گنجور

غزل شمارهٔ ۳۱۰۰

ببست خواب مرا جاودانه دلداری
به زیر سنگ نهان کرد و در بن غاری
به خواب هم نتوان دید خواب چشم مرا
چو مرده‌ای که درافتاد در نمکساری
کجاست خواب و کجا چشم و کو قرار دلی
کجا گذارد این فتنه صبر صباری
اگر چه کوه بود عقل همچو که بپرد
ببین چه صرصر باهیبتست این باری

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ببست خواب مرا جاودانه دلداری
به زیر سنگ نهان کرد و در بن غاری
هوش مصنوعی: شما به خواب ابدی من را آرامش داده‌اید، و در زیر سنگی پنهان شده‌اید، در عمق یک غار.
به خواب هم نتوان دید خواب چشم مرا
چو مرده‌ای که درافتاد در نمکساری
هوش مصنوعی: من حتی در خواب هم نمی‌توانم خواب چشمانم را ببینم، مانند مرده‌ای که در میان نمک افتاده است.
کجاست خواب و کجا چشم و کو قرار دلی
کجا گذارد این فتنه صبر صباری
هوش مصنوعی: کجا می‌توان خواب و آرامش را یافت؟ چشم‌ها کجا هستند و دل که در این آشفته‌گی نمی‌تواند آرام بگیرد، کجا می‌تواند صبر و تحمل را پیدا کند؟
اگر چه کوه بود عقل همچو که بپرد
ببین چه صرصر باهیبتست این باری
هوش مصنوعی: اگرچه عقل مانند کوه است و پایدار، اما وقتی طوفانی بیفتد، ببین چه قدرت و هیبتی دارد.