اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از این اقبالگاه خوش مشو یک دم دلا تنها
دمی می نوش باده جان و یک لحظه شکر میخا
هوش مصنوعی: در اینجا به ما یادآوری میشود که نباید از خوشیها و نعمتهای زندگی غافل شویم. بهتر است که از لحظات خوب زندگی بهره ببریم و از joysها و لذتها استفاده کنیم، حتی اگر فقط برای یک لحظه باشد. زندگی پر از شکرگزاری و لذت است و باید از آن به بهترین شکل ممکن بهره ببریم.
به باطن همچو عقل کل به ظاهر همچو تنگ گل
دمی الهام امر قل دمی تشریف اعطینا
هوش مصنوعی: درون من مانند عقل بینهایت است و در ظاهر مانند گلی کوچک و محصور به نظر میرسم. لحظهای الهام میگیرم و میگویم که این مقام و منزلت به ما عطا شده است.
تصورهای روحانی خوشی بیپشیمانی
ز رزم و بزم پنهانی ز سر سر او اخفی
هوش مصنوعی: تخیلات معنوی و روحانی، شادیای بدون احساس پشیمانی را به همراه دارد، که در پس صحنههای جنگ و جشن وجود دارد و از سر او پنهان است.
ملاحتهای هر چهره از آن دریاست یک قطره
به قطره سیر کی گردد کسی کش هست استسقا
هوش مصنوعی: زیباییهای هر چهره مانند دریایی است که اگر کسی به سراغش برود، نمیتواند فقط با یک قطره از آن سیراب شود. این نشاندهندهٔ عمق و بیپایانی زیباییهاست که هرگز قابل تمام شدن نیستند.
دلا زین تنگ زندانها رهی داری به میدانها
مگر خفتهست پای تو تو پنداری نداری پا
هوش مصنوعی: ای دل، در این زندانهای تنگ، راهی به سمت میدانها و آزادی داری؛ آیا نمیدانی که پای تو در اینجا خواب است و فکر میکنی که هیچ راهی نداری؟
چه روزیهاست پنهانی جز این روزی که میجویی
چه نانها پختهاند ای جان برون از صنعت نانبا
هوش مصنوعی: این روزها چه روزهایی است که به طور مخفیانه سپری میشود. غیر از این روزی که تو در جستجوی آن هستی، چه نانهای زیادی از کار نانوا بیرون آمده و آماده شده است.
تو دو دیده فروبندی و گویی روز روشن کو
زند خورشید بر چشمت که اینک من تو در بگشا
هوش مصنوعی: تو چشمانت را میبندی و میگویی روز روشن کجاست، چرا که نور خورشید به چشمانت نمیتابد. الان وقت آن است که چشمانت را باز کنی و مرا ببینی.
از این سو میکشانندت و زان سو میکشانندت
مرو ای ناب با دردی بپر زین درد رو بالا
هوش مصنوعی: تو را از این سمت میکشند و از آن سمت نیز میکشند. ای نازنین، نرو! با این درد، از این ناراحتی بپر و به سوی بالا برو.
هر اندیشه که میپوشی درون خلوت سینه
نشان و رنگ اندیشه ز دل پیداست بر سیما
هوش مصنوعی: هر فکری که در دل خود مخفی میکنی، نشانه و تاثیر آن بر چهرهات نمایان است.
ضمیر هر درخت ای جان ز هر دانه که مینوشد
شود بر شاخ و برگ او نتیجه شرب او پیدا
هوش مصنوعی: هر درختی که به زندگی خود و از دانهای که جذب میکند، میپردازد، ثمره و نتیجۀ آن را در شاخ و برگ خود نشان میدهد.
ز دانه سیب اگر نوشد بروید برگ سیب از وی
ز دانه تمر اگر نوشد بروید بر سرش خرما
هوش مصنوعی: اگر دانه سیب را بخورد، از آن برگ سیب رویش میکند و اگر دانه خرما را مصرف کند، بر سرش خرما میروید.
چنانک از رنگ رنجوران طبیب از علت آگه شد
ز رنگ و روی چشم تو به دینت پی برد بینا
هوش مصنوعی: چنان که پزشک با مشاهده رنگ و حالت بیماران به علت بیماری آنها پی میبرد، فردی بینا با نگاه به رنگ و چهره چشم تو به ایمان و دیانت تو پی میبرد.
ببیند حال دین تو بداند مهر و کین تو
ز رنگت لیک پوشاند نگرداند تو را رسوا
هوش مصنوعی: اگر حال و وضعیت دیانت را نگاه کند، محبت و کینت را از رنگ و رویت میفهمد، اما این را پنهان میکند و تو را رسوا نخواهد کرد.
نظر در نامه میدارد ولی با لب نمیخواند
همیداند کز این حامل چه صورت زایدش فردا
هوش مصنوعی: به او نگاه میکند و نامه را میبیند ولی آن را با زبان نمیخواند، چون میداند که از این حامل (مانند قدر و شکل) چه تاثیری بر او خواهد گذاشت یکی دو روز دیگر.
وگر برگوید از دیده بگوید رمز و پوشیده
اگر درد طلب داری بدانی نکته و ایما
هوش مصنوعی: اگر کسی به تو بگوید که از چشم دیگران مخفی است، باید بدانی که در دل خود چیزهایی دارد. اگر در جستجوی حقیقت و درد درونی هستی، باید توجه کنی به نشانهها و لطائف.
وگر درد طلب نبود صریحا گفته گیر این را
فسانه دیگران دانی حواله میکنی هر جا
هوش مصنوعی: اگر درد و احساس نیاز به راحتی نبود، بهطور واضح بگو که این فقط داستانهایی است که دیگران روایت میکنند و تو هر جا که بخواهی، میتوانی به آنها ارجاع بدهی.
حاشیه ها
1392/04/05 14:07
امین کیخا
وحی همان وخش است و الهام به فارسی سروشانه هم می شود .
1392/04/05 14:07
امین کیخا
استسقاء ،داء السکر یا دیابت است ، دیابت از dia , betes است که dia یعنی ترا و betes یعنی شاش و میز و میس ، پس می شود دیابت را ترامیس خواند(. پیشنهاد خودم است )
1392/04/05 15:07
امین کیخا
پانیذان هم می شود انچه مربوط به قند است .
در اینصورت هر وقت تیرامیسو میخوریم باید یادمان باشد که به دیابت مبتلا نشویم و از طرفی هم یادی از شاش و گمیز کنیم!
1392/04/06 01:07
امین کیخا
حمید رضای خرم خامه ام ، نبودی جایت را کسی نتوانست پر کند .
1392/09/09 13:12
آذردیماهی
روی سخنم به جناب حمیدرضا گوهری است:
دوست عزیز می توانم بپرسم شما در چه مقامهایی بوده اید و اگر از ذکر نوکر بودن یک ارباب زاده از زبان خودش ناراحت می شوید و آنرا دستمایه تمسخر کردن ایشان قرار می دهید، خودتان چند مرتبه به مدرسه کنار منزلتان سر زدید؟ و یا مدرسه های دور افتاده و کوهستانی یا بیابانی شاید؟
شما که در جوانی در دانشکده شیطنت می کردید، بزرگ هم که شدید بازهم مشغول شیطنت هستید.
1392/09/09 14:12
آذردیماهی
و مجددا روی سخنم به همه شما عزیزان است:
آیا قبل از سلطنت پهلوی ها مملک ایران مدرسه داشت؟ یا غیر از مکتبخانه و خانم درسی و کتابت قرآن کسی به فکر شاعران و عارفان ایران زمین بود؟
آیا هیچگاه از خود پرسیدید آن دانشگاه که در آن دروس آکادمیک خواندید را کدام شخصیت دستور به ساختش داد و بنیانگذارش که بود؟
آیا کسی غیر از محمدرضا شاه پهلوی که جزئ جدانشدنی از تاریخ ایران است دستور به ساخت مدرسه در تمام دهات ایران داد؟
بدبخت آن کودکی نیست که در دهکوره ای دورافتاده بدنیا می آید، بدبخت آن دانشمند بی عمل است که به خود غره می شود.
1402/04/05 10:07
رضا پهلوانی
مدرسه دارالفنون رو امیرکبیر تاسیس کرد یا محمدرضا پهلوی
1392/09/09 16:12
امین کیخا
لغت استسقاء در فارسی خشکامار بوده است که مار در ان معنی مرض می دهد و مرض که عربی است با نگاهی به ان ساخته شده است و نیز مرگ چنین است .
1392/09/11 17:12
آذردیماهی
جناب کیخا متشکرم از طرز بیانتان
و از زیبایی نوشته های شما بسیار می آموزم
روزها فکر من اینست و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم؟
ازکجا آمده آمدنم بهر چه بود؟
بکجا میروم آخر بنمایی وطنم؟
1392/09/11 22:12
امین کیخا
آزر جان سپاس برای آزرمداری و میانه روی شما
مدتی هست بیسوادها یا نیمهسوادها به اساتید سواد دندان نشان میدهند...
1395/04/08 00:07
امین افشار
ملاحتهای هر چهره، از آن دریاست یک قطره
به قطره سیر کی گردد؟ کسی کش هست استسقا
دلا زین تنگ زندانها... رهی داری به میدانها
مگر خفتهست پای تو، تو پنداری نداری پا؟!
چه روزیهاست پنهانی! جز این روزی که میجویی
چه نانها پختهاند! ای جان، برون از صنعت نانبا
یادآور این بیت:
عشقی که بر انسان بود، شمشیر چوبین آن بود
عشق با رحمان شود... چون آخر آید ابتلا...
مولانا میگه
روز ها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
ولی واقعا اگر روز ها فکر وی این است و همه شب سخنش پس چطور فکر میکنه که غافل از احوال دل خویشتن است؟
جناب محمد منظور از آن بیت این است که کافی نیست و با این همه توجه بازهم غفلت هست.
1398/10/03 22:01
محمدحسن خانی
جناب محمد این شعر ظاهراً اصالتش تایید نشده در گنجور نیست
"سالها فکر من اینست...."
1401/01/16 19:04
محمد saadati.m.b@gmail.com
روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود
به کجا میروم آخر ننمایی وطنم
مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا
یا چه بوده است مراد وی از این ساختنم
آنچه از عالم عِلوی است من آن می گویم
رخت خود باز بر آنم که همانجا فکنم
مرغ باغ ملکوتم نِیم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم
کیست آن گوش که او می شنود آوازم
یا کدام است سخن می کند اندر دهنم
کیست در دیده که از دیده برون می نگرد
یا چه جان است نگویی که منش پیرهنم
تا به تحقیق مرا منزل و ره ننمایی
یک دم آرام نگیرم نفسی دم نزنم
می وصلم بچشان تا در زندان ابد
به یکی عربده مستانه به هم درشکنم
من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم
آنکه آورد مرا باز برد تا وطنم
تو مپندار که من شعر به خود می گویم
تا که هشیارم و بیدار یکی دم نزنم
1402/11/04 14:02
Anoshirwan Jouinda
اگر لطف کنید بیت ۹ تا ۱۱ را معنی کنید
تشکر