گنجور

غزل شمارهٔ ۶۳۷

برانید برانید که تا بازنمانید
بدانید بدانید که در عین عیانید
بتازید بتازید که چالاک سوارید
بنازید بنازید که خوبان جهانید
چه دارید چه دارید که آن یار ندارد
بیارید بیارید در این گوش بخوانید
پرندوش پرندوش خرابات چه سان بد
بگویید بگویید اگر مست شبانید
شرابیست شرابیست خدا را پنهانی
که دنیا و شما نیز ز یک جرعه آنید
دوم بار دوم بار چو یک جرعه بریزد
ز دنیا و ز عقبی و ز خود فرد بمانید
گشادست گشادست سر خابیه امروز
کدوها و سبوها سوی خمخانه کشانید
صلا گفت صلا گفت کنون فالق اصباح
سبک روح کند راح اگر سست و گرانید
رسیدند رسیدند رسولان نهانی
درآرید درآرید برونشان منشانید
دریغا و دریغا که در این خانه نگنجند
که ایشان همه کانند و شما بند مکانید
مبادا و مبادا که سر خویش بگیرید
که ایشان همه جانند و شما سخره نانید
بکوشید بکوشید که تا جان شود این تن
نه نان بود که تن گشت اگر آدمیانید
زهی عشق و زهی عشق که بس سخته کمانست
در آن دست و در آن شست و شما تیر مکانید
سماعیست سماعیست از آن سوی که سو نیست
عروسی همه آن جاست شما طبل زنانید
خموشید خموشید خموشانه بنوشید
بپوشید بپوشید شما گنج نهانید
به دیدار نهانید به آثار عیانید
پدید و نه پدیدیت که چون جوهر جانید
چو عقلید و چو عقلید هزاران و یکی چیز
پراکنده به هر خانه چو خورشید روانید
در این بحر در این بحر همه چیز بگنجد
مترسید مترسید گریبان مدرانید
دهان بست دهان بست از این شرح دل من
که تا گیج نگردید که تا خیره نمانید

اطلاعات

وزن: مفاعیل مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

برانید برانید که تا بازنمانید
بدانید بدانید که در عین عیانید
هوش مصنوعی: هرچه می‌تازید و جلو می‌روید، مبادا که باز بایستید. به این نکته توجه کنید که در حقیقت، همه‌چیز برایتان روشن و واضح است.
بتازید بتازید که چالاک سوارید
بنازید بنازید که خوبان جهانید
هوش مصنوعی: بشتابید و حرکت کنید، زیرا که سواران چابکی هستید. به خود ببالید و افتخار کنید، چرا که شما زیباترین و بهترین‌ هستید.
چه دارید چه دارید که آن یار ندارد
بیارید بیارید در این گوش بخوانید
هوش مصنوعی: هر چه که دارید، بیاورید و نمایش دهید، زیرا یار ما هیچ چیز نداشته که شما ندارید. پس آن را به گوش ما برسانید و بخوانید.
پرندوش پرندوش خرابات چه سان بد
بگویید بگویید اگر مست شبانید
تفسیر: شب گذشته یا پریشب(پرندوش) درون خرابات (محل نوشیدنی) چه خبر بود؟ بگویید اگر می‌دانید و درآن شب نوشیدنی خورده بودید.
شرابیست شرابیست خدا را پنهانی
که دنیا و شما نیز ز یک جرعه آنید
تفسیر: شرابی از سوی خداوند به صورت پنهانی وجود دارد که در وصف شما و دنیا نمی‌گنجد.
دوم بار دوم بار چو یک جرعه بریزد
ز دنیا و ز عقبی و ز خود فرد بمانید
هوش مصنوعی: اگر بار دیگر زندگی به مانند یک جرعه بگذرد، از دنیا، از آخرت و از خودتان به یاد باقی بمانید.
گشادست گشادست سر خابیه امروز
کدوها و سبوها سوی خمخانه کشانید
هوش مصنوعی: امروز فضایی باز و راحت وجود دارد و کدوها و سبوها به سمت میخانه هدایت شده‌اند.
صلا گفت صلا گفت کنون فالق اصباح
سبک روح کند راح اگر سست و گرانید
هوش مصنوعی: صدای خوشی به گوش می‌رسد، اکنون در دل صبح، باد ملایمی وزیدن گرفته و روح آرامی را با خود می‌آورد، اگرچه ممکن است سنگین و خسته به نظر برسد.
رسیدند رسیدند رسولان نهانی
درآرید درآرید برونشان منشانید
هوش مصنوعی: فرستادگان مخفی رسیدند، آن‌ها را بیاورید و به بیرون برانید.
دریغا و دریغا که در این خانه نگنجند
که ایشان همه کانند و شما بند مکانید
هوش مصنوعی: افسوس و دریغ که در این خانه جا نمی‌شوند، چون آنها همه جاودانه‌اند و شما تنها به مکان محدود هستید.
مبادا و مبادا که سر خویش بگیرید
که ایشان همه جانند و شما سخره نانید
هوش مصنوعی: مراقب باشید که خود را در موقعیتی قرار ندهید که دیگران را به خطر بیندازید، زیرا آن‌ها ارزش زیادی دارند و شما تنها وسیله‌ای برای تامین نیازهای روزمره‌تان هستید.
بکوشید بکوشید که تا جان شود این تن
نه نان بود که تن گشت اگر آدمیانید
هوش مصنوعی: تلاش کنید و کوشش کنید، زیرا این بدن باید روح پیدا کند، این بدن صرفاً برای غذا نیست، اگر آدمیزاد هستید.
زهی عشق و زهی عشق که بس سخته کمانست
در آن دست و در آن شست و شما تیر مکانید
هوش مصنوعی: عشق با شوق و زیبایی‌اش دل را آتشین کرده و در دستان و انگشتان من مانند کمان کشیده شده است. شما همچون تیرهایی هستید که در این مسیر عشق پرتاب می‌شوید.
سماعیست سماعیست از آن سوی که سو نیست
عروسی همه آن جاست شما طبل زنانید
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف یک حال و هوا و فضایی جادویی و روحانی اشاره دارد. گویا در این فضا، شادی و خوشی بسیار وجود دارد و همه چیز در حال جشن و سرور است. از طرفی، به نوعی یادآور این است که شما در حالی مشغول فعالیتی هستید که به زیر و بم این شادی نمی‌پردازید و فقط صدای طبل را می‌شنوید. در واقع، شاید اشاره به غفلت از عمق خوشحالی و جشن باشد.
خموشید خموشید خموشانه بنوشید
بپوشید بپوشید شما گنج نهانید
هوش مصنوعی: سکوت کنید، آرام باشید و با هم بنوشید و بپوشید. شما گنج‌های پنهانی هستید.
به دیدار نهانید به آثار عیانید
پدید و نه پدیدیت که چون جوهر جانید
هوش مصنوعی: به ملاقات چیزهای پنهان بروید و آثار ظاهری را به درستی مشاهده کنید، نه تنها برای وجود ظاهری آن‌ها، بلکه چون جوهر وجودتان را درک کنید.
چو عقلید و چو عقلید هزاران و یکی چیز
پراکنده به هر خانه چو خورشید روانید
هوش مصنوعی: عقل مانند خورشید است که در هر جا و در هر خانه‌ای وجود دارد و در عین حال، به شکل‌های مختلفی در زندگی انسان‌ها تجلی پیدا می‌کند. این دانایی و خرد، در میان بسیاری از افراد پراکنده است و به نوعی یونیتی را در هر مکان ایجاد می‌کند.
در این بحر در این بحر همه چیز بگنجد
مترسید مترسید گریبان مدرانید
هوش مصنوعی: در این دریا همه چیز جا می‌شود، نترسید، نترسید که دامن خود را نچلانید.
دهان بست دهان بست از این شرح دل من
که تا گیج نگردید که تا خیره نمانید
هوش مصنوعی: دهان را ببند و از بیان درد دل من خودداری کن، زیرا ممکن است دیگران گیج شوند یا به فکر فرو روند.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۶۳۷ به خوانش علیرضا بخشی زاده روشنفکر
غزل شمارهٔ ۶۳۷ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۶۳۷ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1392/03/04 11:06
امین کیخا

نغو کردن یعنی نرم خواندن،

1392/03/04 12:06
امین کیخا

سست وگران ایستار و حالت پس سنگینی از باده پریروز است یا به قول مولانا پرندوش

1392/03/04 12:06
امین کیخا

به لری نرم خواندن را لونیدن می گویند که فعل پهلوی زیباییست

1392/03/04 12:06
امین کیخا

به دنیا دوست به فارسی گیتی پژوه میگفته اند

1392/03/04 14:06
یگانه

دوست عزیز جناب کیخا کم کوی و گزیده کوی چون در تا زاندک تو جهان شود پر - نه اینکه مثل شما روی هر شعری نظری کارشناسی داد ----- سعدی شیرین سخن قرنها پیش طالب دنیا را دنیا دوست نامیده و نه گیتی پژوه گاهی اوقات دوست عزیز سکوت و فرا گرفتن از دیگران و به اطلاعات خود افزودن بهتر است هرچند راحت میشهاز روی چند کتاب دم دست و لغتنامه یه چیزایی گفت و رفت و ژست استادی گرفت

1392/03/04 15:06
امین کیخا

یگانه جانم من کجا گفتم استادم اگر می خواستم ژست بگیرم که واژه محلی نمی نوشتم در ضمن گیتی پژوه را من نساخته ام چنانچه گفته ام و جود داشته است و در کتاب دیده ام درود به یگانه بزرگوار منت می گذارید که بر می خوانید

1392/03/04 15:06
امین کیخا

گیتی پژوه را من هم دوست ندارم اصلن هم دوست ندارم ولی چیزی که هست را که نمی شود نادیده گرفت کلمه پژوهیدن غیر جستن معانی دیگری هم داشته است و تروهیدن ریشه مشابهی با او بوده خواستم این را بگویم بهر سو من با خواندن دیگران به از بر شدن لغت ها کمک میکنم و اکنون که تو خوانده ای هتا اگر دشنام دهی من به هدفم رسیده ام درود بر تو باد

1392/03/04 21:06
یگانه

دوست عزیز دل من زخمی زنجیر غمه هرچی از غم دلم بگم بازم کمه (مراد من از سخن گفتن با شما که شاید دغدغه این کاخ بلند را داشته باشید )تعداد کامنتهای شماست و کلمات جدیدی که معرفی میکنید کوشا باشید نشانی های که از کلمات جدید میدهید مستند و مستدل باشد تا اعتبار آن کلمه در نزد شنونده فزون گردد غم آوردی به دلم که فحاشی شمردی تلنگر بر آمده از دلم را

1392/03/04 21:06
امین کیخا

یگانه جان خرم باشی و شکوفان ،

1392/07/18 08:10
سعید

پرندوش چه دلاویز است به معنی پریشب دوش در لری به معنی دیشب کاربرد دارد

1392/07/18 08:10
سعید

خابیه همان خنب یا خم است .و اما کدو و سبو هم با هم ارتباط دارند به این صورت که کدو را خشک میکرده اند و داخل آنرا میتراشیده اند تا بصورت سبو در می آمده چنان که در اراک برای ظرف نگهداری حبوبات به ویژه برای نو عروسان چنین کنند

1394/05/27 15:07
ناشناس

داشتم این حاشیه های نوشته شده رو میخوندم، دیدم واقعا حاشیه ان. کسی از اساتید میتونه به من کمک کنه در مورد مفهوم این غزل؟؟

1394/05/27 19:07
بابک

ناشناس گرامی،
این بنده از اساتید نیستم، ولی شاید این کمکی باشد:
...بدانید که در عین عیانید (بدانید که آشکارید)
...چه دارید که آن یار ندارد (همان داری که یار دارد)
...شرابیست خدا را...
...که دنیا و شما زیک جرعه آنید...
.... دوم بار چو یک جرعه بریزد... (لطف پروردگار که ببارد)
...ز دنیی و زعقبی وز خود فرد بمانید... (یگانگی خود را دریابی)
....شما بند مکانید...
....شما سخره نانید...
....بکوشید که جان شود این تن...
سماعیست سماعیست از آن سو که سو نیست (آن سو که نه در زمان و مکان است)
...شما گنج نهانید... (اصل وجودت)
...بدیدار نهانید به آثار عیانید ( آثارش میبینید، اصلش از دیدن نهان است)
پدید و نه پدیدیت که چون جوهر جانید(آشکاریید ولی پنهان از چشم که آن نتوان دید)
چو عقلید و چو عقلید هزاران و یکی چیز...پراکنده... (چون عقلید با هزاران پراکندگی، ولی در اصل فقط یک چیزید که عقل نمی فهمد)
...درین بحر همه چیز بگنجد....(کدام بحر؟ نه این بحر و نه آن بحر، آن بحر دگر)
که تا گیج نگردید که تا خیره نمانید ( مگر که عقلت گیج شود و حیران تا ببینی، عقل و چشم نتوان دید و فهمید)
کم و کثر را بر بنده ببخشی.

1396/09/01 13:12
فرزام

این شعر واقعا پر معنی تر و قشنگ تر از شعر قبلی بمیرید بود بنظرم وای موهای تنم رو سیخ کرد دیوانه کنندست فکر کنم دیگه مثنوی اولویت اولم نباشه روح ات شاد مولانا ممنونم ازت
در آخر هم که میترسه که از زیادی گفتن اسرار باعث ترسیدن.و آشفته شدن مخاطب بشه هم عالی بود

1396/09/01 13:12
فرزام

این دعوتنامه مولانا برای همه خوانندگان هست تا بیان به این وادی میگه نترسید بیایید اونجوری هم فکر میکنید نیست که ترساننده باشه

1396/11/01 09:02
کوروش

تصحیح:
در آن دست و، در آن شست، شما تیر و کمانید

درود،
غزلی دیگر در این وزن عروضی منتسب به مولانا هست که متاسفانه من در گنجور ندیدم و احتمالا از موارد مشکوک هست، بنده منافاتی با قلم و مضمون مطلوب اون حضرت بزرگوار نمی بینم، اما نظر رو به صاحب‌نظران می سپارم و شما رو به خواندن این غزل دعوت می کنم.

بیایید بیایید به میدان خرابات
مترسید مترسید ز هجران خرابات
شهنشاه شهنشاه یکی بزم نهاده است
بگویید بگویید به رندان خرابات
همه مست در آیید در این قصر در آیید
که سلطان سلاطین شده مهمان خرابات
همه مست و خرابید همه دیده پر آبید
چو خورشید بتابید بر ایوان خرابات
همه دیده و جانند همه لطف و امانند
همه سرو روانند به بستان خرابات
در آیید در آیید ، مترسید مترسید
گنهکار ببخشید به سلطان خرابات
چون آن خواجه وفا کرد همه درد دوا کرد
گنهکار رها کرد سلیمان خرابات
زهی امر رهایی زهی بزم خدایی
زهی صحبت شاهی و زهی جان خرابات
زهی مفخر تبریز زهی شمس شکر ریز
که بر راند فرس را سوی ایوان خرابات

1400/05/26 14:07
مهدی

دوستان در بیت 10 و 13 ایا تکرار قافیه رخ داده ؟ یا معنای انها متفاوت است و جناس هستند ؟

ممنونم اگر راهنمایی کنید

1400/06/13 14:09
احسان

احتمالاً در بیت 13 بتوان ترکیب «تیرمکان» را یک کلمه محسوب کرد. اگر این طور باشد می توان گفت تکرار قافیه اتفاق نیافتاده است هر چند مولوی با  وجود تمام قدرت شاعری خود بعضی وقتها هم بعضی اصول را رعایت نمی کند. جالب است که با چنین طبع روانی شاکی هم است که قواعد شعر گفتن دست و پایش را بسته است.

قافیه و تفعله را گو همه سیلاب ببر                                   پوست بود پوست بود در خور مغز شعرا

رستم از این بیت و غزل ای شه دیوان ازل                          مفتعلن مفتعلن مفتعلن کشت مرا

1401/05/20 23:08
احسان

«ز دنیا و ز عقبی و ز خود فرد بمانید.»

ظاهراً «فرد بمانید» در اینجا به معنای «جدا شوید» است. یعنی همانگونه که تمام هستی و خود ما از یک جرعه از شراب خداوندی به وجود آمده ایم، جرعه دوم این شراب می تواند ما را از تمام هستی و حتی از خودمان هم جدا کند.