غزل شمارهٔ ۷۱۲
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۷۱۲ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۷۱۲ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۷۱۲ به خوانش علی اسلامی مذهب
حاشیه ها
سلام.
منظور از راز در این بیت از مولانا همان قوانین جذب و غیره است. چیزی که در مستند راز بیان میشود.
به نظر بنده در مصرع چهارم اگر بجای "هر دم" کلمه "همه دم" نوشته میشد آهنگ شعر بهتر میشد.
در ثانی به نظر بنده هم این شعر مولانا در باره یه راز صحبت میکنه که همان راز قانون جادبه هست که بارها در فرهنگ و دین ما به آن اشاره شده منتهی ما بهش بی توجه بودیم تا اینکه غربیها اومدن چیزیای که مال خود ماست به ما گوشزد میکنند.
سلام.در دنیای علم،مرز جغرافیایی و تصاحب آن به نام شخص یا گروه خاصی معنی ندارد.اگر نگاهی به ادبیات تطبیقی در جهان علم و هنر داشته باشیم ،مشاهده خواهیم کرد که تمام آنچه امروزه بدان نیازمندیم در فرهنگها و زبانهای مختلف ،بارها و بارها گفته شده است.مهم عملی ساختن آن است.قانون جذب همیشه بود و خواهد بود.مهم از قوه به فعل در آوردن آن است.مولوی،حافظ ،سعدی و...همان اندازه بزرگند که شکسپیر،گوته،و...همه هم برای فهم انسان از دنیا تلاش کرده آمد.به گفته های خوب عمل کنیم تا با رفتارمان برتری بیابیم!
در ذات حق و دراین دنیا در اصل و اصالت تلخی و بدی وجود ندارد و هر چه هست شکر و شیرینی هست
درود به همه
من ارتباط سه بیت آخر با چهار بیت اول رو متوجه نمیشم ، ممنون میشم اگر دوستان بتونن درباره مفهوم کلی برای من توضیح بیشتری بدن
راز [تکامل] - شادی و قدردانی است که شما به وجود می آور ید
که همه کس اینرا نمی شنوند
در جواب آزاده
توی سه بیت اول میگه هر وقت خوشی دیدید شکر کنید تا در اثر شکر خوشی بیشتری ببینید و در چهار بیت آخر میگه اگر هم تلخیی وارد زندگی شما شد باز هم بخندید و شاکر باشید تا از اون تلخی اثری در دلتون باقی نمونه در آخر میگه حتی یک لحظه هم از تلخی در گوش خودتون یا کس دیگهای نجوا نکنید چون گوش فلک وفادار نیست و همه جارو از اون تلخیه شما پر میکنه
با سلام
این شعر فقط تاکید بر شکر گذاری دارد و این که پس از شاکر بودن واقعی دیدن نتیجه عمل شکر گذاری رویت خواهد شد همچنین بیان می کند تلخی روزگار را نادیده بگیر و گله مند نباش تا نتیجه اش که نهان هست برات آشکار شود
به امید روز که همه انسان ها کمی حداقل زندگی را نبینند و میلیون ها نعمت و رحمت رب العالمین را ببینن
الهی شکر شکر شکر بابت کوچکترین مولکول های این عالم وبزرگترین خلق هایت که همون آسمان ها و کهکشانهاست
گویم ترشم دلت بماند
این مصراع یعنی چی؟ معنی لغوی و معنی این مصراع در شعر رو اگر محبت کنید ممنون میشم
در جواب بهرام
در بیت پنجم حضرت مولانا میفرمایند: "گویی که چگونهام؟ خوشم من" یعنی {حتی اگر خوش نباشم} هم در جواب احوال پرسی ات میگویم "خوشم من"
چرا؟؟ زیرا اگر "گویم ترشم دلت بماند" اگر بگویم که خوب نیستم تو ناراحت میشوی و این حال بد من به تو منتقل میشود.
ممنون از توضیحات جالب و زیبای محسن و شیون ،عالی بود
سلام نظرات همگی را خواندم ولی انحرافاتی از معنای واقعی شعر وجود دارد که با احساس کامل دوست دارم ادراکم را از شعر به بقیه هم منتقل کنم.
معنای کلی کلام حضرت مولانا این است:
همیشه و هر دم حال خوب داشته باشه که کسانی که راز واقعی هستی را میدانند، میدانند که حال خوب، حال و اتفاقات خوب و عالی را به سمت خود میکشد.
اگر اتفاق تلخی برای افتاد، اگر راز را بدانی آن اتفاق فقط ظاهرش تلخ است، وگرنه هر چه هست نهایت و واقعیتش شیرین و عالی است. در بیت آخر حضرت اشاره نموده آند که: این راز را نمیشود در گوش هر کسی نجوا کردیعنی::: دانستن حقیقت برای هر کسی نیست که وقتی بداند به همه جا جار میکشد. حقیقت فقط برای برگزیدگان روشن میشود.
در بیت دوم اشاره دارد به اینکه: با لذت و همانند شیرینی یی که شکر دارد ، شاکر نعمت های الهی باش که شکرگزاری اتفاقات بسیار شیرین و عالی را بدنبال دارد و برایت محقق میشود.
شکر گزاری یکی از راه های جذب ثروت، قدرت، معرفت و نعمت های الهی ست در آستینش فقط و فقط شیرینی، لذت، خوشی هارا دارد. در بیت گویی که چگونه ام.... مفهوم این است که: اگر چگونگی حال مرا خواهی بدانی، فقط حال خوب به سمت تو خواهم فرستاد که چون ارتعاش ارتعاشم نسبت به تو خوب باشد دل تو هم شاد و خوشحال میشود و آن ارتعاش به سمت تو منتقل میشود.
دوستان حال خوب و احساسات خوب مان را به سمت همدیگر بفرستیم و به دیگران هم شادی بیافرینیم که آن شادی هم فرد مخاطب و هم شخص خودمان را تحت تأثیر قرار خواهد داد.
این راز جهان هستی هست که هرچه که به آن توجه کنی آن را جذب میکنی
از ته دل وشیرین شکر گزاری کن ،زیرا که شکر گزار واقعی هر دم شکر میستاند وخوشی خوشی میاورد
شکر گزاری آستینش از شکر پراست وبر سر شکرگزاران میفشاند
اگر درزندگیت تلخیی به وجود آید وتو مجبور به تحمل آن باشی ولی اجازه ندهی در ذات تو رخنه کند وخندان باشی وشکرگزار باشی،این باعث پاکسازی وتزکیه روح تو ازبدی ها میشود،مثل مراقبه که توجهی به افکار ندارز ویکز آنها را رها میکنی،در زندگی هم مراقبه عملی هست
اگر بپرسی که چگونه هستم که خوشم ،در جواب به تو میگویم ترش هستم وتو چون میبینی که من خوش هستم وبه تو راست نمیگویم جذب دانستن حقیقت میشوی (استاد واقعی فقط راه را نشان می دهد)
به من میگویی نهان مکن و ودر گوشم بگو یعنی فقط به من آموزش بده ،که کسی متوجه این راز نشود،ودنبال راه میان بر برای فهمیدن راز میکنی ،در حالی که رازی که خودت کدش را باز نکنی در تو اثر نمیکند ،حتی اگر من باطن این راز را با تو بگویم(سخن رایگان خریداری ندارد)
در گوش تو حلقه وفا نیست:یعنی سخنی که بدون باز شدن کدش به تو برسد تو ارزش آن را نمی توانی درک کنی،وتوهم آگاهی داری مانند هزاران نفری که این شعر را میخوانند ولی در زندگی تاثیری از آن ندارند
گوش تو به گوش ها رساند،وتو چون ارزش وذات کد را نمی دانی مثل طبل تو خالی در همه جا جار میزنی
abrahim1001_marageh@ اینستاگرام
این شعر درباره شکرگذاری و خوشبین بودن است و با چیزی که امروزه به عنوان قانون جذب مطرح میشود تفاوتهای بنیادین دارد . حتی در مفهوم شعر این نهادینه شده که خوبی ها را به روی خود آوریم و شکرگزار باشیم ولی تلخی ها و ناراحتی را در خلوت با خداوند بگوییم و به رو نیاوریم .
تفاوت بنیادین این فکر با قانون جذب در این است که در اینجا مخلوق با خالق خویش در ارتباط است به وسیلهی شکرگزاری حال خوش و روزی بدست میآورد . همچنین با خوشبینی انگیزه و توان بیشتری برای ادامهی راه دارد .
اما در قانون جذب امروزی این چنین گفته میشود که قدرت بدست آوردن خواسته ها در دست خود مخلوق است و وی باید خواسته اش را بارها با خود تکرار کند و آن را تصور کند تا به سمتش جذب شود. یعنی انجام دهنده یا فاعل اصلی در این گزاره خود مخلوق است .
این دو اندیشه هرچند همانندگی بسیار دارند ولی در بنیاد یکسان نیستند .
مولانا حتی خود غم را از جانب خداوند میدانند و آن را انکار نمیکنند:
نسبتش دادی و جفت و خال و غم
با هزار اندیشه و شادی و غم
باز بعضی را رهایی دادهای
زین غم و شادی جدایی دادهای
یا در جای دیگر :
فکرتی کز شادیت مانع شود
آن به امر و حکمت صانع بود
یا باز میگوید :
آتشین طبعت اگر غمگین کند
سوزش از امر ملیک دین کند
آتش طبیعت اگر شادی دهد
اندرو شادی ملیک دین نهد
چونکه غم بینی تو استغفار کن
غم به امر خالق آمد کار کن
چون بخواهد عین غم شادی شود
عین بند پای آزادی شود
، ولی آشکار کردن و بازگو کردن آن را ناروا میدانند و هنگام بروز آن را شب میدانند که هم در خلوت است هم روح آزادتر است :
هر شبی از دام تن ارواح را
میرهانی می کنی الواح را
میرهند ارواح هر شب زین قفس
فارغان نی حاکم و محکوم کس
شب ز زندان بی خبر زندانیان
شب ز دولت بیخبر سلطانیان
نه غم و اندیشه ی سود و زیان
نه خیال این فلان و آن فلان
ولی در قانون جذب خود غم به عنوان انرژی منفی (!) در نظر گرفته میشود که به سوی انسان میآید اما در نظر مولانا خود غم یک موهبت الهی است :
چون جفا آری فرستد گوش مال
تا ز نقصان واروی سوی کمال (غم وسیلهی جنبش به سوی کمال(
شاد شو از غم که غم دام لقاست
اندرین ره سوی پستی ارتقاست
یا میگوید:
فکر غم گر راه شادی میزند
کارسازیهای شادی میکند
خانه میروبد بتندی او زغیر
تا درآید شادی تو ز اصل خیر
میفشاند برگ زرد از شاخ دل
تا بروید برگ سبز متصل
میکند بیخ سرور کهنه را
تا خرامد ذوق نو از ماورا
غم کَنَد بیخ کژ پوسیده را
تا نماید بیخ رو پوشیده را
غم ز دل هر چه بریزد یا بَرد
در عوض حقّا که بهتر آوَرَد
خاصه آنرا که یقینش باشد این
که بود غم بنده ی اهل یقین
یا :
ناخوش او خوش بود در جان من
جان فدای یار دل رنجان من
عاشقم بر رنج خویش و درد خویش
بهر خشنودی شاه فرد خویش
خاک غم را سرمه سازم بهر چشم
تا ز گوهر پر شود دو بحر چشم
............
پس در اندیشهی مولانا غم و شادی هر دو از سوی خداست و ما باید به هر دو احترام بگذاریم ولی شادی را به رو آوریم و شکرگزار باشیم .
دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد؟ جز غم، که هزار آفرین بر غم باد..
درودها به دوستان! تحشیه ها بسیار روشنگر بودند ! سپاسگزارهمگی هستم ! همچنان در درک مصرع «گویم ترشم دلت بماند » اشکال دارم .

مولانا