مطلب دوم رذائلی که از جربزه و جهل ناشی می شوند
در بیان سایر انواع رذایلی که از دو جنس مذکور، یعنی: جربزه و جهل بسیط، ناشی می شوند و از متعلقات قوه عاقله اند و آن چند صفت رذیله است.
صفت اول: در بیان جهل مرکب است و آن عبارت است از اینکه کسی چیزی را نداند یا خلاف واقع را بداند و چنان داند که حق را یافته است، پس او نمی داند، و نمی داند که نمی داند، و آن بدترین رذایل است و دفع آن در نهایت صعوبت است
همچنان که از حال بعضی طلبه مشاهده می شود و اطباء ارواح اعتراف به عجز از معالجهاش کردهاند، چنانچه اطباء ابدان اقرار کرده اند به عجز از معالجه بعضی مرضهای مزمنه.
و از این جهت حضرت عیسی علیه السلام فرمودند که «من از معالجه «اکمه» و «ابرص»، عاجز نیستم ولی از معالجه احمق عاجزم» و سبب آن این است که مادامی که آدمی نداند که جاهل است، به نقصان خود بر نمیخورد و در صدد تحصیل علم بر نمیآید، پس در ضلالت و گمراهی باقی می ماند و علامت این صفت مهلکه و کیفیت شناختن آن، آن است که آدمی، طایفهای از مطالب و استدلالات خود را بر جمعی از معروفین به استقامت سلیقه و منزهین از عصبیت و تقلید عرض نموده اگر ایشان او را تصویب نمودند از جهل مرکب بریء و اگر تخطئه نمودند و او خود مذعن نباشد به این مرض مبتلا خواهد بود و به یک مطلب و یک استدلال اکتفا در شناختن این مرض نمی توان کرد. و باعث جهل مرکب و سبب آن، یا اعوجاج سلیقه و کجی ذهن است، و بهترین معالجات در این صورت آن است که صاحب آن را بدارند بر خواندن علوم ریاضیه، از هندسه و حساب، زیرا که آنها موجب استقامت ذهن می شود و یا خطائی است که در استدلال نموده، در این وقت باید او را بر این داشت که استدلالات خود را موازنه نماید با استدلالات اهل تحقیق از علمای معروفین به استقامت ذهن، و ادله خود را عرض کند بر قواعد منطقیه با استقصای تمام، تا به خطای خود برخورد و یا سبب آن مانعی است از فهمیدن حق در نفس او مثل تقلید یا عصبیت یا محض حسن ظن به شخصی یا نحو آن و علاج آن این است که سعی و اجتهاد کند در ازاله مانع به نحوی که مذکور خواهد شد.
صفت دوم: در بیان شک و حیرت است و آن عبارت است از عاجز بودن نفس از تحقیق حق و رد باطل در مطالب و علامت آن ظاهر است، و غالب آن است که منشأ این تعارض ادله است و اما ضرر آن، پس شکی نیست که شک و حیرت در مطالب متعلقه به ایمان، موجب هلاکت و فساد نفس است، بلکه از اخبار مستفاد می شود که با شک از دنیا رفتن کفر است، و سعی در ازاله آن از واجبات است و علاج آن این است که اولا تأمل کند که اجتماع دو طرف نقیض یا انتفاء هر دو از جمله محالات است.
پس البته یکی از شقوق متصوره در مطلب، در واقع و نفس الأمر ثابت و تتمه، به حقیقت باطل است بعد از آن دامن سعی و اجتهاد بر میان زند و استقصای تام و تفحص کامل از ادله مناسبه مطلب نماید تا جزم به حقیقت یک طرف حاصل کند و اگر کسی قادر بر فهم ادله یا تحصیل آنها نباشد باید مواظبت بر طاعات و عبادات و قرائت قرآن نماید، و اوقات را صرف تتبع احادیث و شنیدن آنها کند و مصاحبت با اهل ورع و تقوی و مجالست با ارباب یقین و صلحا نماید، و تضرع و زاری به درگاه باری کند تا به سبب نورانیت این ها ظلمت شک برطرف و مرتبه یقین حاصل شود.
و اگر شک در غیر مطالب متعلقه به ایمان باشد، اگر چه موجب کفر و رفع آن واجب نباشد و لیکن شکی نیست که مطلق یقین در هر چیزی موجب کمال نفس و صفای آن است و سعی در ازاله آن با وجود امکان اگر امری از آن اهم در پیش نباشد مستحسن و مطلوب است.
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.