شمارهٔ ۲۹ - پوستین دوز
پوستین دوزم که از رخ پوستینش در بر است
بیرخش چون گرگ باران دیده چشم من تر است
بر سرش چون کلک مو باشد کلاه برگی
در بدن پیراهن صافش چو شیر و شکر است
پوستین دوز امردی گفتا مرا کش در بر است
گفتم ای نازک بدن مویی نباشد بهتر است
شمارهٔ ۲۸ - درزی: خانه آن شوخ درزی را زیارت ساختمشمارهٔ ۳۰ - پوستین دوز: پوستین دوز امرد من دلبر سنجیده است
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
پوستین دوزم که از رخ پوستینش در بر است
بیرخش چون گرگ باران دیده چشم من تر است
هوش مصنوعی: من مانند یک پوستیندوز هستم که از پوستینی که در بر دارد، میسازد. اما در چشمانم، چون گرگهای باران خورده، غمی عمیق و ترسیده پیدا است.
بر سرش چون کلک مو باشد کلاه برگی
در بدن پیراهن صافش چو شیر و شکر است
هوش مصنوعی: بر سر او کلاهی شبیه به موی کلک است و بر تنش پیراهنی که صاف و لطیف مانند شیر و شکر است.
پوستین دوز امردی گفتا مرا کش در بر است
گفتم ای نازک بدن مویی نباشد بهتر است
هوش مصنوعی: یک دباغی جوان به من گفت که تن من را بکش و با خود ببر. من در پاسخ گفتم، ای لطیف و ظریف، بهتر است که هیچ مویی بر تن تو نباشد.