اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ایا نور رخ موسی مکن اعمی صفورا را
چنین عشقی نهادستی به نورش چشم بینا را
هوش مصنوعی: آیا نمیدانستی که نور چهره موسی چطور صفورا را در عشقش کور کرد؟ به خاطر همین نور، چشمی روشن و بینا پیدا شد.
منم ای برق رام تو برای صید و دام تو
گهی بر رکن بام تو گهی بگرفته صحرا را
هوش مصنوعی: من به مانند برقی هستم که برای شکار و دام تو آمادهام. گاهی بر روی دیواره بام تو نشستهام و گاهی فضای صحرا را تحت کنترل خود دارم.
چه داند دام بیچاره فریب مرغ آواره
چه داند یوسف مصری غم و درد زلیخا را
هوش مصنوعی: دام بیچاره که فقط به دنبال شکار است، نمیداند که مرغ آواره چه حالتی دارد و یوسف مصری هم از درد و غم زلیخا بیخبر است. در واقع، آنهایی که در مسیر خود هستند، ممکن است از آلام و رنجهای دیگران بیخبر باشند.
گریبان گیر و این جا کش کسی را که تو خواهی خوش
که من دامم تو صیادی چه پنهان صنعتی یارا
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی از کشمکش و رابطهای بین دو نفر سخن میگوید. در آن به تصویر کشیده شده که چگونه یکی از طرفین در تلاش است تا دیگری را به دام بیندازد. مضمون اصلی این است که در این بازی، یک طرف شکارچی و طرف دیگر شکار است، و در عین حال میتوان فهمید که این تعادل قدرت میتواند پنهان و ظریف باشد. در مجموع، این شعر نگاهی به پیچیدگیهای روابط انسانی و بازیهای عاطفی دارد.
چو شهر لوط ویرانم چو چشم لوط حیرانم
سبب خواهم که واپرسم ندارم زهره و یارا
هوش مصنوعی: من مانند شهر لوط ویران و خراب شدهام، و چون چشم او در حیرت هستم. میخواهم دلیلی برای پرسش پیدا کنم، اما جرأت و توانایی این کار را ندارم.
اگر عطار عاشق بد سنایی شاه و فایق بد
نه اینم من نه آنم من که گم کردم سر و پا را
هوش مصنوعی: اگر عطار عشق را در کمال و عظمت سنایی ببیند و در اوج فایق بودنش درک کند، من نه در آن مقام هستم و نه همانند او. من خود را گم کردهام و از مسیر درست دور افتادهام.
یکی آهم کز این آهم بسوزد دشت و خرگاهم
یکی گوشم که من وقفم شهنشاه شکرخا را
هوش مصنوعی: در اینجا شخصی از احساسات عمیق خود صحبت میکند؛ او میگوید که صدای آه او به قدری قوی و تاثیرگذار است که میتواند دشت و بیابان را بسوزاند. همچنین اشاره میکند که او گوش خود را به شنوایی و پیروی از یک پادشاه مهربان و بزرگ وقف کرده است. این بیان نشاندهندهی عشق و وفاداری او به این پادشاه است.
خمش کن در خموشی جان کشد چون کهربا آن را
که جانش مستعد باشد کشاکشهای بالا را
هوش مصنوعی: باید سکوت کنی، زیرا در سکوت، جان به مانند کهربا جذب میشود، افرادی که روحشان آماده است، به کشمکشها و چالشهای بزرگ میپردازند.
حاشیه ها
1395/03/24 20:05
امین افشار
یکی آهم... کز این آهم بسوزد دشت و خرگاهم...
براستی عرفان جلال دین با دیگر عرفا متفاوت و یگانه است و مکتب عشق ویژه خود اوست
او دل را مرکز هر چیزی میداند و هر چیزی در هستی دل دارد و همه دلها به هم راه دارند
دل مرکز نویی و خرمی است
خموشی یعنی توجه به دل و اینکه چیز دیگری مهم تر از آن نشود تا از موهبت دل برخوردار شویم
که همان کشش دل است به بالا و اثر آه دل که از راه پنهان آتشها بپا میکند
بیت پنجم درست این است:
چو شهر لوط ویرانم چو چشم لوچ حیرانم
سبب خواهم که واپرسم ندارم زهره و یارا
هو الذی الف بین القلوب
در ضیافت اربعین کلیمی
شب 26
1403/10/05 17:01
پرویز شیخی
ادمین محترم ، باسلام
در بیت اول در مورد این صحبت شده که موسی تبدیل به «نور» شده ، همچنانکه در قرآن نیز آمد....
ایا «نور» رخ موسی مکن اعمی صفورا را
چنین عشقی نهادستی به «نورش» چشم بینا را
لذا در مصرع اول بیت دوم باید بجای برق ، « نور» نوشته شود:
منم ای «نور» رام تو برای صید و دام تو