گنجور

غزل شمارهٔ ۲۷۳۶

چون سوی برادری بپویی
باید که نخست رو بشویی
در سر ز خمارت ار صداعی است
تصدیع برادران نجویی
یا بوی بغل ز خود برانی
یا ترک کنار دوست گویی
در سور مهی بنفشه مویی
کی شرط بود که تو بمویی
بی دام اگرت شکار باید
می‌دانک چو من محال جویی
ور گوش تو گرم شد ز مستی
صوفی سماع و های و هویی
ور هوش تو بی‌خبر شد از گوش
یک توی نه‌ای هزارتویی

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون سوی برادری بپویی
باید که نخست رو بشویی
هوش مصنوعی: وقتی به دیدن برادر خود می‌روی، ابتدا باید خود را پاک و معطر کنی.
در سر ز خمارت ار صداعی است
تصدیع برادران نجویی
هوش مصنوعی: اگر در سر تو درد و بی‌تابی وجود دارد، برادران، در جستجوی آرامش و دوست‌داشتنت هستند.
یا بوی بغل ز خود برانی
یا ترک کنار دوست گویی
هوش مصنوعی: یا بوی عطر آغوش را از خود دور کن، یا کنار دوست را ترک بگو.
در سور مهی بنفشه مویی
کی شرط بود که تو بمویی
هوش مصنوعی: در گلابی که با رنگ بنفشه آمیخته شده است، چه نیازی است که تو را به موهایی از این رنگ بسنجند؟
بی دام اگرت شکار باید
می‌دانک چو من محال جویی
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی به هدفی دست پیدا کنی، باید مانند من تلاش کنی؛ چراکه امکان رسیدن به هدف بدون تلاش بسیار بعید است.
ور گوش تو گرم شد ز مستی
صوفی سماع و های و هویی
هوش مصنوعی: اگر گوش تو از شور و حال صوفی، در حال سماع و سر و صدای او، گرم شود،
ور هوش تو بی‌خبر شد از گوش
یک توی نه‌ای هزارتویی
هوش مصنوعی: اگر هوش تو اصلاً از شنیدن یک صدا بی‌خبر شود، تو دیگر مانند یک معمای پیچیده و هزار تو نخواهی بود.