گنجور

غزل شمارهٔ ۳۸۶

چون نداری تابِ دانش، چشم بگشا در صفات
چون نبینی بی‌جهت را نور، او بین در جهات
حوریان بین، نوریان بین، زیر این ازرق تتق
مسلمات مؤمنات قانتات تائبات
هر یکی با ناز باز و هر یکی عاشق‌نواز
هر یکی شمعِ طراز و هر یکی صبحِ نجات
هر یکی بسته‌دهان و موشکاف اندر بیان
هر یکی شکرستان و هر یکی کانِ نبات
جان کهنه می‌فشان و جان تازه می‌ستان
در فقیری می‌خرام و می‌ستان ز ایشان زکات
شیر جان زین مریمان خور چونک زاده ثاینی
تا چو عیسی فارغ آیی از بنین و از بنات
روز و شب را چون دو مجنون درکشان در سلسله
ای که هر روزت چو عید و هر شبت قدر و برات
چونک شه بنمود رخ را، اسب شد همراه پیل
عقل مسکین گشت مات و جان میان برد و مات
عاشقان را وقت شورش ابله و شپ‌شپ مبین
کوه جودی عاجز آید پیش ایشان در ثبات
جان جمله پیشه‌ها عشق‌ست اما آنک او
تره زار دل نبیند درفتد در ترهات
من خمش کردم چو دیدم خوش‌تر از خود ناطقی
پیش او میرم بگویم «اقتلونی یا ثقات»
شمس تبریزی چو بگشاید دهانِ چون شکر
از طرب در جنبش آید هم رمیم و هم رفات
رو خمش کن، قول کم گو، بعد از این فعال باش
چند گویی «فاعلاتن فاعلاتن فاعلات»

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون نداری تابِ دانش، چشم بگشا در صفات
چون نبینی بی‌جهت را نور، او بین در جهات
هوش مصنوعی: اگر توانایی تحمل و درک دانش را نداری، بهتر است که چشم خود را باز کنی و به ویژگی‌ها و صفات آن نگاه کنی. زیرا اگر نتوانی او را به‌طور روشن و واضح ببینی، در عوض می‌توانی نور او را در جهات مختلف مشاهده کنی.
حوریان بین، نوریان بین، زیر این ازرق تتق
مسلمات مؤمنات قانتات تائبات
هوش مصنوعی: زیر آسمان آبی و روشن، حوریان زیبا و پاک در کنار نیکو کاران مؤمن و مطیع، که همواره توبه کرده و به خدا بازگشته‌اند، حضور دارند.
هر یکی با ناز باز و هر یکی عاشق‌نواز
هر یکی شمعِ طراز و هر یکی صبحِ نجات
هوش مصنوعی: هر کدام از آن‌ها با ناز و لطافت خود جلوه‌گری می‌کنند و هر یک به نوعی نشان‌دهنده عشق و محبت هستند. به‌نوعی مانند شمعی که زیبایی و روشنی دارد و یا مانند صبحی که امید و نجات را نوید می‌دهد.
هر یکی بسته‌دهان و موشکاف اندر بیان
هر یکی شکرستان و هر یکی کانِ نبات
هوش مصنوعی: هر فردی در بیان خود چیزهایی را پنهان کرده و به دقت در تحلیل و بررسی می‌پردازد. برخی مانند شکر، شیرین و دلپذیر هستند و برخی دیگر همچون منابع باارزش و گرانبهایی که حاوی جواهرات و گیاهان مفیدند، وجود دارند.
جان کهنه می‌فشان و جان تازه می‌ستان
در فقیری می‌خرام و می‌ستان ز ایشان زکات
هوش مصنوعی: جان کهنه‌ات را رها کن و از جان تازه بهره‌مند شو. در حالتی که فقیر هستی، به این افراد مراجعه کن و از آن‌ها زکات بگیر.
شیر جان زین مریمان خور چونک زاده ثاینی
تا چو عیسی فارغ آیی از بنین و از بنات
هوش مصنوعی: شیر جان، از این مادران بهره ببر، زیرا که تو زاده‌ی ثانی هستی، تا وقتی که مانند عیسی از فرزندان و دختران آزاد شوی.
روز و شب را چون دو مجنون درکشان در سلسله
ای که هر روزت چو عید و هر شبت قدر و برات
هوش مصنوعی: روز و شب مانند دو عاشق دیوانه در هم پیوسته‌اند، طوری که هر روز برای تو مانند روز عید و هر شب مانند شب قدر و حرمت دارد.
چونک شه بنمود رخ را، اسب شد همراه پیل
عقل مسکین گشت مات و جان میان برد و مات
هوش مصنوعی: هنگامی که شاه چهره خود را نشان داد، اسب به راه افتاد و فیل عقل بیچاره دچار حیرت شد، جان از بدن بیرون رفت و در حالت گیجی قرار گرفت.
عاشقان را وقت شورش ابله و شپ‌شپ مبین
کوه جودی عاجز آید پیش ایشان در ثبات
هوش مصنوعی: عاشقان را در زمان خروش و شورش، نادانی و کوچک‌مقامی انسانی مهم نیست. کم‌طاقتی کوه جودی در برابر استقامت و پایداری آن‌ها ناچیز به نظر می‌رسد.
جان جمله پیشه‌ها عشق‌ست اما آنک او
تره زار دل نبیند درفتد در ترهات
هوش مصنوعی: عشق اصلی‌ترین و مهم‌ترین ویژگی در تمام حرفه‌ها و کارهاست، اما کسی که نتواند عشق را در دل خود ببیند، در دنیای بی‌ارزش و نادرست غرق خواهد شد.
من خمش کردم چو دیدم خوش‌تر از خود ناطقی
پیش او میرم بگویم «اقتلونی یا ثقات»
هوش مصنوعی: وقتی متوجه شدم کسی از من بهتر و شایسته‌تر می‌تواند صحبت کند، سکوت کردم و در دل گفتم: "مرا بکشید یا اینکه به من اعتماد کنید."
شمس تبریزی چو بگشاید دهانِ چون شکر
از طرب در جنبش آید هم رمیم و هم رفات
هوش مصنوعی: وقتی شمس تبریزی صحبت می‌کند، کلام او شیرین و دلنشین است، و این شادی و شیرینی باعث می‌شود هم خود او و هم دیگران در حال خوشحالی و نشاط حرکت کنند.
رو خمش کن، قول کم گو، بعد از این فعال باش
چند گویی «فاعلاتن فاعلاتن فاعلات»
هوش مصنوعی: چهره‌ات را کمی خم کن و از حالا به بعد کمتر وعده بده. چرا که چه نیازی به گفتن این همه کلام است؟

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۳۸۶ به خوانش پری ساتکنی عندلیب

حاشیه ها

1389/08/20 11:11
سعید

1- در بیت اول کلمه دانش اشتباه است و کلمه ذاتش در این جایگاه صحیح است.
2- در بیت ششم کلمه ثاینی اشتباه است و کلمه ثانیی در این جایگاه صحیح است.

1392/09/05 22:12
امبر

شپشپ در این شعر یعنی چه؟

1392/09/06 02:12
امین کیخا

امبر لغت فارسی عنبر است و شاهبوی هم درست است

1393/11/01 19:02
هنگامه حیدری

مرحوم فروزانفر در متن، واژه را به صورت شبشب اورده اند و در پاورقی به دو نسخه اشاره فرموده اند که در یکی شیشب و در دیگری شپشپ آمده.
با توجه به آنکه مابین ابله و شبشب (که هیچ معنایی در لغت نامه برای آن نیامده) واو آمده آیا می توان شبشب را کلمه ای معادل بلاهت و حماقت در نظر گرفت؟البته این در صورتی است که واژه را طبق ضبط مرحوم فروزانفر شبشب در نظر بگیریم اگر شپشپ باشد با توجه به تبدیل ف و پ به یکدیگر معنای ارائه شده توسط دوستان صحیح است
شفشف . [ ش َ ش َ ] (اِ) شاخه ٔ کجواج درخت . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از آنندراج ). || ریشه ٔ درخت . (ناظم الاطباء). بیخ درخت را نیز گویند. (برهان ) (آنندراج ).

1393/11/04 22:02
هنگامه حیدری

در بیت یازدهم می فرماید:
من خمش کردم چو دیدم خوشتر از خود ناطقی
پیش او میرم بگویم: اقتلونی یا ثقات
اقتلونی یا ثقات مأخوذ از این کلام حسین بن منصور حلاج
اقتلونی یا ثقاتی
ان فی قتلی حیاتی

1398/01/21 09:03
شاهرخ najafishahrokh۹۲@gmail.com

عاشق شورشی یا شوریده
را عاقلان احمق و سست میبینند .
در حالیکه که او بس آگاه و هشیار و با ثبات است.
با درک آفل بودن الالله ، و احتما ز اندیشه ها سلطان سخاست
بخل تن بنهاده و مستحکم ترین دستگیره عالم را چسبیده.
بعمقی ریشه دار گشته که ، گسستنش غیر ممکن است.
بر اساس تمکین و پذیرش و رضا ، از بی ثباتی و فنا خلاصی یافته
پند من بشنو که تن بند قویست
کهنه بیرون کن گرت میل نویست
لب ببند و کف پر زر بر گشا
بخل تن بگذار و پیش آور سخا
ترک شهوتها و لذتها سخاست
هر که در شهوت فرو شد برنخاست
این سخا شاخیست از سرو بهشت
وای او کز کف چنین شاخی بهشت
عروة الوثقاست این ترک هوا
برکشد این شاخ جان را بر سما
تا برد شاخ سخا ای خوب‌کیش
مر ترا بالاکشان تا اصل خویش
یوسف حسنی و این عالم چو چاه
وین رسن صبرست بر امر اله
یوسفا آمد رسن در زن دو دست
از رسن غافل مشو بیگه شدست
حمد لله کین رسن آویختند
فضل و رحمت را بهم آمیختند

1398/01/21 09:03
شاهرخ najafishahrokh۹۲@gmail.com

ای دهنده قوت و تمکین و ثبات
خلق را ، زین بی ثباتی ده نجات

1398/02/17 19:05
..

جان کهنه می‌فشان..

1399/01/14 20:04
ساسان زند مقدم

بیت اول اشکال تایپی دارد مطابق تصحیح فروزانفر نیست.
کلمه "ذاتش" به غلط "دانش" تایپ شده معنی بیت و کل شعر را کلا خراب میکند.