارهٔ ۴۱ - در مدح خواجه ناصرالدین و حسب حال خود هنگام عزیمت به زیارت مکه: مطربا بر سر راهیم به آهنگ حجاز
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: الف. رسته
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ترک چشمت دو کمان دارد و ترکش پر تیر
غارت جان و جهان کرده و دل برده اسیر
هوش مصنوعی: چشمان زیبای تو همچون دو کمان است و تیرهای آن، جان و دنیا را هدف قرار داده و دل مرا تسخیر کرده است.
شکن زلف ترا باد صبا در حلقه
خم گیسوی تو را آب روان در زنجیر
هوش مصنوعی: باد صبا زلف تو را میشکند و گیسوی تو را همچون آبی روان در زنجیر میگیرد.
دست امید من از زلف درازت کوتاه
جامهٔ فکر من از قد بلند تو قصیر
هوش مصنوعی: دست امید من به زلف بلند تو نمیرسد و اندیشهام از قامت تو کوتاهتر است.
دوش دیدم مه روشن به میان شب تار
بامدادان به رخ و زلف تو کردم تعبیر
هوش مصنوعی: دیشب در دل شب تاریک، مه روشن و زیبایی را دیدم. صبحگاهان، آن را به چهره و موهای تو تعبیر کردم.
آه ما را چو صبا دست به زلفت نرسید
در نگیرد به سر زلف تو آه شبگیر
هوش مصنوعی: آه ما، مانند نسیمی ملایم، به زلف تو دست نیافت و اینگونه در تاریکی شب، حسی از دلتنگی برای زلف تو در دل نمیگیرد.
نه به دامان جلال تو رسد دست خرد
نه به سر حد کمال تو رود پای ضمیر
هوش مصنوعی: نه عقل و اندیشه قادر است به عظمت تو دست یابد و نه هوش و درک بشر میتواند به کمال تو برسد.
گر چه دل مات شدهست از رخ خوب تو ولی
عاقبت خون دل مات شود دامنگیر
هوش مصنوعی: اگرچه دل من به خاطر زیبایی تو دچار حیرت و خمودگی شده است، اما در نهایت، درد و رنجی که در دل دارم دامنگیر خواهد شد.
به نفیر آیم از چنگ تو چون عود اگر
نکند طبع لطیف تو نفوری ز نفیر
هوش مصنوعی: من مانند عودی از چنگ تو ناله میزنم، مگر اینکه طبع لطیف تو هم نالهای از خود بروز دهد.
ترک بیداد کن امروز وگرنه فردا
داد خواهم ز تو در بارگه صدر کبیر
هوش مصنوعی: امروز از ظلم و ستم بپرهیز، وگرنه فردا از تو شکایت خواهم کرد در حضور مقام بزرگ.
خواجهٔ ملک عوض شاه که در روی زمین
نیست او را عوض و ثانی و همتا و نظیر
هوش مصنوعی: بزرگمردی که مقام و منزلتش در دنیا بیهمتاست و هیچ کسی شبیه یا همانند او وجود ندارد.
روی او بر فلک عز و شرف شمس ضحی
رأی او در شب تاریک جهان بدر منیر
هوش مصنوعی: چهره او بر آسمان، نماد عظمت و بزرگواری است، مانند خورشید در صبح زود. نظر او در شب تاریک دنیا، مانند ماه درخشان و روشن است.
هشت جنت ز بهار کرمش ربع ربیع
هفت دریا ز مجیط کف او عشر عشیر
هوش مصنوعی: هشت بهشتی که در بهار رحمت او قرار دارد، مثل ربعی از فصل بهار است و دریاها نیز مانند ده قسمتی از دستش هستند.
یک نسیم از طرب او نفس باد بهشت
یک شرار از غضب او اثر چرخ اثیر
هوش مصنوعی: نسیم خوشبویی که از شادی او میوزد، مانند بادی است که در بهشت احساس میشود و شعلهای که از خشم او برخاسته، تأثیر گیتی را نشان میدهد.
قدر او افضل اشکال ولی بی گردش
علم او عالم ابداع ولی بی تغییر
هوش مصنوعی: معنای این بیت به این صورت است که ارزش و جایگاه او از بهترین شکلها بالاتر است، ولی بدون درک و آگاهی از علم او، جهان به وجود نمیآید و ابداعات و نوآوریها نیز بدون تغییر و تحول به وجود نمیآیند.
ای قمر عزم که چون بار دهی بر مسند
پیش تو پشت دوتا همچو کمان باشد تیر
هوش مصنوعی: ای ماه شبتاب، وقتی بر جایگاه نشینی، پشت دو نفر به شکل کمان خواهد بود و تیر به آن کشیده میشود.
طایر کلک تو در وقت وقوع توقیع
سائلان را دهد آواز به الحاح صریر
هوش مصنوعی: پرنده قلم تو در هنگام نزول فرمان، با آواز شوق و زاری به درخواستکنندگان پاسخ میدهد.
عقل حیران شد و سودا و جنونش افزود
که کمال تو نگنجد به زبان تقریر
هوش مصنوعی: عقل در شگفتی و حیرت مانده و دیوانگی و جنونش بیشتر شده است، زیرا عظمت و کمال تو را نمیتوان با کلمات بیان کرد.
گر غلامان ترا جوزهر آید در چشم
عقده از ابروی افلاک گشایند به تیر
هوش مصنوعی: اگر بندگان تو در چشمم تنیده و گرهخورده باشند، ابروان زیبا و بلند آسمان به تیر رها میکنند.
گر چه دعوی علو داشتهام چون انگور
پایمال ستم عصر شدم همچو عصیر
هوش مصنوعی: با وجود اینکه ادعای بزرگی و مقام داشتم، اما زیر فشار و ظلم زمانه همچون دانههای انگور له شدم و به وضعیت بدی دچار شدم.
شاعری گر نیرد ره به شعور مدحت
شعر در همت من وزن نیارد به شعیر
هوش مصنوعی: اگر شاعری نتواند به درستی مفهوم مدح را بیان کند، شعر او در تلاش من برای وزن و قافیه جایی ندارد.
ناصر از گفتهٔ سعدی به طریق تضمین
عرضه ده گر چه سخن میرود از طور نظیر
هوش مصنوعی: ناصر میگوید که با توجه به سخنان سعدی، هرچند که کلام او عالی و بینظیر است، اما میتوان به روش تضمین، معانی و مفاهیم آن را به نوعی دیگر ارائه داد.
ای تو در شهر شهیر و به ممالک مالک
«ما در این شهر غریبیم و در این ملک اسیر»
هوش مصنوعی: تو در این شهر معروف و در این سرزمین فرمانروا هستی، اما ما در این شهر احساس تنهایی میکنیم و در این کشور به اسارت افتادهایم.
سد یاجوج فلک سدهٔ اعلای شماست
کار خود را به ازین هیچ ندارم تدبیر
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که سد یاجوج، مایه بلندی و امنیت شماست و من هیچ تدبیری بهتر از این ندارم. در واقع، به نوعی به قدرت و حمایت الهی اشاره دارد و نشان میدهد که افراد باید به این امنیت و حمایت تکیه کنند.
دست قهر تو اگر گوش فلک در مالد
پای در هیچ محلّی ننهد از تقصیر
هوش مصنوعی: اگر دستان خشم تو بر آسمان فشار بیاورند، هیچ جایی نمیتواند از عواقب ناپیدا و نافرمانی خود در امان باشد.
روزه بر ذات شریف تو مبارک بادا
روز عید و شب قدر به تقدیر قدیر
هوش مصنوعی: این روز به خاطر وجود باارزش تو مبارک باشد، روز عید و شب قدر به خاطر حکمت و تقدیر بزرگ.
تا سر کلک دبیران به دواوین ملوک
بر رخ و صفحهٔ کافور کشد مشک و عبیر
هوش مصنوعی: تا زمانی که نوشتههای نویسندگان به کتابهای پادشاهان برسد و با عطرهای خوش و زیبا به صورت و صفحات سفید نشانده شود.
باد در دولت و اقبال تو چندانی عمر
که رقومش نتواند که کشد کلک دبیر
هوش مصنوعی: باد در خوشی و سعادت تو آنقدر عمر ندارد که بتواند تمام نوشتههای دبیر را ثبت کند.
هر منافق که بود با تو چو کاغذ در روی
سر بریده چو قلم باد و سیه روی چو قیر
هوش مصنوعی: هر فرد ریاکار و دورو، مانند کاغذی است که روی سر بریدهای قرار دارد، بیجان و بیاثر؛ و همچون قیر، سیاه و زشت است.

ناصر بخارایی