شمارهٔ ۵۹
ای ستمگر ز کجا تازه و تر می آیی
دامن آلوده به خوناب جگر می آیی
در بغل شیشه و خنجر به کمر می آیی
چهره افروخته چون می به نظر می آیی
از شکار دل گرمی که به در می آیی
سبزه در صحن گلستان خط ریحان گردید
نخل شمشاد به هر سوی خرامان گردید
در چمن برگ خزان رونق بستان گردید
ثمر از بید و گل از سرو نمایان گردید
کی تو ای سرو گل اندام به بر می آیی
نیست ممکن که به زلف تو نظر بند شود
دست امید به شمشاد تو پیوند شود
دل من از تو محال است که خرسند شود
به چه تدبیر کسی از تو برومند شود
نه به زاری نه به زور و نه به زر می آیی
پرتو روی مهتاب شبستان حیاست
سایه زلف تو را خاصیت بال هماست
شمع و پروانه گرفتار تواند از چپ و راست
پی نبردست کسی جای تو شبها به کجاست
می روی شام چو خورشید و سحر می آیی
سیدا دید به احوال عجب صایب را
نیست از دوریی تو عیش و طرب صایب را
سوخت هجر تو در آتش همه شب صایب را
جان رسیدست ز شوق تو به لب صایب را
هیچ وقتی به از این نیست اگر می آیی
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: مسمط
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای ستمگر ز کجا تازه و تر می آیی
دامن آلوده به خوناب جگر می آیی
هوش مصنوعی: ای ظالم، از کجا با حال تازه و تر به اینجا میآیی؟ دامن تو پر از خون و رنج من است.
در بغل شیشه و خنجر به کمر می آیی
چهره افروخته چون می به نظر می آیی
هوش مصنوعی: تو با شیشه و خنجر به کمر میرسی و چهرهای پرحرارت و درخشان داری، مانند می (شراب) که جذاب و خوشرنگ است.
از شکار دل گرمی که به در می آیی
هوش مصنوعی: وقتی به بیرون از خانه میآیی، حرارت و شوق قلبی که از شکار دل بدست آمده را با خود داشته باش.
سبزه در صحن گلستان خط ریحان گردید
نخل شمشاد به هر سوی خرامان گردید
هوش مصنوعی: در باغ گل، گیاه سبز به شکل ریحان در آمده و درخت نخل همچون شمشاد به آرامی به طرفین حرکت میکند.
در چمن برگ خزان رونق بستان گردید
ثمر از بید و گل از سرو نمایان گردید
هوش مصنوعی: در باغ، با آمدن پاییز، زیبایی و رونق به مزارع و فضای سبز رسید. میوهها از درخت بید و گلها از درخت سرو نمایان شدند.
کی تو ای سرو گل اندام به بر می آیی
هوش مصنوعی: چگونه است که ای گل زیبای بلند قامت، به آغوش من میآیی؟
نیست ممکن که به زلف تو نظر بند شود
دست امید به شمشاد تو پیوند شود
هوش مصنوعی: امید و آرزو نمیتواند به زلف تو نگاه کند و به شمشاد تو پیوند بخورد.
دل من از تو محال است که خرسند شود
به چه تدبیر کسی از تو برومند شود
هوش مصنوعی: دل من هرگز از تو راضی نخواهد شد، حتی اگر کسی برای خوشنودیاش تدبیری بیاندیشد.
نه به زاری نه به زور و نه به زر می آیی
هوش مصنوعی: تو نه با گریه و زاری میآمدی، نه با قدرت و زور، و نه با مال و ثروت.
پرتو روی مهتاب شبستان حیاست
سایه زلف تو را خاصیت بال هماست
هوش مصنوعی: نور چهره ی ماه در شب، مانند سایه ی موهای توست که خاصیت پرواز یک پرنده را دارد.
شمع و پروانه گرفتار تواند از چپ و راست
پی نبردست کسی جای تو شبها به کجاست
هوش مصنوعی: شمع و پروانه در بند هم هستند و هیچکس نمیداند تو شبها کجا هستی.
می روی شام چو خورشید و سحر می آیی
هوش مصنوعی: تو مانند خورشید در شب به سمت شام میروی و در صبح دوباره برمیگردی.
سیدا دید به احوال عجب صایب را
نیست از دوریی تو عیش و طرب صایب را
هوش مصنوعی: سیدا از وضع عجیب صایب باخبر نیست، چون دوری تو لذت و شادی صایب را گرفته است.
سوخت هجر تو در آتش همه شب صایب را
جان رسیدست ز شوق تو به لب صایب را
هوش مصنوعی: در شب به خاطر دوری تو، صایب به شدت رنج میکشد و شوق دیدن تو به حدی است که جانش به لبش رسیده است.
هیچ وقتی به از این نیست اگر می آیی
هوش مصنوعی: هیچ زمانی بهتر از این نیست که اگر میخواهی بیایی، همین الآن بیایی.