گنجور

غزل شمارهٔ ۲۶۲۸

هر روز بگه ای شه دلدار درآیی
جان را و جهان را شکفانی و فزایی
یا رب چه خجسته‌ست ملاقات جمالت
آن لحظه که چون بدر بر این صدر برآیی
هر جا که ملاقات دو یار است اثر توست
خود ذوق و نمک بخش وصالی و لقایی
معنی ندهد وصلت این حرف بدان حرف
تا تو ننهی در کلمه فایده زایی
ای داده تو دندان و شکرها که بخایند
دندان دگر داده پی فایده خایی
بیزارم از آن گوش که آواز نی اشنود
و آگاه نشد از خرد و دانش نایی
این مشک به خود چون رود و آب کشاند
تا خواجه سقا نکند جهد سقایی
این چرخ که می‌گردد بی‌آب نگردد
تا سر نبود پای کجا یابد پایی
هان ای دل پرسنده که دلدار کجای است
تو ای دل جوینده و پرسنده کجایی
تیهی ز کجا یابد گلزار و شقایق
پیهی ز کجا یابد تمییز ضیایی
اصداف حواسی که به شب ماند ز در دور
دانند که در هست ز دریای عطایی
درهاست در آن بحر در اصداف نگنجد
آن سوی برو ای صدف این سوی چه پایی
آن نیستی ای خواجه که کعبه به تو آید
گوید بر ما آی اگر حاجی مایی
این کعبه نه جا دارد نی گنجد در جا
می‌گوید العزه و الحسن ردایی
هین غرقه عزت شو و فانی ردا شو
تا جان دهدت چونک ببیند که فنایی
خامش کن و از راه خموشی به عدم رو
معدوم چو گشتی همگی حد و ثنایی

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر روز بگه ای شه دلدار درآیی
جان را و جهان را شکفانی و فزایی
هوش مصنوعی: هر روز که محبوبم به من بگوید، جان و دنیایم را زنده و شاداب می‌کند و به من انرژی می‌دهد.
یا رب چه خجسته‌ست ملاقات جمالت
آن لحظه که چون بدر بر این صدر برآیی
هوش مصنوعی: ای پروردگار، چه خوش وقت و شادی‌آفرین است دیدار زیبایی تو در لحظه‌ای که همچون ماه به این سینه نورانی می‌تابی.
هر جا که ملاقات دو یار است اثر توست
خود ذوق و نمک بخش وصالی و لقایی
هوش مصنوعی: هرجایی که دو دوست همدیگر را می‌بینند، ردپای تو دیده می‌شود؛ تو با صفا و شیرینی‌ات به این دیدارها روح می‌بخشی و شیرینی رابطه‌ها را بیشتر می‌کنی.
معنی ندهد وصلت این حرف بدان حرف
تا تو ننهی در کلمه فایده زایی
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که پیوند و ارتباطی که وجود دارد، نمی‌تواند نتیجه یا فایده‌ای داشته باشد، مگر اینکه تو در درک و بیان خود از واژه‌ها دقت و تحقیق بیشتری داشته باشی. در واقع، بدون ایجاد درک و معنی درست از کلمات، ارتباط واقعی شکل نمی‌گیرد.
ای داده تو دندان و شکرها که بخایند
دندان دگر داده پی فایده خایی
هوش مصنوعی: ای کس که تو را نعمت‌ها داده‌اند و نعمت‌های شیرین، اگر دندان‌های دیگری بخواهی، به خاطر فایده‌ای که در آن می‌بینی، دیگر چه استفاده‌ای از نعمت‌های ابتدا داری؟
بیزارم از آن گوش که آواز نی اشنود
و آگاه نشد از خرد و دانش نایی
هوش مصنوعی: از گوش‌هایی بیزارم که صدای نی را نمی‌شنوند و از خرد و دانش خبری ندارند.
این مشک به خود چون رود و آب کشاند
تا خواجه سقا نکند جهد سقایی
هوش مصنوعی: این مشک مانند جویبار و آب به سمت خودش جذب می‌کند تا آن کسی که آب‌فروش است، تلاش نکند که آب را بیاورد.
این چرخ که می‌گردد بی‌آب نگردد
تا سر نبود پای کجا یابد پایی
هوش مصنوعی: زندگی با تغییر و تحولاتش ادامه دارد و بدون وجود بنیادهایی محکم، نمی‌تواند به پایداری برسد. تا زمانی که عناصر اساسی و پایدار وجود نداشته باشند، هیچ چیز نمی‌تواند به درستی حرکت کند و پیشرفت کند.
هان ای دل پرسنده که دلدار کجای است
تو ای دل جوینده و پرسنده کجایی
هوش مصنوعی: ای دل، تو که در جستجوی محبوبی، حالا بگو خودت در کجا هستی؟
تیهی ز کجا یابد گلزار و شقایق
پیهی ز کجا یابد تمییز ضیایی
هوش مصنوعی: این بیت به بررسی ریشه و منبع زیبایی و شکوفایی می‌پردازد. به عبارت دیگر، پرسش می‌کند که یک باغ و گل‌ها چگونه می‌توانند از جایی بیایند و زیبایی و روشنی را از کجا به دست آورند. به نوعی این جمله به تجلی و پیدایش زیبایی‌ها در جهان اشاره دارد و به این موضوع می‌پردازد که نیکی‌ها و زیبایی‌ها از کجا سرچشمه می‌گیرند.
اصداف حواسی که به شب ماند ز در دور
دانند که در هست ز دریای عطایی
هوش مصنوعی: پوسته‌های حواس که در تاریکی شب باقی مانده‌اند، از در دور می‌دانند که در حقیقت از دریای بخشش و عطا نشأت می‌گیرند.
درهاست در آن بحر در اصداف نگنجد
آن سوی برو ای صدف این سوی چه پایی
هوش مصنوعی: در آن دریا، چیزی جا نمی‌شود که آن سو را ترک کن، ای صدف، و به این سمت چه چیزی می‌خواهی؟
آن نیستی ای خواجه که کعبه به تو آید
گوید بر ما آی اگر حاجی مایی
هوش مصنوعی: ای آقا، تو آن کسی نیستی که کعبه به سوی تو بیاید و بگوید اگر حاجی هستی، به سوی ما بیا.
این کعبه نه جا دارد نی گنجد در جا
می‌گوید العزه و الحسن ردایی
هوش مصنوعی: این کعبه جایی ندارد و نمی‌تواند در یک مکان محدود بگنجد. در واقع، زیبایی و عظمت آن فراتر از این است که در یک مکان مشخص قرار گیرد.
هین غرقه عزت شو و فانی ردا شو
تا جان دهدت چونک ببیند که فنایی
هوش مصنوعی: برو و به غرور و عزت خود غوطه‌ور شو و از خودت مثبت کن، تا جانت برایت بجوشد، چرا که وقتی ببیند که از خود رها شده‌ای، زندگی و انرژی جدیدی به تو می‌دهد.
خامش کن و از راه خموشی به عدم رو
معدوم چو گشتی همگی حد و ثنایی
هوش مصنوعی: سکوت کن و از طریق سکوت به نیستی برو. زمانی که همه چیز را پشت سر گذاشتی، هیچ حد و مرزی نخواهی داشت.

حاشیه ها

1392/02/13 00:05
امین کیخا

پیه را به فارسی وزد هم می گویند که در جگروزد که نوعی خوراک لری است مانده است که در ان جگر را به چادر ینه و روده بند گوسفند می پیچند و بریان می کنند

1393/04/04 19:07
ناز بانو

مصرع آخر حمد و ثنائی باید باشه ، این طور نیست ؟

1398/02/01 22:05
همایون

از غزل‌های صاف و خالص جلال دینی، حاوی پیام ویژه فرهنگ و عرفان او
از نظر طبیعی، اینکه چرا چرخه زندگی‌ بر روی زمین ادامه دارد و دائما نو می‌‌شود و موجودات تازه را به وجود می‌‌آورد بی‌ شک وجود خورشید در نزدیک آن است که چون موتوری دائما روشن است و انرژی پیوسته‌ای رابه زمین ارسال می‌‌کند، از نظر جلال دین معنی‌‌ها نیز دارای موتور هستند و دارای زندگی‌ و نوزایی پیوسته ا‌ند و نگاه عارف و گوش اوست که این زندگی‌ و تازگی را می‌‌بیند و می‌‌شنود و در چرخه آن حضور دارد. چرخه معنوی گر چه در چرخه زندگی‌ زمینی صورت می‌‌گیرد ولی به آسمانی دیگر تعلق دارد:
گر چه نه به دریاییم دانه گهرم آخر
گرم چه نه به میدانیم با کر و فریم اخر

1402/02/06 19:05
یزدانپناه عسکری

16- خامش‏ کن‏ و از راه خموشی بعدم رو- معدوم چو گشتی همگی حمد و ثنایی‏

***

اه عدم همواره از طریق سکوت درون برای بشر گشاده ست.]

1403/03/03 14:06
باربد ریاحی

اشکالات عجیبی میبینم توی اشعار که من رو بر آن داشت که ثبت نام کنم و اشکالات عروضی و وزنی و نوشتاری و غلط های تاریخی رو درست کنم. 

نکته اول : هرجا که ملاقات دویارست اثر تست

نوشتن است وزن رو خراب کرده باید دویارست نوشته بشه.

نکته دوم: بیازارم ازآن گوش که آواز نی اشنود صحیح می باشد در حالیکه شما نوشتید نیاشنود! این بس عجیب و خنده داره چون صحبت سر شنیدن آوای نی بوده اصلا واژه نیاشنود غلط املاییه! 🤣

نکته سوم: این چرخ همی گردد و بی آب نگردد تا سر نبود پای کجارفت به پایی. در حالی که شعری که شما نوشتی اصلا نه وزنش درسته نه ادوات بکار رفته!