غزل شمارهٔ ۳۸۴
عاشقان را گرچه در باطن جهانی دیگرست
عشق آن دلدار ما را ذوق و جانی دیگرست
سینههای روشنان بس غیبها دانند لیک
سینه عشاق او را غیب دانی دیگرست
بس زبان حکمت اندر شوق سرش گوش شد
زانک مر اسرار او را ترجمانی دیگرست
یک زمین نقره بین از لطف او در عین جان
تا بدانی کان مهم را آسمانی دیگرست
عقل و عشق و معرفت شد نردبان بام حق
لیک حق را در حقیقت نردبانی دیگرست
شب روان از شاه عقل و پاسبان آن سو شوند
لیک آن جان را از آن سو پاسبانی دیگرست
دلبران راه معنی با دلی عاجز بدند
وحیشان آمد که دل را دلستانی دیگرست
ای زبانها برگشاده بر دل بربودهای
لب فروبندید کو را همزبانی دیگرست
شمس تبریزی چو جمع و شمعها پروانهاش
زانک اندر عین دل او را عیانی دیگرست
غزل شمارهٔ ۳۸۳: هین که گردن سستکردی، کو کبابت؟ کو شرابت؟غزل شمارهٔ ۳۸۵: خلقهای خوب تو پیشت دود بعد از وفات
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عاشقان را گرچه در باطن جهانی دیگرست
عشق آن دلدار ما را ذوق و جانی دیگرست
هوش مصنوعی: عاشقان هرچند در عالم واقعی زندگی میکنند، اما عشق به معشوقشان برای آنها تجربهای خاص و دیگرگونه است که به آنها زندگی و نشاط تازهای میدهد.
سینههای روشنان بس غیبها دانند لیک
سینه عشاق او را غیب دانی دیگرست
هوش مصنوعی: دلهای افرادی که نورانی هستند، از رازها و اسرار زیادی آگاهند، اما دلهای عاشقان او درک و شعور متفاوتی نسبت به این اسرار دارند.
بس زبان حکمت اندر شوق سرش گوش شد
زانک مر اسرار او را ترجمانی دیگرست
هوش مصنوعی: زبان حکمت در اشتیاق عشق خاموش شد، زیرا رازهای او را به گونهای دیگر میتوان فهمید.
یک زمین نقره بین از لطف او در عین جان
تا بدانی کان مهم را آسمانی دیگرست
هوش مصنوعی: از رحمت او، جهانی زیبا و درخشان را میبینی که نشان میدهد این واقعیت بزرگ، دنیایی دیگر و آسمانی متفاوت دارد.
عقل و عشق و معرفت شد نردبان بام حق
لیک حق را در حقیقت نردبانی دیگرست
هوش مصنوعی: درک عقل، عشق و معرفت مانند نردبانی است که انسان را به قلهٔ حقیقت و حق میرساند، اما واقعیت این است که برای رسیدن به ذات حق، نیاز به ابزار و روشی متفاوت وجود دارد.
شب روان از شاه عقل و پاسبان آن سو شوند
لیک آن جان را از آن سو پاسبانی دیگرست
هوش مصنوعی: در شب، هوش و عقل انسان به سمت دیگر میرود، اما جان و روح او به طور متفاوتی زیر نظر نیرویی دیگر است.
دلبران راه معنی با دلی عاجز بدند
وحیشان آمد که دل را دلستانی دیگرست
هوش مصنوعی: دلبران برای فهمیدن حقیقت و معنی به سراغ دلهای ناتوان و ناتوانیها رفتند، و به آنها گفته شد که دل را چیز دیگری برای دوست داشتن وجود دارد.
ای زبانها برگشاده بر دل بربودهای
لب فروبندید کو را همزبانی دیگرست
هوش مصنوعی: ای زبانها که به دل اشاره میکنید، خاموش باشید؛ چرا که او همزبان دیگری دارد.
شمس تبریزی چو جمع و شمعها پروانهاش
زانک اندر عین دل او را عیانی دیگرست
هوش مصنوعی: شمس تبریزی همچون تصویری روشن و مشخص است که پروانهها به دور او میچرخند، زیرا در دل او حقیقتی دیگر و عمیقتری نهفته است.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۳۸۴ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
حاشیه ها
1394/04/08 18:07
محمد بی غم
در مصرع پایانی به نظر حقیر جای شمع و جمع باید عوض بشه
1395/10/23 11:12
به به غزل به این میگن ادم حال میکنه.فکرشو بکن خود مولوی چه حالی میکرده
1396/01/13 17:04
وفایی
در دیوان شمس من مصراع دوم به این صورت نوشته شده :
عشق آن دلدار ما را ذوق جانی دیگرست
همچنین بیت آخر :
شمس تبریزی چو شمع و شمع ها پروانه اش
1399/08/26 09:10
بهروز
وَلَوْلَا أَن یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَّجَعَلْنَا لِمَن یَکْفُرُ بِالرَّحْمَـٰنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفًا مِّن فِضَّةٍ وَمَعَارِجَ عَلَیْهَا یَظْهَرُونَ ﴿33﴾
1399/08/15 03:11
بابک آرش نیا
با وفایی موافقم:
شمس تبریزی چو شمع و شمع ها پروانه اش
به نظر درست تر می آید
1402/11/13 20:02
سفید
عاشقان را گرچه در باطن جهانی دیگرست...

مولانا