شمارهٔ ۱۵ - بافنده
هر که با آن دلبر بافنده شد یار سخن
نیست در عالم دگر او را غم گور و کفن
با اصول شانه هر دم دست و پایی می زند
عاشقان واکرده می گردند چون ماکو دهن
شمارهٔ ۱۴ - بافنده: با مه بافنده هرکس حالش آگه میکندشمارهٔ ۱۶ - بافنده: در دکان آن مه بافنده مأوی ساختم
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هر که با آن دلبر بافنده شد یار سخن
نیست در عالم دگر او را غم گور و کفن
هوش مصنوعی: هر کسی که با آن معشوق زیبا همنوا و همدل باشد، در این دنیا کسی را برای گفتگو و هم صحبتی لازم ندارد، زیرا برای او دیگر هیچ چیز از قبیل مرگ و کفن اهمیت ندارد.
با اصول شانه هر دم دست و پایی می زند
عاشقان واکرده می گردند چون ماکو دهن
هوش مصنوعی: عاشقان در هر لحظه به طرز عجیبی در حال تلاش و کوشش هستند و با شور و شوق فراوان، مانند پرندگانی که لانهسازی میکنند، به جستجوی محبت و عشق میروند.