غزل شمارهٔ ۶۳۷
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۶۳۷ به خوانش علیرضا بخشی زاده روشنفکر
غزل شمارهٔ ۶۳۷ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل شمارهٔ ۶۳۷ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
نغو کردن یعنی نرم خواندن،
سست وگران ایستار و حالت پس سنگینی از باده پریروز است یا به قول مولانا پرندوش
به لری نرم خواندن را لونیدن می گویند که فعل پهلوی زیباییست
به دنیا دوست به فارسی گیتی پژوه میگفته اند
دوست عزیز جناب کیخا کم کوی و گزیده کوی چون در تا زاندک تو جهان شود پر - نه اینکه مثل شما روی هر شعری نظری کارشناسی داد ----- سعدی شیرین سخن قرنها پیش طالب دنیا را دنیا دوست نامیده و نه گیتی پژوه گاهی اوقات دوست عزیز سکوت و فرا گرفتن از دیگران و به اطلاعات خود افزودن بهتر است هرچند راحت میشهاز روی چند کتاب دم دست و لغتنامه یه چیزایی گفت و رفت و ژست استادی گرفت
یگانه جانم من کجا گفتم استادم اگر می خواستم ژست بگیرم که واژه محلی نمی نوشتم در ضمن گیتی پژوه را من نساخته ام چنانچه گفته ام و جود داشته است و در کتاب دیده ام درود به یگانه بزرگوار منت می گذارید که بر می خوانید
گیتی پژوه را من هم دوست ندارم اصلن هم دوست ندارم ولی چیزی که هست را که نمی شود نادیده گرفت کلمه پژوهیدن غیر جستن معانی دیگری هم داشته است و تروهیدن ریشه مشابهی با او بوده خواستم این را بگویم بهر سو من با خواندن دیگران به از بر شدن لغت ها کمک میکنم و اکنون که تو خوانده ای هتا اگر دشنام دهی من به هدفم رسیده ام درود بر تو باد
دوست عزیز دل من زخمی زنجیر غمه هرچی از غم دلم بگم بازم کمه (مراد من از سخن گفتن با شما که شاید دغدغه این کاخ بلند را داشته باشید )تعداد کامنتهای شماست و کلمات جدیدی که معرفی میکنید کوشا باشید نشانی های که از کلمات جدید میدهید مستند و مستدل باشد تا اعتبار آن کلمه در نزد شنونده فزون گردد غم آوردی به دلم که فحاشی شمردی تلنگر بر آمده از دلم را
یگانه جان خرم باشی و شکوفان ،
پرندوش چه دلاویز است به معنی پریشب دوش در لری به معنی دیشب کاربرد دارد
خابیه همان خنب یا خم است .و اما کدو و سبو هم با هم ارتباط دارند به این صورت که کدو را خشک میکرده اند و داخل آنرا میتراشیده اند تا بصورت سبو در می آمده چنان که در اراک برای ظرف نگهداری حبوبات به ویژه برای نو عروسان چنین کنند
داشتم این حاشیه های نوشته شده رو میخوندم، دیدم واقعا حاشیه ان. کسی از اساتید میتونه به من کمک کنه در مورد مفهوم این غزل؟؟
ناشناس گرامی،
این بنده از اساتید نیستم، ولی شاید این کمکی باشد:
...بدانید که در عین عیانید (بدانید که آشکارید)
...چه دارید که آن یار ندارد (همان داری که یار دارد)
...شرابیست خدا را...
...که دنیا و شما زیک جرعه آنید...
.... دوم بار چو یک جرعه بریزد... (لطف پروردگار که ببارد)
...ز دنیی و زعقبی وز خود فرد بمانید... (یگانگی خود را دریابی)
....شما بند مکانید...
....شما سخره نانید...
....بکوشید که جان شود این تن...
سماعیست سماعیست از آن سو که سو نیست (آن سو که نه در زمان و مکان است)
...شما گنج نهانید... (اصل وجودت)
...بدیدار نهانید به آثار عیانید ( آثارش میبینید، اصلش از دیدن نهان است)
پدید و نه پدیدیت که چون جوهر جانید(آشکاریید ولی پنهان از چشم که آن نتوان دید)
چو عقلید و چو عقلید هزاران و یکی چیز...پراکنده... (چون عقلید با هزاران پراکندگی، ولی در اصل فقط یک چیزید که عقل نمی فهمد)
...درین بحر همه چیز بگنجد....(کدام بحر؟ نه این بحر و نه آن بحر، آن بحر دگر)
که تا گیج نگردید که تا خیره نمانید ( مگر که عقلت گیج شود و حیران تا ببینی، عقل و چشم نتوان دید و فهمید)
کم و کثر را بر بنده ببخشی.
این شعر واقعا پر معنی تر و قشنگ تر از شعر قبلی بمیرید بود بنظرم وای موهای تنم رو سیخ کرد دیوانه کنندست فکر کنم دیگه مثنوی اولویت اولم نباشه روح ات شاد مولانا ممنونم ازت
در آخر هم که میترسه که از زیادی گفتن اسرار باعث ترسیدن.و آشفته شدن مخاطب بشه هم عالی بود
این دعوتنامه مولانا برای همه خوانندگان هست تا بیان به این وادی میگه نترسید بیایید اونجوری هم فکر میکنید نیست که ترساننده باشه
تصحیح:
در آن دست و، در آن شست، شما تیر و کمانید
درود،
غزلی دیگر در این وزن عروضی منتسب به مولانا هست که متاسفانه من در گنجور ندیدم و احتمالا از موارد مشکوک هست، بنده منافاتی با قلم و مضمون مطلوب اون حضرت بزرگوار نمی بینم، اما نظر رو به صاحبنظران می سپارم و شما رو به خواندن این غزل دعوت می کنم.
بیایید بیایید به میدان خرابات
مترسید مترسید ز هجران خرابات
شهنشاه شهنشاه یکی بزم نهاده است
بگویید بگویید به رندان خرابات
همه مست در آیید در این قصر در آیید
که سلطان سلاطین شده مهمان خرابات
همه مست و خرابید همه دیده پر آبید
چو خورشید بتابید بر ایوان خرابات
همه دیده و جانند همه لطف و امانند
همه سرو روانند به بستان خرابات
در آیید در آیید ، مترسید مترسید
گنهکار ببخشید به سلطان خرابات
چون آن خواجه وفا کرد همه درد دوا کرد
گنهکار رها کرد سلیمان خرابات
زهی امر رهایی زهی بزم خدایی
زهی صحبت شاهی و زهی جان خرابات
زهی مفخر تبریز زهی شمس شکر ریز
که بر راند فرس را سوی ایوان خرابات
دوستان در بیت 10 و 13 ایا تکرار قافیه رخ داده ؟ یا معنای انها متفاوت است و جناس هستند ؟
ممنونم اگر راهنمایی کنید
احتمالاً در بیت 13 بتوان ترکیب «تیرمکان» را یک کلمه محسوب کرد. اگر این طور باشد می توان گفت تکرار قافیه اتفاق نیافتاده است هر چند مولوی با وجود تمام قدرت شاعری خود بعضی وقتها هم بعضی اصول را رعایت نمی کند. جالب است که با چنین طبع روانی شاکی هم است که قواعد شعر گفتن دست و پایش را بسته است.
قافیه و تفعله را گو همه سیلاب ببر پوست بود پوست بود در خور مغز شعرا
رستم از این بیت و غزل ای شه دیوان ازل مفتعلن مفتعلن مفتعلن کشت مرا
«ز دنیا و ز عقبی و ز خود فرد بمانید.»
ظاهراً «فرد بمانید» در اینجا به معنای «جدا شوید» است. یعنی همانگونه که تمام هستی و خود ما از یک جرعه از شراب خداوندی به وجود آمده ایم، جرعه دوم این شراب می تواند ما را از تمام هستی و حتی از خودمان هم جدا کند.