اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در غم یار یار بایستی
یا غمم را کنار بایستی
هوش مصنوعی: در دل غم یار باید بمانی یا اینکه غمت را رها کنی.
به یکی غم چو جان نخواهم داد
یک چه باشد هزار بایستی
هوش مصنوعی: اگر غمی به جانم بیفتد، هرگز آن را به کسی نخواهم داد، زیرا این غم برای من ارزشی ندارد و هرگز نباید به کسی منتقل شود.
دشمن شادکام بسیارند
دوستی غمگسار بایستی
هوش مصنوعی: دشمنان شاد و خوشحال فراوانند، اما دوست واقعی کسی است که در زمان سختی و غم، در کنار تو باشد.
در فراقند زین سفر یاران
این سفر را قرار بایستی
هوش مصنوعی: دوستان در غم جدایی از این سفر هستند و برای این سفر نیاز به آرامش و قرار دارند.
تا بدانستیی ز دشمن و دوست
زندگانی دوبار بایستی
هوش مصنوعی: برای اینکه بتوانی بفهمی در زندگی، دو بار باید از دشمن و دوست آگاه باشی.
شیر بیشه میان زنجیرست
شیر در مرغزار بایستی
هوش مصنوعی: شیر جنگل در زنجیر است و شیر در دشت باید بایستد.
ماهیان میطپند اندر ریگ
چشمه یا جویبار بایستی
هوش مصنوعی: ماهیها درون شنهای چشمه یا جویبار در حال جنب و جوش هستند.
بلبل مست سخت مخمورست
گلشن و سبزه زار بایستی
هوش مصنوعی: بلبل که به شدت مست و سر خوش است، در گلستان و چمنزار باید بماند.
دیده را عبرت نیست زین پرده
دیده اعتبار بایستی
هوش مصنوعی: چشم نمیتواند از این پرده بیندیشد و عبرتی بیاموزد؛ زیرا برای فهم و تأمل نیاز به اعتبار و درک درست وجود دارد.
همه گل خوارهاند این طفلان
مشفقی دایه وار بایستی
هوش مصنوعی: تمام بچهها در باغ گل در حال بازی و خوشی هستند و تو باید مانند یک دایه مهربان از آنها مراقبت کنی.
ره بر آب حیات مینبرند
خضری آبخوار بایستی
هوش مصنوعی: راهی که به آب حیات میرسد، فقط افرادی خاص و با ویژگیهای برتر میتوانند آن را طی کنند. افرادی مانند خضر که در داستانها به عنوان نگهدارنده و دانای سرنوشت شناخته میشوند، باید در این مسیر حضور داشته باشند.
دل پشیمان شدهست زانچ گذشت
دل امسال پار بایستی
هوش مصنوعی: دل اکنون پشیمان است که باید فراموش کند که دلش در سال گذشته چه احساسی داشته است.
اندر این شهر قحط خورشیدست
سایه شهریار بایستی
هوش مصنوعی: در این شهر، خورشید بهاندازه کافی وجود ندارد و سایهی پادشاهی باید باقی بماند.
شهر سرگین پرست پر گشتهست
مشک نافه تتار بایستی
هوش مصنوعی: شهر پر از بوی سرگین است، اما بوی خوش مشک مانند نافهای از تاتار در آن وجود دارد.
مشک از پشک کس نمیداند
مشک را انتشار بایستی
هوش مصنوعی: هیچکس نمیداند که بوی خوش مشک از کجاست، اما برای انتشار آن باید به درستی عمل کرد.
دولت کودکانه میجویند
دولتی بیعثار بایستی
هوش مصنوعی: کسانی که به دنبال خوشبختی و لذتهای ساده و بیدغدغه هستند، باید به گونهای زندگی کنند که از هر گونه زحمت و مشکل اجتماعی دور باشند.
چون بمیری بمیرد این هنرت
زین هنرهات عار بایستی
هوش مصنوعی: وقتی که بمیری، این هنر تو هم از بین میرود و از سایر هنرهایت، برای تو ننگ خواهد بود.
طالب کار و بار بسیارند
طالب کردگار بایستی
هوش مصنوعی: افراد زیادی به دنبال جستجوی کار و زندگی بهتر هستند، اما باید در جستجوی خدایی که نیازهایشان را برآورده میکند نیز باشند.
مرگ تا در پیاست روز شبست
شب ما را نهار بایستی
هوش مصنوعی: مرگ همیشه در کمین ماست، بنابراین باید از شبهای تیره زندگی بهرهبرداری کنیم و برای خود نور روز را بسازیم.
دم معدود اندکی ماندست
نفسی بیشمار بایستی
هوش مصنوعی: زمانهای کوتاه و محدود باقی مانده، و باید در این لحظات کم، به اهمیت نفس کشیدن و زندگی آگاه باشیم.
نفس ایزدی ز سوی یمن
بر خلایق نثار بایستی
هوش مصنوعی: نفس الهی که از یمن میآید، باید بر مردم پراکنده شود.
ملکها ماند و مالکان مردند
ملکت پایدار بایستی
هوش مصنوعی: پادشاهان و صاحبان املاک باقی ماندهاند، اما مالکان واقعی از دنیا رفتهاند. زمین و ملک باید همیشه پابرجا بماند.
عقل بسته شد و هوا مختار
عقل را اختیار بایستی
هوش مصنوعی: منطق به بنبست رسیده و وضعیت به گونهای شده است که باید به دلخواه عقل عمل کرد.
هوشها چون مگس در آن دوغست
هوشها هوشیار بایستی
هوش مصنوعی: در اینجا به تفاوت بین هوشهای سطحی و عمیق اشاره شده است. هوشها مانند مگس در یک محیط کمارزش و بیفایده پرسه میزنند، بنابراین برای رسیدن به واقعیات عمیقتر و روشنتر، باید هوشیارتر و آگاهتر باشیم.
زین چنین دوغ زشت گندیده
پوز دل را حذار بایستی
هوش مصنوعی: از این دوغ بیمزه و بدبو که فاسد شده، باید دل را محافظت کرد و از آن دوری گزید.
معده پردوغ و گوش پر ز دروغ
همت الفرار بایستی
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی اشاره دارد که انسان باید از برنامههای ناپسند و نادرست بپرهیزد. همچنین بیان میکند که نباید به حرفهای بیاساس و دروغین گوش داد، و در عوض باید تلاش کند تا از این امور دور شود و به سمت حقیقت و صداقت برود.
گوشها بسته است لب بربند
از خرد گوشوار بایستی
هوش مصنوعی: بیشتر به شنیدن و درک مسائل توجه کن و از حرفهای بیمورد خودداری کن. درک درست موقعیتها و مسائل نیاز به دقت و تفکر دارد.
حاشیه ها
بیت پنجم در دیوان شمس به این صورت نوشته شده :
تا بدانستیی ز دشمن ، دوست
یعنی تا بشناسی از دشمن ، دوست را زندگانی دو بار بایستی
دو بار زندگی و به دنیا آمدن لازم است که آدم به آن خرد و بینش واقعی برسد .
بیت نهم در دیوان شمس به این صورت آمده :
دیده را عبره نیست زین پرده
درست است که عبره همان عبرت است ولی اگر عبرت بنویسیم وزن شعر دچار اشکال می شود .
بیت دوازدهم هم در دیوان شمس به این صورت نوشته شده :
دل پشیمان شدست زانچ گذشت
دل امسال ، پار بایستی
دوغ زشت گندیده ؟!
دوغ گندیده را می دانم چیست ، یعنی دوغ تاریخ مصرف گذشته . ولی واقعا تا حالا نمی دانستم که دوغها هم زشت و زیبا دارند !
یادم باشد از این به بعد وقتی بقالی می روم به قیافه دوغ ها نگاه بکنم و خوشگل هایشان را انتخاب کنم !
جناب وفایی
زشت همواره به مانای " نازیبا " نیست
در اینجا بد ، خراب ، فاسد و... را از نظر دور مدارید.
خواندن درست بیت:
زین چنین دوغ،زشت گندیده!
پوز دل را حذار بایستی
زشت گندیده: بد گندیده
دوستان شوخی های مرا هم جدی برداشت می کنند
شاید دلیلش آنست که تمام کسانی که در گنجور حاشیه می نویسند اشخاصی بسیار جدی هستند و تنها کسی که در این میان شیطنت می کند من هستم .
به هر حال از توجه شما و توضیحات صحیحی که فرمودید تشکر می کنم .
1396/01/31 06:03
بابک چندم
دوست عزیز جناب وفایی،
اگر دنبال خوشگلاش هستی بچسب به "آلیس"، حال چه گازدار و چه بی گاز...
در ضمن آیا سرکار نسبتی با اخوین وفایی دارید، یعنی همان جریان : " نیر، نیر، تلفون می زنم جواب نمیدی چرا نیر؟...
سلام دوستان عزیز. چند بیت ابتدایی رو یک نفر لطف میکنه توضیحی ارائه کنه استفاده کنیم؟ ممنون
تا در بیت پنجم ایجاد ایهام میکند. یعنی هم حرف ربط است و هم حرف تحذیر.
سلام و عرض احترام
صالح بزرگوار بنده نه در مقام جسارت توضیح یا تفسیر ابیات نخستین که فرمودید بلکه تنها در مقام بیانداشت ما فی الضمیر چند جمله ای سیاه کاری کرده تصحیح رو به فرهیختگان گرانقدر میسپارم که در مقام فرصت و رجوع به منبعی بسیار بهتر و فراتر می توان نگاشت :
در غم یار، یار بابستی
یا غمم را کنار بایستی
غمخوارگی در مصیبت و غم که خود سنخیت می طلبد در پیشینه ی شعر و نثر پارسی نمونه های خارج از شماری دارد هر یک شکل و شیوه ای :
جناب مولانا در یکی از معانی منظور نظر خویش در بیت
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق
و
محرم این هوش جز بیهوش نیست
به نوعی دیگر به این همدردی لازمه ی ادراک اشاره فرموده است
در خوردن غم معشوق دلیل آن هرچه هست که بماند غم شناس غمخواری باید تا بتوان با او از حال و روز و روزگار خویش گفت که بیان رمز و راز ارتباط با یار جز بر یار گفتن حرام طریقتی است چون او ادراکی از این مقام نخواهد داشت
تو در کنار فراتی چه دانی این معنی
به راه بادیه دانند قدر آب زلال
بیت فوق الذکر هم به عنوان شاهد مثال و هم به جهت به کار بردن لفظ " کناکنار" به معنای ساحل و کناره ی آب و پایاب قید شد
اگر چنین یار و غمخوار آگاهی یافت نشود که چونان که منم بر یار و معشوق من عاشق و از غم او مغموم و غمگین باشد پس این غم عظیم را کنار و کناره ای و پایانی باشد بهتر است ....یا یاری غمخوار یا ما از غم بی امان و ثقیل و سنگین یار برکنار شدت غم یار در خور توش و توان چون من تنهایی نیست یاریگری باید ....
معنای دیگری که به مراتب بدیع تر و بی بدیل تر و بی سابقه تر هست و به تفکر مولانا شبیه تر به شکل بسیار مختصر :
یار در درون غم و غمخوارگیش نهان است و این دلیل غم خوردن ماست وگرنه این غمخوارگی ارزشی نداشت
درون غم یاری که می خوری باید وصال یار مستتر باشد وگرنه صرف غم خوردن منش و روش پسندیده ی حضرت انسان نیست خصوصا در لسان حضرت سرخوشان و فرحناکان عالم مولانای شادان و پای کوبان :
ای غم اگر مو شوی پیش منت بار نیست
در شکرینه ی یقین سرکه ی انکار نیست
ای غم از اینجا برو ورنه سرت شد گرو
زانکه شب تیره را تاب مه یار نیست
*خون غم بر ما حلال و خون ما بر غم حرام
هر غمی کو گرد ما گردید شد در خون خویش
و از این دست ابیات با محوریت گریز از غم و استقبال غم با معانی بینهایت ژرف و عمیق در اشعار مولوی خصوصا غزلیات فراوان است ...
که من از تو غمی خواهم که در وی مستقل باشم ....
و شاه بیت گره گشای :
عاشق یا طالب جور یار شو عاشق لطف یار نی
تا که نگار نازگر عاشق زار آیدت ...
1402/05/03 14:08
شهاب عمرانی
بیت پنجم اشاره به آیات تناسخ در قرآن:
غافر ۱۱
بقره ۲۸
معارج ۴
همچنانکه جناب شمس در مقالات میفرماید:
این یک زاد است که تو دیدی. با تو در این زاد همه حیوانات شارکند. اگر تو را همین یک زاد بودی ازیشان تمیزی نیافتی: «لایطأ بساط الرحمن ولم یعرج علیالملکوت من لم یولد مرتین»
همچنین در معنی کشتن نفس و دوباره زاده شدن نیز به کار میرود.