گنجور

صفت چهاردهم - عُجْب و مذمت آن

و آن عبارت است از اینکه آدمی خود را بزرگ شمارد به جهت کمالی که در خود بیند، خواه آن کمال را داشته باشد یا نداشته باشد و خود همچنان داند که دارد و خواه .

آن صفتی را که دارد و به آن می بالد فی الواقع هم کمال باشد یا نه و بعضی گفته اند: عُجْب آن است که صفتی یا نعمتی را که داشته باشد بزرگ بشمرد و از منعم آن فراموش کند.

و فرق میان این صفت و کبر، آن است که متکبر آن است که خود را بالاتر از غیر ببیند و مرتبه خود را بیشتر شمارد ولی در این صفت، پای غیری در میان نیست بلکه معجب آن است که به خود ببالد و از خود شاد باشد و خود را به جهت صفتی، شخصی شمارد و از منعم این صفت فراموش کند پس اگر به صفتی که داشته شاد باشد از این که نعمتی است از خدا که به او کرامت فرموده و هر وقت که بخواهد می گیرد و از فیض و لطف خود عطا کرده است نه از استحقاقی که این شخص دارد، عجب نخواهد بود.

و اگر صفتی که خود را به آن بزرگ می شمارد همچنین داند که خدا به او کرامت فرموده است و لیکن چنین داند که حقی بر خدا دارد که باید این نعمت و کمال را به او بدهد، و مرتبه ای از برای خود در پیش خدا ثابت داند و استبعاد کند که خدا سلب این نعمت را کند و ناخوشی به او برساند و از خدا به جهت عمل خود توقع کرامت داشته باشد، این را «دلال و ناز گویند و این از عجب بدتر است، زیرا که صاحب این صفت عجب را دارد و بالاتر و این مثل آن است که کسی عطائی به دیگری کند پس اگر این عطا در نظر او عظمتی دارد منت بر آن شخص که گرفته است می گذارد و عجب بر این عطا دارد

و اگر علاوه بر آن، به آن شخصی که عطا به او شده برای خدمات به او رجوع کند و خواهشها از او کند و همچنین داند که البته او هم خدمات او را به جا آورد به جهت عطائی که بر او کرده دلال بر آن شخص خواهد داشت و همچنان که عجب گاه است به صفتی است که صاحب آن، آن را کمال می داند و فی الحقیقه هیچ کمالی نیست، همچنین عجب گاه است به عملی است که هیچ فایده ای بر آن مترتب نمی شود و آن بیچاره خطا کرده است و آن را خوب می داند.

و مخفی نماند که این صفت خبیثه بدترین صفات مهلکه و ارذل ملکات ذمیمه است حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند که «سه چیز است که از جمله مهلکات است: بخل، که اطاعت آن را کنی و هوا و هوس که پیروی آن را نمائی و عجب نمودن آدمی به نفس خود» و فرمودند که «هر وقت ببینی که مردم بخل خود را اطاعت می کنند، و پیروی هواهای خود را می نمایند، و هر صاحب رأیی به رأی خود عجب می نماید و آن را صواب می شمارد بر تو باد که خود را محافظت کنی و با مردم ننشینی» و نیز در روایتی از آن سرور وارد شده است که فرمود: «اگر هیچ گناهی نکنید من از بدتر از گناه از شما می ترسم و آن عجب است، عجب» مروی است که «روزی موسی علیه السلام نشسته بود که شیطان وارد شد و با او «برنسی رنگارنگ بود چون نزدیک موسی علیه السلام رسید برنس را کند و ایستاد، سلام کرد موسی علیه السلام گفت: تو کیستی؟

گفت منم ابلیس آمدم سلام بر تو کنم، چون مرتبه تو را نزد خدا می دانستم موسی گفت این برنس چیست؟ گفت: این را به جهت آن دارم که دلهای فرزندان آدم را به وسیله آن به سوی خود کشم موسی علیه السلام گفت که کدام گناه است که چون آدمی مرتکب آن شد تو بر آن غالب می گردی؟ گفت: هر وقت عجب به خود نموده و طاعتی که کرد به نظر او بزرگ آمد و گناهش در نزد او حقیر نمود» خداوند عالم به داود علیه السلام وحی نمود که «مژده ده گناهکاران را و بترسان صدیقان را عرض کرد که چگونه عاصیان را مژده دهم و مطیعان را بترسانم؟ فرمود: عاصیان را مژده ده که من توبه را قبول می کنم و گناه را عفو می کنم و صدیقان را بترسان که به اعمال خود عجب نکنند که هیچ بنده ای نیست که من با او محاسبه کنم مگر اینکه هلاک می شود» حضرت باقر علیه السلام فرمودند که «دو نفر داخل مسجد شدند که یکی عابد و دیگری فاسق، چون از مسجد بیرون رفتند فاسق از جمله صدیقان بود و عابد از جمله فاسقان و سبب این، آن بود که عابد داخل مسجد شد و به عبادت خود می بالید و در این فکر بود و فکر فاسق در پشیمانی از گناه و استغفار بود» و حضرت صادق علیه السلام فرمودند که «خدا دانست که گناه کردن از برای مومن بهتر است از عجب کردن و اگر به این جهت نمی بود هرگز هیچ مومنی را مبتلا نمی کرد» و فرمود که «مردی گناه می کند و پشیمان می شود و بعد از آن عبادتی می کند و به آن شاد و فرحناک می شود، و به این جهت از آن حالت پشیمانی سست می شود و فراموش می کند، و اگر بر آن حالت می بود بهتر بود از عبادتی که کرد» مروی است که عالمی به نزد عابدی آمد و پرسید چگونه است نماز تو؟ عابد گفت: از مثل منی از نماز او می پرسی؟ من چنین و چنان عبادت خدا را می کنم عالم گفت: گریه تو چقدر است؟ گفت: این قدر می گریم که اشکها از چشمهای من جاری می شود عالم گفت که خنده تو با ترس بهتر است از این گریه که تو بر خود می بالی» و نیز مروی است که «اول کاری که با صاحب صفت عجب می کنند این است که او را از آنچه به او عجب کرده بی بهره می سازند تا بداند که چگونه عاجز و فقیر است و خود گواهی بر خود دهد تا حجت تمام تر باشد، همچنان که با ابلیس کردند و عجب گناهی است که تخم آن کفر است و زمین آن نفاق است و آب آن فساد است و شاخه های آن جهل و نادانی است و برگ آن ضلالت و گمراهی است و میوه آن لعنت و مخلد بودن در آتش جهنم پس هر که عجب کرد تخم را پاشید و زرع کرد و لابد میوه آن را خواهد چید» و نیز مروی است که «در شریعت عیسی بن مریم علیه السلام بود سیاحت کردن در شهرها، در سفری بیرون رفت و مرد کوتاه قامتی از اصحاب او همراه او بود، رفتند تا به کنار دریا رسیدند، جناب عیسی علیه السلام گفت: بسم الله و بر روی آن روان شد آن مرد کوتاه چون دید عیسی علیه السلام بسم الله گفت و بر روی آب روان شد، او نیز گفت بسم الله و روانه شد و به عیسی علیه السلام رسید در آن وقت به خود عجب کرد و گفت: این عیسی روح الله است بر روی آب راه می رود و من هم بر روی آب راه می روم، فضیلت او بر من چه چیز است؟ و چون این به خاطرش گذشت به آب فرو رفت پس استغاثه به حضرت عیسی علیه السلام نمود، عیسی دست او را گرفت و از آب بیرون آورد و گفت: ای کوتاه چه گفتی؟ عرض کرد که چنین چیزی به خاطرم گذشت گفت: پا از حد خود بیرون گذاشتی، خدا تو را غضب کرد، توبه کن.

و بدان که عجب با وجود آنکه خود از صفات خبیثه است منشأ آفات و صفات خبیثه دیگر می شود، مثل کبر، که یکی از اسباب کبر، عجب است و چون فراموشی گناهان و مهمل گذاردن آنها، که آنها را به خاطر نگذارند و اگر گاهی به خاطر او چیزی از گناهانش بگذرد وقعی به آن ننهد و سعی در ادراک آن نکند، بلکه همچنان گمان کند که البته خدا آن را خواهد آمرزید و عبادتی اگر از او سرزند آن را عظیم شمرد و به آن خوشحال شود و منت بر خدا گذارد و توفیقهای خدا را فراموش کند و در این وقت از آفات و معایب اعمال خود نیز غافل می شود، زیرا که آفات آنها را کسی می فهمد که متوجه آنها باشد، و کسی متوجه می شود که خائف و ترسان باشد، و معجب کجا ترسان است؟ بلکه مغرور است و از مکر خدا ایمن است، و چنان پندارد که منزلتی در نزد خدا دارد و بر او حقی دارد و بسا باشد که در مقام خودستائی برآید و اگر عجب به عقل و فکر و علم خود داشته باشد از سئوال کردن باز می ماند و در مشورت و تعلم کوتاهی می کند و گاه باشد که تدبیر خطائی نموده و به آن اصرار می کند، و پند کسی را نمی شنود و به این جهت، گاه است ضرر کلی به او می رسد یا به فضیحت و رسوائی می انجامد.

پس صواب آن است که هر کسی نفس خود را خاطی داند، و آن را متهم شمارد، و اعتماد و وثوق بر آن نکند، و به علماء و دانایان رجوع کند و از ایشان استعانت جوید.

اطلاعات

منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

و آن عبارت است از اینکه آدمی خود را بزرگ شمارد به جهت کمالی که در خود بیند، خواه آن کمال را داشته باشد یا نداشته باشد و خود همچنان داند که دارد و خواه .
هوش مصنوعی: این به این معناست که فردی خود را به خاطر ویژگی یا خوبی‌ای که در خود مشاهده می‌کند، بزرگ و مهم ببیند. این ویژگی می‌تواند واقعی باشد یا نباشد، اما او همچنان به خود می‌بالد و مطمئن است که آن ویژگی را دارد.
آن صفتی را که دارد و به آن می بالد فی الواقع هم کمال باشد یا نه و بعضی گفته اند: عُجْب آن است که صفتی یا نعمتی را که داشته باشد بزرگ بشمرد و از منعم آن فراموش کند.
هوش مصنوعی: آن ویژگی که کسی به آن افتخار می‌کند، ممکن است واقعاً کمال باشد یا نه. برخی معتقدند که عُجب به معنای بزرگ شمردن ویژگی یا نعمتی است که فرد دارد و در عین حال فراموش کردن کسی که این نعمت را به او داده است.
و فرق میان این صفت و کبر، آن است که متکبر آن است که خود را بالاتر از غیر ببیند و مرتبه خود را بیشتر شمارد ولی در این صفت، پای غیری در میان نیست بلکه معجب آن است که به خود ببالد و از خود شاد باشد و خود را به جهت صفتی، شخصی شمارد و از منعم این صفت فراموش کند پس اگر به صفتی که داشته شاد باشد از این که نعمتی است از خدا که به او کرامت فرموده و هر وقت که بخواهد می گیرد و از فیض و لطف خود عطا کرده است نه از استحقاقی که این شخص دارد، عجب نخواهد بود.
هوش مصنوعی: تفاوت این صفت با کبر در این است که فرد متکبر خود را بالاتر از دیگران می‌داند و مرتبه خود را بیشتر از آنها ارزیابی می‌کند. اما در این صفت، مقایسه‌ای با دیگران وجود ندارد. فرد معجب از خود است و به خاطر ویژگی‌اش احساس غرور و شادی می‌کند. او خود را به خاطر یک صفت خاص می‌شناسد و نعمت‌هایی که دارد را فراموش می‌کند. اگر این فرد به خاطر ویژگی‌هایی که دارد احساس خوشحالی کند و بداند که این نعمت‌ها از جانب خداست، و نه به دلیل استحقاق خودش، در آن صورت عجب نخواهد بود.
و اگر صفتی که خود را به آن بزرگ می شمارد همچنین داند که خدا به او کرامت فرموده است و لیکن چنین داند که حقی بر خدا دارد که باید این نعمت و کمال را به او بدهد، و مرتبه ای از برای خود در پیش خدا ثابت داند و استبعاد کند که خدا سلب این نعمت را کند و ناخوشی به او برساند و از خدا به جهت عمل خود توقع کرامت داشته باشد، این را «دلال و ناز گویند و این از عجب بدتر است، زیرا که صاحب این صفت عجب را دارد و بالاتر و این مثل آن است که کسی عطائی به دیگری کند پس اگر این عطا در نظر او عظمتی دارد منت بر آن شخص که گرفته است می گذارد و عجب بر این عطا دارد
هوش مصنوعی: اگر کسی بر اساس ویژگی‌هایی که دارد، خود را بزرگ بداند و این را ناشی از کرامت خداوند بداند، اما در عین حال اعتقاد داشته باشد که خدا باید به او این نعمت و کمال را بدهد و برای خود در نزد خداوند مقام خاصی قائل باشد، و از این بابت انتظار داشته باشد که خداوند نعمت را از او سلب نکند و بر او بدی نکند، این نوع نگرش به «دل‌بستگی و ناز» تعبیر می‌شود و بدتر از عجب است. زیرا فردی که دارای چنین نگرشی است، در واقع از عجب رنج می‌برد و احساس برتری بیشتری نسبت به دیگران دارد. این وضعیت مشابه این است که شخصی به دیگری عطایی کند و به خاطر ارزش آن عطا، خود را بزرگ‌تر از شخصی که آن عطا را دریافت کرده، بداند و بر این عطا و بخشش خود افتخار کند.
و اگر علاوه بر آن، به آن شخصی که عطا به او شده برای خدمات به او رجوع کند و خواهشها از او کند و همچنین داند که البته او هم خدمات او را به جا آورد به جهت عطائی که بر او کرده دلال بر آن شخص خواهد داشت و همچنان که عجب گاه است به صفتی است که صاحب آن، آن را کمال می داند و فی الحقیقه هیچ کمالی نیست، همچنین عجب گاه است به عملی است که هیچ فایده ای بر آن مترتب نمی شود و آن بیچاره خطا کرده است و آن را خوب می داند.
هوش مصنوعی: اگر فردی که چیزی به او داده شده، به آن شخص برای دریافت خدمات مراجعه کند و از او درخواست‌هایی داشته باشد و بداند که او نیز به خاطر آن عطیه، خدماتش را انجام خواهد داد، در واقع به نوعی به او وابسته است. همچنین، عجب و خودپسندی ممکن است به ویژگی‌هایی مربوط شود که فرد آن را نشانه کمال می‌داند، در حالی که در واقع هیچ کمالی وجود ندارد. همچنین عجب می‌تواند به اقداماتی مربوط شود که هیچ سودی در پی ندارد و شخص در این زمینه اشتباه کرده و آن را خوب می‌داند.
و مخفی نماند که این صفت خبیثه بدترین صفات مهلکه و ارذل ملکات ذمیمه است حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند که «سه چیز است که از جمله مهلکات است: بخل، که اطاعت آن را کنی و هوا و هوس که پیروی آن را نمائی و عجب نمودن آدمی به نفس خود» و فرمودند که «هر وقت ببینی که مردم بخل خود را اطاعت می کنند، و پیروی هواهای خود را می نمایند، و هر صاحب رأیی به رأی خود عجب می نماید و آن را صواب می شمارد بر تو باد که خود را محافظت کنی و با مردم ننشینی» و نیز در روایتی از آن سرور وارد شده است که فرمود: «اگر هیچ گناهی نکنید من از بدتر از گناه از شما می ترسم و آن عجب است، عجب» مروی است که «روزی موسی علیه السلام نشسته بود که شیطان وارد شد و با او «برنسی رنگارنگ بود چون نزدیک موسی علیه السلام رسید برنس را کند و ایستاد، سلام کرد موسی علیه السلام گفت: تو کیستی؟
هوش مصنوعی: این صفات زشت و ناپسند از بدترین ویژگی‌ها و خصلت‌های ضعیف انسانی هستند. پیامبر اسلام فرمودند که سه چیز وجود دارد که خطرناک هستند: بخل، پیروی از هوی و هوس، و خودپسندی. ایشان همچنین تاکید کردند اگر دیدی مردم به بخل خود عمل می‌کنند و به خواسته‌های نفسانی خود تن می‌دهند و هر کسی بر نظر خود مغرور است، باید مراقب خود باشی و به جمع آنها نروی. همچنین ایشان هشدار دادند که حتی اگر مرتکب هیچ گناهی نشوید، از عجب و خودبزرگ‌بینی بترسید. در داستانی آمده که زمانی موسی علیه‌السلام در حال نشسته بود که شیطان با لباسی زیبا نزد او آمد و وقتی که نزد موسی رسید، لباس را کنار زد و ایستاد و سلام کرد. موسی پرسید: تو کیستی؟
گفت منم ابلیس آمدم سلام بر تو کنم، چون مرتبه تو را نزد خدا می دانستم موسی گفت این برنس چیست؟ گفت: این را به جهت آن دارم که دلهای فرزندان آدم را به وسیله آن به سوی خود کشم موسی علیه السلام گفت که کدام گناه است که چون آدمی مرتکب آن شد تو بر آن غالب می گردی؟ گفت: هر وقت عجب به خود نموده و طاعتی که کرد به نظر او بزرگ آمد و گناهش در نزد او حقیر نمود» خداوند عالم به داود علیه السلام وحی نمود که «مژده ده گناهکاران را و بترسان صدیقان را عرض کرد که چگونه عاصیان را مژده دهم و مطیعان را بترسانم؟ فرمود: عاصیان را مژده ده که من توبه را قبول می کنم و گناه را عفو می کنم و صدیقان را بترسان که به اعمال خود عجب نکنند که هیچ بنده ای نیست که من با او محاسبه کنم مگر اینکه هلاک می شود» حضرت باقر علیه السلام فرمودند که «دو نفر داخل مسجد شدند که یکی عابد و دیگری فاسق، چون از مسجد بیرون رفتند فاسق از جمله صدیقان بود و عابد از جمله فاسقان و سبب این، آن بود که عابد داخل مسجد شد و به عبادت خود می بالید و در این فکر بود و فکر فاسق در پشیمانی از گناه و استغفار بود» و حضرت صادق علیه السلام فرمودند که «خدا دانست که گناه کردن از برای مومن بهتر است از عجب کردن و اگر به این جهت نمی بود هرگز هیچ مومنی را مبتلا نمی کرد» و فرمود که «مردی گناه می کند و پشیمان می شود و بعد از آن عبادتی می کند و به آن شاد و فرحناک می شود، و به این جهت از آن حالت پشیمانی سست می شود و فراموش می کند، و اگر بر آن حالت می بود بهتر بود از عبادتی که کرد» مروی است که عالمی به نزد عابدی آمد و پرسید چگونه است نماز تو؟ عابد گفت: از مثل منی از نماز او می پرسی؟ من چنین و چنان عبادت خدا را می کنم عالم گفت: گریه تو چقدر است؟ گفت: این قدر می گریم که اشکها از چشمهای من جاری می شود عالم گفت که خنده تو با ترس بهتر است از این گریه که تو بر خود می بالی» و نیز مروی است که «اول کاری که با صاحب صفت عجب می کنند این است که او را از آنچه به او عجب کرده بی بهره می سازند تا بداند که چگونه عاجز و فقیر است و خود گواهی بر خود دهد تا حجت تمام تر باشد، همچنان که با ابلیس کردند و عجب گناهی است که تخم آن کفر است و زمین آن نفاق است و آب آن فساد است و شاخه های آن جهل و نادانی است و برگ آن ضلالت و گمراهی است و میوه آن لعنت و مخلد بودن در آتش جهنم پس هر که عجب کرد تخم را پاشید و زرع کرد و لابد میوه آن را خواهد چید» و نیز مروی است که «در شریعت عیسی بن مریم علیه السلام بود سیاحت کردن در شهرها، در سفری بیرون رفت و مرد کوتاه قامتی از اصحاب او همراه او بود، رفتند تا به کنار دریا رسیدند، جناب عیسی علیه السلام گفت: بسم الله و بر روی آن روان شد آن مرد کوتاه چون دید عیسی علیه السلام بسم الله گفت و بر روی آب روان شد، او نیز گفت بسم الله و روانه شد و به عیسی علیه السلام رسید در آن وقت به خود عجب کرد و گفت: این عیسی روح الله است بر روی آب راه می رود و من هم بر روی آب راه می روم، فضیلت او بر من چه چیز است؟ و چون این به خاطرش گذشت به آب فرو رفت پس استغاثه به حضرت عیسی علیه السلام نمود، عیسی دست او را گرفت و از آب بیرون آورد و گفت: ای کوتاه چه گفتی؟ عرض کرد که چنین چیزی به خاطرم گذشت گفت: پا از حد خود بیرون گذاشتی، خدا تو را غضب کرد، توبه کن.
هوش مصنوعی: ابلیس گفت که به دیدن تو آمده‌ام زیرا مقام تو را در نزد خدا می‌دانستم. موسی پرسید این چه ماده‌ای است که تو داری؟ ابلیس پاسخ داد که این وسیله‌ای است برای گمراه کردن دل‌های فرزندان آدم. موسی از او پرسید کدام گناه باعث می‌شود تو بر آدمی تسلط پیدا کنی؟ ابلیس گفت وقتی آدمی به خودبزرگ‌بینی دچار می‌شود و اعمال نیکش را بزرگ می‌داند و گناهش را ناچیز می‌شمارد، بر او غالب می‌شوم. خدا به داود وحی کرد که به گناهکاران مژده بده و به راست‌گویان هشدار بده. داود پرسید چگونه گناهکاران را بشارت دهم و راست‌گویان را بترسانم؟ خدا فرمود مژده بده گناهکاران را که من توبه را می‌پذیرم و گناهان را می‌بخشم، و به راست‌گویان بگو که به اعمالشان افتخار نکنند چون هیچ بنده‌ای در حسابرسی خویش بی‌خطر نیست. امام باقر گفت دو نفر به مسجد آمدند، یکی عابد و دیگری فاسق. وقتی از مسجد بیرون رفتند، فاسق از صدیقان بود و عابد از فاسقان، زیرا عابد به عبادتش افتخار می‌کرد و فاسق در حال پشیمانی از گناه بود. امام صادق فرمود خدا می‌داند که گناه کردن برای مؤمن بهتر از خودبزرگ‌بینی است، و اگر این‌طور نمی‌بود، هیچ مؤمنی مبتلا نمی‌شد. همچنین فرمود مردی که گناه می‌کند و پشیمان می‌شود و سپس عبادتی انجام می‌دهد، به سبب این شادی، حالت پشیمانی‌اش را فراموش می‌کند. عالمی از عابدی پرسید چگونه نماز می‌خوانی، و عابد به عبادتش افتخار می‌کرد. عالم گفت: بهتر است بخندید و با ترس باشید تا به خود ببالید. گفته شده‌است که در ابتدا خدا کسی را که عجب دارد، از چیزی که به آن می‌بالد، محروم می‌کند تا بفهمد که چقدر نیازمند و عاجز است. عجب گناهی است که ریشه‌اش کفر و منشاء‌اش نفاق است و به فساد می‌انجامد و میوه‌اش عذاب در جهنم است. هرکس دچار خودبزرگ‌بینی شود، در حقیقت بذر آن را می‌کارد و محصولش را خواهد چید. در شریعت عیسی بن مریم هم آمده که او و یکی از یارانش به سفر رفتند و یار او به عیسی گفت: من هم می‌توانم بر روی آب راه بروم. اما چون به خودبزرگ‌بینی دچار شد، به درون آب فرو رفت و عیسی او را نجات داد و به او گفت که از حد خود تجاوز نکن و توبه کن.
و بدان که عجب با وجود آنکه خود از صفات خبیثه است منشأ آفات و صفات خبیثه دیگر می شود، مثل کبر، که یکی از اسباب کبر، عجب است و چون فراموشی گناهان و مهمل گذاردن آنها، که آنها را به خاطر نگذارند و اگر گاهی به خاطر او چیزی از گناهانش بگذرد وقعی به آن ننهد و سعی در ادراک آن نکند، بلکه همچنان گمان کند که البته خدا آن را خواهد آمرزید و عبادتی اگر از او سرزند آن را عظیم شمرد و به آن خوشحال شود و منت بر خدا گذارد و توفیقهای خدا را فراموش کند و در این وقت از آفات و معایب اعمال خود نیز غافل می شود، زیرا که آفات آنها را کسی می فهمد که متوجه آنها باشد، و کسی متوجه می شود که خائف و ترسان باشد، و معجب کجا ترسان است؟ بلکه مغرور است و از مکر خدا ایمن است، و چنان پندارد که منزلتی در نزد خدا دارد و بر او حقی دارد و بسا باشد که در مقام خودستائی برآید و اگر عجب به عقل و فکر و علم خود داشته باشد از سئوال کردن باز می ماند و در مشورت و تعلم کوتاهی می کند و گاه باشد که تدبیر خطائی نموده و به آن اصرار می کند، و پند کسی را نمی شنود و به این جهت، گاه است ضرر کلی به او می رسد یا به فضیحت و رسوائی می انجامد.
هوش مصنوعی: عجب خود یکی از صفات زشت است و باعث ایجاد مشکلات و صفات زشت دیگر می‌شود، مانند کبر. یکی از دلایل ایجاد کبر، عجب است. وقتی فردی گناهان خود را فراموش کند و به آنها توجه نکند، ممکن است به اشتباه فکر کند که خداوند آنها را خواهد بخشید. اگر هم عبادتی از او صورت گیرد، آن را بسیار بزرگ می‌داند و به خاطر آن خوشحال می‌شود و به خدا منت می‌گذارد، در حالی که توفیق‌های خدا را فراموش کرده است. در این شرایط، فرد از عیوب و آفات کارهای خود غافل می‌ماند؛ چرا که تنها کسی می‌تواند این آفات را درک کند که به آنها توجه کند و این توجه غالباً از ترس و هراسی ناشی می‌شود. اما فرد مغرور و معجب، بی‌پروا و از مکر خدا احساس امنیت می‌کند و گمان می‌کند که در نزد خدا مقام و حقی دارد. این ممکن است او را به خودستایی سوق دهد و اگر به دانش و عقل خود مغرور باشد، از پرسش و مشورت با دیگران باز می‌ماند. او ممکن است در تصمیم‌گیری اشتباه کند و بر آن اصرار ورزد، بدون اینکه زینت دیگران را در نظر بگیرد. این عدم توجه و عدم گرایش به نصیحت می‌تواند به ضررهای جدی و حتی رسوایی برای او منجر شود.
پس صواب آن است که هر کسی نفس خود را خاطی داند، و آن را متهم شمارد، و اعتماد و وثوق بر آن نکند، و به علماء و دانایان رجوع کند و از ایشان استعانت جوید.
هوش مصنوعی: پس بهتر است هر فردی خود را گناهکار بداند و به نفس خود اعتماد نکند. همچنین باید به علمای دین و دانایان مراجعه کرده و از آن‌ها کمک بخواهد.